کلمه جو
صفحه اصلی

combative


معنی : مبارز، جنگجو، اهل مجادله و دعوا
معانی دیگر : دعوایی، ستیزه جو، زود خشم، ستیزه گر، ستیهنده، کله شق

انگلیسی به فارسی

مبارز، جنگجو، اهل مجادله و دعوا


مبارز، اهل مجادله و دعوا، جنگجو


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
مشتقات: combatively (adv.), combativeness (n.)
• : تعریف: eager or ready to fight.
متضاد: conciliatory, pacific, subdued
مشابه: belligerent, truculent

- The two teams were combative opponents.
[ترجمه ترگمان] دو تیم مخالفان سرسخت بودند
[ترجمه گوگل] دو تیم مخالفان مبارز بودند
- On another day, she may have accepted this without a fight, but today she was in a combative mood.
[ترجمه ترگمان] در یک روز دیگر، او ممکن بود این را بدون جنگ قبول کرده باشد، اما امروز او سرحال بود
[ترجمه گوگل] در روز دیگر، او ممکن است این را بدون مبارزه پذیرفته است، اما امروز او در خلق و خوی مبارزه بود

• hostile, quarrelsome, belligerent, quick-tempered
a person who is combative is aggressive and eager to fight or argue.

مترادف و متضاد

مبارز (صفت)
adversary, combatant, fighting, defiant, combative

جنگجو (صفت)
combatant, belligerent, combative, agonistic, bellicose, pugnacious, martial

اهل مجادله و دعوا (صفت)
combative

aggressive


Synonyms: antagonistic, bellicose, belligerent, cantankerous, contentious, cussed, energetic, fire-eating, gladiatorial, hawkish, militant, ornery, pugnacious, quarrelsome, ructious, scrappy, strenuous, trigger-happy, truculent, warlike, warring


Antonyms: agreeable, compromising, peaceful, peaceloving


جملات نمونه

1. our new neighbor seems to be very combative
ظاهرا همسایه ی جدید ما خیلی اهل دعوا و مرافعه است.

2. He conducted the meeting in his usual combative style, refusing to admit any mistakes.
[ترجمه ترگمان]او این جلسه را در سبک combative معمول خود انجام داد و از پذیرفتن هرگونه اشتباه خودداری کرد
[ترجمه گوگل]او این ملاقات را در سبک مبارزات معمول خود انجام داد، و از پذیرش اشتباهات اجتناب کرد

3. Congress is in a combative mood.
[ترجمه ترگمان]کنگره خلق و خوی مخالفی دارد
[ترجمه گوگل]کنگره در حالت خشن است

4. The prime minister was in a combative mood, twice accusing the opposition of gross incompetence.
[ترجمه ترگمان]نخست وزیر با متهم ساختن اپوزیسیون به بی کفایتی ناخالص، دو بار در حالت تدافعی به سر برد
[ترجمه گوگل]نخست وزیر در خلال مبارزاتی بود که دو بار مخالفت ناکارآمد ناخوشایند را متهم می کرد

5. Luckily, Mr Clarke has a combative, sceptical personality.
[ترجمه ترگمان]خوشبختانه آقای کلارک شخصیت شکاک و شکاک دارد
[ترجمه گوگل]خوشبختانه آقای کلارک شخصیت مبارز و شکاک دارد

6. The international airline business is a fiercely combative arena, where competitors enjoy nothing more than slitting each other's throats.
[ترجمه ترگمان]شرکت هواپیمایی بین المللی یک عرصه مبارزه با خشونت است که در آن رقبا از هیچ چیزی بیش از بریدن گلوی یکدیگر لذت نمی برند
[ترجمه گوگل]تجارت بین المللی هواپیمایی یک عرصه ی مبارزات خشن است که در آن رقبا از چیزی جز گزیدن یکدیگر فاصله نمی گیرند

7. Gingrich was more combative than apologetic during appearances at three town meetings in his suburban Atlanta district.
[ترجمه ترگمان]گینگریچ در طی حضور در سه جلسه شهر در حومه شهر آتلانتا، بیش از حالت عذر خواهانه عمل می کرد
[ترجمه گوگل]گینگریچ در هنگام حضور در سه جلسه شهر در ناحیه حومه آتلانتا، نسبت به تبعیض آمیز بیشتر مخالفت کرد

8. Delacroix based his combative, romantic works on the compound curve.
[ترجمه ترگمان]Delacroix based، کاره ای عاشقانه و عاشقانه خود را بر روی منحنی مرکب انجام می دهد
[ترجمه گوگل]Delacroix بر اساس مبارزات، مبارزات عاشقانه خود را بر روی منحنی ترکیب است

9. The combative veteran gave his side the lead on the hour, and then helped them to a flattering 3-0 win.
[ترجمه ترگمان]این سرباز کهنه کار قصد خود را در این ساعت به او داد و سپس به آن ها کمک کرد تا پیروزی ۳ - ۰ را به دست آورند
[ترجمه گوگل]جانباز مبارز در ساعت به سمت سرمربی خود رفت و سپس به آنها کمک کرد تا پیروزی 3-0 را به یاد بیاورند

10. The nomads were not converted overnight: they remained combative and unpredictable.
[ترجمه ترگمان]The یک شبه تغییر نکرده بودند: آن ها combative و غیرقابل پیش بینی ماندند
[ترجمه گوگل]عشایر در یک شب تبدیل نشدند، آنها باقی مانده و با پیش بینی غیر قابل پیش بینی بودند

11. Her tough combative spirit seemed essentially unimpaired.
[ترجمه ترگمان]روحیه خشن و خشن او اساسا دست نخورده به نظر می رسید
[ترجمه گوگل]روحیه مبارزهی سخت خود به نظر میرسید که اساسا از بین نرفته است

12. He was combative, preferred elegant excesses of language, and had developed a strong, up-front sense of self.
[ترجمه ترگمان]او combative بود، excesses ظریف زبان را ترجیح می داد، و یک حس قوی و up از خود ایجاد کرده بود
[ترجمه گوگل]او مبارز بود، اضطراب ظریف تر زبان را ترجیح می داد، و حس قوی و پیش پا افتاده خود را به وجود آورد

13. The second is intensely combative performance art, and just about self-financing.
[ترجمه ترگمان]دوم، هنر عملکردی بسیار مبارز و فقط در مورد تامین مالی خود است
[ترجمه گوگل]دومین هنر هنری مبارزهی فاجعه آمیز است و فقط در مورد خود تأمین مالی است

14. Former Mayor Koch won a reputation for his combative style.
[ترجمه ترگمان]شهردار سابق Koch به خاطر سبک combative شهرتی به دست آورد
[ترجمه گوگل]شهردار سابق کوه شهرت خود را برای سبک مبارزاتی خود به دست آورد

15. She is an egocentric, angry, combative woman spoiling for a fight.
[ترجمه ترگمان]او یک خودخواه، عصبانی، و زن است که برای جنگ خراب می شود
[ترجمه گوگل]او یک زن عاشقانه، عصبانی و مبارک برای مبارزه است

Our new neighbor seems to be very combative.

ظاهراً همسایه‌ی جدید ما خیلی اهل دعوا و مرافعه است.


پیشنهاد کاربران

آدم زودجوش

پرخاشگری

پرخاشگر


کلمات دیگر: