اشتباه، گمراه کردن، بد راهنمایی کردن
misguided
انگلیسی به فارسی
انگلیسی به انگلیسی
• guided incorrectly, misled, misinformed, ill-advised
misguided opinions and attitudes are wrong, because they are based on wrong information or beliefs.
misguided opinions and attitudes are wrong, because they are based on wrong information or beliefs.
جملات نمونه
1. the misguided youths who burn down shops
جوانان گمراهی که مغازه ها را آتش میزنند.
2. He described the government's economic policy as misguided.
[ترجمه ترگمان]او سیاست اقتصادی دولت را گمراه کرد
[ترجمه گوگل]او سیاست اقتصادی دولت را اشتباه توصیف کرد
[ترجمه گوگل]او سیاست اقتصادی دولت را اشتباه توصیف کرد
3. His untidy clothes give one a misguided impression of him.
[ترجمه ترگمان]لباس های نامرتب و نامرتب او اثری از او در او دیده نمی شد
[ترجمه گوگل]لباس های بی نظیر او یک تصور اشتباه از او را می دهد
[ترجمه گوگل]لباس های بی نظیر او یک تصور اشتباه از او را می دهد
4. He was shot as he made a misguided attempt to stop the robbers single-handed.
[ترجمه ترگمان]او در حالی که تلاش اشتباهی برای متوقف کردن دست راهزنان داشت، مورد اصابت گلوله قرار گرفت
[ترجمه گوگل]او به عنوان یک تلاش اشتباه برای متوقف کردن دزدان یک دست انجام شد
[ترجمه گوگل]او به عنوان یک تلاش اشتباه برای متوقف کردن دزدان یک دست انجام شد
5. These misguided people go around preaching up violence.
[ترجمه ترگمان]این مردم گمراه به سخنرانی در مورد خشونت ادامه می دهند
[ترجمه گوگل]این افراد گمراه در اطراف می گویند تا خشونت
[ترجمه گوگل]این افراد گمراه در اطراف می گویند تا خشونت
6. Their approach to the problem is fundamentally misguided.
[ترجمه ترگمان]رویکرد آن ها نسبت به این مساله اساسا اشتباه است
[ترجمه گوگل]رویکرد آنها به این مسئله اساسا اشتباه است
[ترجمه گوگل]رویکرد آنها به این مسئله اساسا اشتباه است
7. The article presents these proposals as misguided.
[ترجمه ترگمان]این مقاله این پیشنهادها را گمراه می کند
[ترجمه گوگل]مقاله این پیشنهادات را اشتباه ارائه می دهد
[ترجمه گوگل]مقاله این پیشنهادات را اشتباه ارائه می دهد
8. The company blamed its disappointing performance on a misguided business plan.
[ترجمه ترگمان]این شرکت عملکرد ناامید کننده خود را در یک برنامه کاری نادرست نسبت داد
[ترجمه گوگل]این شرکت عملکرد ناامید کننده خود را در یک طرح کسب و کار اشتباه محکوم کرد
[ترجمه گوگل]این شرکت عملکرد ناامید کننده خود را در یک طرح کسب و کار اشتباه محکوم کرد
9. His parents still clung to the misguided belief that his common sense would keep him out of serious trouble.
[ترجمه ترگمان]پدر و مادرش هنوز معتقد بودند که عقل سلیم او را از دردسر دور نگه می دارد
[ترجمه گوگل]پدر و مادرش هنوز به این باور اشتباه پی بردند که حس مشترک او او را از مشکلات جدی حفظ خواهد کرد
[ترجمه گوگل]پدر و مادرش هنوز به این باور اشتباه پی بردند که حس مشترک او او را از مشکلات جدی حفظ خواهد کرد
10. We have been misguided at first.
[ترجمه ترگمان] اولش گمراه کننده بودیم
[ترجمه گوگل]ما در ابتدا گمراه شده ایم
[ترجمه گوگل]ما در ابتدا گمراه شده ایم
11. In a misguided attempt to be funny, he manages only offensiveness.
[ترجمه ترگمان]او در تلاش خود برای مضحک بودن، تنها offensiveness را مدیریت می کند
[ترجمه گوگل]در تلاش اشتباه خنده دار، او تنها سوء رفتار را مدیریت می کند
[ترجمه گوگل]در تلاش اشتباه خنده دار، او تنها سوء رفتار را مدیریت می کند
12. She only did it in a misguided attempt to help.
[ترجمه ترگمان]اون فقط یه تلاش گمراه کننده برای کمک کرده
[ترجمه گوگل]او فقط در یک تلاش اشتباه برای کمک به آن انجام داد
[ترجمه گوگل]او فقط در یک تلاش اشتباه برای کمک به آن انجام داد
13. The new proposals are, in our opinion, totally misguided.
[ترجمه ترگمان]به نظر ما، پیشنهادها جدید کاملا گمراه شده اند
[ترجمه گوگل]پیشنهادات جدید، به نظر ما، کاملا اشتباه است
[ترجمه گوگل]پیشنهادات جدید، به نظر ما، کاملا اشتباه است
14. For Fowlkes, leaving would be impetuous and misguided.
[ترجمه ترگمان]برای fowlkes، ترک کردن، impetuous و گمراه خواهد بود
[ترجمه گوگل]برای Fowlkes، ترک خواهد شد تکان دهنده و اشتباه است
[ترجمه گوگل]برای Fowlkes، ترک خواهد شد تکان دهنده و اشتباه است
15. It also gave us the belief, probably misguided, that there are two fundamental learning processes: classical and instrumental conditioning.
[ترجمه ترگمان]همچنین به ما این باور را داد که احتمالا گمراه شده و دو فرآیند یادگیری اساسی وجود دارد: conditioning کلاسیک و ابزاری
[ترجمه گوگل]این نیز به ما باور داشت که احتمالا اشتباه است که دو فرآیند یادگیری اساسی وجود دارد: تهویه کلاسیک و ابزار
[ترجمه گوگل]این نیز به ما باور داشت که احتمالا اشتباه است که دو فرآیند یادگیری اساسی وجود دارد: تهویه کلاسیک و ابزار
پیشنهاد کاربران
- بد راهنمایی شده
- گمراه شده
- اشتباهی فهمیده
- گمراه شده
- اشتباهی فهمیده
به اشتباه افتاده
صفت ) اشتباهی، گمراه شده، اشتباه، غلط، منحرف!
His untidy clothes give one a misguided impression of him
لباس های نامرتب او یک تصور اشتباهی از او، به یک نفر می دهند!
. the misguided youths who burn down shops
جوانان منحرفی که مغازه ها را آتش میزنند!
His untidy clothes give one a misguided impression of him
لباس های نامرتب او یک تصور اشتباهی از او، به یک نفر می دهند!
. the misguided youths who burn down shops
جوانان منحرفی که مغازه ها را آتش میزنند!
گمراه کننده
منحرف
گمراه
intended to be helpful but in fact making a situation worse
unwise
wrong
rash
foolish
Misplaced loyalty ( or mistaken loyalty, misguided loyalty or misplaced trust ) is loyalty placed in other persons or organisations where that loyalty is not acknowledged or respected; is betrayed or taken advantage of. It can also mean loyalty to a malignant or misguided cause.
It is misguided loyalty to refuse any further.
Star Trek TOS
wrong
rash
foolish
Misplaced loyalty ( or mistaken loyalty, misguided loyalty or misplaced trust ) is loyalty placed in other persons or organisations where that loyalty is not acknowledged or respected; is betrayed or taken advantage of. It can also mean loyalty to a malignant or misguided cause.
It is misguided loyalty to refuse any further.
Star Trek TOS
گمراه کننده . اشتباه
مترادف misplaced و unwise به معنای : نابه جا و بیجا
هم هست
هم هست
کلمات دیگر: