کلمه جو
صفحه اصلی

shark


معنی : متقلب، سگ دریایی، کوسه ماهی، گوش بری، گوش بری کردن
معانی دیگر : شیاد، گوشبر، دغل، کلاهبردار، (امریکا - خودمانی) زبردست، تردست، چیره دست، خبره، (جانورشناسی) کوسه ماهی (ماهی های رده ی chondrichtyes از پره غضروفیان)

انگلیسی به فارسی

(جانورشناسی)سگ دریایی، کوسه ماهی، متقلب، گوش بری، گوشبری کردن


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
• : تعریف: any of numerous large, voracious, tough-skinned sea fishes with skeletons of cartilage rather than bone.
اسم ( noun )
(1) تعریف: a person who cheats or swindles others.
مشابه: bilk

(2) تعریف: (informal) a person who has exceptional skill in a specific activity.

- a card shark
[ترجمه ترگمان] یه کوسه کارت
[ترجمه گوگل] یک کوسه کارت
فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: sharks, sharking, sharked
• : تعریف: to live by cheating and swindling.

• large predatory fish; crook, villain; one who loans money at a high rate of interest
a shark is a very large fish with sharp teeth. sharks sometimes attack people.
see also loan shark.

مترادف و متضاد

متقلب (اسم)
adulterer, cheat, defrauder, falsifier, gyp, shammer, swindler, shark

سگ دریایی (اسم)
dogfish, shark

کوسه ماهی (اسم)
shark

گوش بری (اسم)
shark

گوش بری کردن (فعل)
swindle, shark

جملات نمونه

1. the shark moved toward the swimmer, jaws agape
کوسه با فک های باز به سوی شناگر حرکت کرد.

2. the shark was hovering around us
کوسه در اطراف ما پرسه می زد.

3. a huge shark was tagging me
یک کوسه ماهی بزرگ داشت مرا تعقیب می کرد.

4. a killer shark
کوسه ی آدمکش

5. i hit the shark on the nose with an oar
با پارو زدم به پوز کوسه ماهی.

6. she was attacked by a shark
کوسه ای او را مورد حمله قرار داد.

7. The movie 'Jaws' is about a man-eating shark.
[ترجمه ترگمان]فیلم \"آرواره های Jaws\" در مورد یه کوسه - ه
[ترجمه گوگل]فیلم 'جوجه ها' در مورد یک کوسه خوردن انسان است

8. We could see the fin of a shark as it slowly circled our boat.
[ترجمه ترگمان]همچنان که قایق به آرامی قایق ما را احاطه کرده بود می توانستیم باله یک کوسه را ببینیم
[ترجمه گوگل]ما می توانیم یک کوسه را ببینیم که آن را به آهستگی قایق ما را می چرخاند

9. The shark described a circle around the shoal of fish.
[ترجمه ترگمان]کوسه دایره ای را دور دسته های ماهی توصیف کرد
[ترجمه گوگل]کوسه دایره ای را در اطراف ساحه ماهی توصیف کرد

10. His arm was ripped to pieces by a shark.
[ترجمه ترگمان]دستش به وسیله یک کوسه پاره پاره شده بود
[ترجمه گوگل]بازوی او به قطعه توسط کوسه پاره شد

11. They were killed by a man - eating shark.
[ترجمه علیرضا] انها توسط یک کوسه خورده شدند
[ترجمه 1] آنها توسط یک کوسه آدم خوار کشته شدند
[ترجمه ترگمان]اونا توسط یه کوسه کشته شدن
[ترجمه گوگل]آنها توسط یک کوسه خوردن انسان کشته شدند

12. The shark was writhing around wildly, trying to get free.
[ترجمه علیرصا] کوسه به شدت در حال چرخش برای نجات دادن خود بود
[ترجمه ترگمان]شارک وحشیانه پیچ وتاب می خورد و سعی می کرد خودش را آزاد کند
[ترجمه گوگل]کوسه به شدت در حال چرخش بود، سعی کرد آزاد شود

13. A shark can smell blood at a distance of half a kilometer.
[ترجمه امیر] یک کوسه می تواند بوی خون رادر فاصله نیم کیلومتر تشخیص دهد
[ترجمه ترگمان]یک کوسه می تواند از فاصله نیم کیلومتر، بوی خون را استشمام کند
[ترجمه گوگل]یک کوسه می تواند خون را در فاصله نیم کیلومتر قرار دهد

14. A shark can crush a boat with its massive jaws.
[ترجمه ترگمان]یه کوسه میتونه یه قایق رو با آرواره های its خرد کنه
[ترجمه گوگل]یک کوسه می تواند یک قایق با فک های عظیم آن را خراب کند

15. The shark sounded to catch food.
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسید که شارک غذا می خورد
[ترجمه گوگل]کوسه برای گرفتن غذا صدایی بود

16. Only later did the skin of the shark turn back to its more usual blue-and-white shading.
[ترجمه ترگمان]فقط کمی بعد پوست کوسه به رنگ آبی معمولی دیگر برگشت
[ترجمه گوگل]فقط کمی بعد پوست کوسه به رنگ سایه آبی و سفید تر تبدیل می شود

17. He looked enormous, like a shark on the sand.
[ترجمه ترگمان]مثل یک کوسه روی ماسه ها، به نظر می رسید که بزرگ به نظر می رسد
[ترجمه گوگل]او بسیار شبیه یک کوسه روی شن و ماسه بود

پیشنهاد کاربران

کوسه ماهی یه کوچک

به معنی کوسه ماهی کوچک

کوسه ی بزرگ

کوسه

کوسه و یا موجودی بزرگ در دریا

کوسه ماهی یا ماهی بزرگ با دندان تیز و برنده

کوسه یا نوعی ماهی کشنده

کوسه کوچک


کلمات دیگر: