کلمه جو
صفحه اصلی

sleepy


معنی : خواب الود، خواب دار
معانی دیگر : خواب آلود، خوابکی، بی جنب و جوش، آرام، بی سرو صدا، کم فعالیت، خواب آور

انگلیسی به فارسی

خواب الود


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
حالات: sleepier, sleepiest
مشتقات: sleepily (adv.), sleepiness (n.)
(1) تعریف: needing or tending to sleep; drowsy.
مترادف: dozy, drowsy, somnolent, soporific
متضاد: awake, wakeful
مشابه: comatose, fatigued, languid, lethargic, slumberous, torpid, weary

(2) تعریف: inactive or dull.
مترادف: idle, inactive, passive
متضاد: bustling
مشابه: dull, languid, lethargic, listless, phlegmatic, slow, sluggish, spiritless

- a sleepy town
[ترجمه ابوالفضل] یک شهر خواب آلود.
[ترجمه ترگمان] یک شهر خواب آلود،
[ترجمه گوگل] یک شهر خواب آلود

• drowsy, tired, needing to sleep; quiet; slow, sluggish
if you are sleepy, you feel tired and ready to go to sleep.
a sleepy place is very quiet and does not have much excitement.

مترادف و متضاد

خواب الود (صفت)
dreamy, drowsy, sleepy, soporific, slumberous, slumbery, slumbrous, somniculous, somniferous, somnolent

خواب دار (صفت)
fuzzy, sleepy, nappy, plushy

tired, dull


Synonyms: asleep, blah, comatose, dopey, dozy, draggy, drowsy, heavy, hypnotic, inactive, lethargic, listless, out, out of it, quiet, sleeping, sleepyhead, slow, sluggish, slumberous, slumbersome, snoozy, somnolent, soporific, torpid, yawning


Antonyms: animated, awake, energetic, unsleepy


جملات نمونه

1. a sleepy little town
یک شهر کوچک و آرام

2. the child is sleepy
کودک خوابش می آید.

3. a long lecture makes everyone sleepy
نطق طولانی همه را خواب آلود می کند.

4. his lengthy lecture made me sleepy
نطق طولانی او مرا خواب آلود کرد.

5. One in seven accidents is caused by sleepy drivers.
[ترجمه ترگمان]یکی از هفت تصادف توسط رانندگان خواب آلود ایجاد می شود
[ترجمه گوگل]یکی از هفت حوادث ناشی از رانندگان خواب آلود است

6. Good friends, good books and a sleepy conscience : this is the ideal life. Mark Twain
[ترجمه ترگمان]دوستان خوب، کتاب های خوب و یک وجدان خواب آلود: این زندگی ایده آل است مارک تواین
[ترجمه گوگل]دوستان خوب، کتاب های خوب و وجدان خواب آلود این زندگی ایده آل است مارک تواین

7. She had just awakened, her eyes sleepy and her hair tousled.
[ترجمه ترگمان]تازه از خواب بیدار شده بود، چشمانش خواب آلود بود و موهایش ژولیده بود
[ترجمه گوگل]او فقط بیدار بود، چشم هایش خواب آلود و موهایش را برداشت

8. I felt so sleepy I couldn't stop yawning.
[ترجمه ترگمان]انقدر خواب آلود بودم که نمی توانستم خمیازه بکشم
[ترجمه گوگل]احساس کردم خیلی خواب آلود بودم نمی توانستم خفه شو

9. The alcohol was making him sleepy.
[ترجمه ترگمان]الکل او را خواب آلود می کرد
[ترجمه گوگل]الکل موجب خواب آلودگی او شد

10. The town remains sleepy despite the activity all around it.
[ترجمه ترگمان]این شهر علی رغم فعالیت تمام این مناطق، خواب آلود است
[ترجمه گوگل]با وجود فعالیت در سراسر آن، شهر خواب آلودگی دارد

11. She was so sleepy that she ran into a lamppost.
[ترجمه ترگمان]او آنقدر خواب آلود بود که به تیر چراغ برق دوید
[ترجمه گوگل]او خیلی خواب آلود بود که به یک چراغ جلو زده بود

12. You won't find much culture in this sleepy little town, I'm afraid!
[ترجمه ترگمان]متاسفانه تو این شهر کوچک خواب آلود، فرهنگ زیادی پیدا نمی کنی!
[ترجمه گوگل]شما در این شهر کوچک خواب آلود، فرهنگ زیادی نخواهید یافت، من می ترسم!

13. I am so sleepy that my attention is wandering.
[ترجمه ترگمان]من آنقدر خواب آلود هستم که توجهم را جلب کرد
[ترجمه گوگل]من خیلی خواب آلود است که توجه من سرگردان است

14. I was so sleepy, I couldn't keep my eyes open .
[ترجمه ترگمان]خیلی خواب آلود بودم، نمی توانستم چشمانم را باز نگه دارم
[ترجمه گوگل]من خیلی خواب آلود بودم، نمیتوانستم چشمانم را باز کنم

15. You will begin to feel sleepy as the drug enters the bloodstream.
[ترجمه ترگمان]زمانی که این دارو وارد جریان خون می شود، احساس خواب آلودگی می کنید
[ترجمه گوگل]شما شروع به احساس خواب آلودگی به عنوان مواد مخدر وارد جریان خون

16. The painkillers kicked in and he became sleepy.
[ترجمه ترگمان]مسکن به داخل ضربه زد و او خواب آلود شد
[ترجمه گوگل]داروهای مسکن لگد می زد و خواب آلود می شد

The child is sleepy.

کودک خوابش می‌آید.


a sleepy little town

یک شهر کوچک و آرام


پیشنهاد کاربران

خمار

خواب آلو

peaceful and quiet
آرام

The mean is very tired

خواب آلود

خواب آلود 🕡🕡
I feel sleepy
من احساس خواب آلودگی میکنم

This "sleepy" little town is a busy place
این شهر کوچک" خوابالود"هست یه مکان پر سروصدا.

خواب‎آلود، خواب‎آور، بی‎جنب و جوش


کلمات دیگر: