کلمه جو
صفحه اصلی

tourism


معنی : جهانگردی، گشتگری
معانی دیگر : گردشگری، فرویشگری، سیاحت

انگلیسی به فارسی

گشتگری، جهانگردی، سیاحت


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: the act of traveling from place to place, esp. for pleasure.

(2) تعریف: the business of providing services to tourists.

• practice of traveling for recreation; promotion of tourism; management of tourists
tourism consists of the activities of people visiting a place on holiday, and the providing of services for these people.

مترادف و متضاد

جهانگردی (اسم)
travel, globe trotting, tourism

گشتگری (اسم)
tourism

جملات نمونه

1. tourism is one of greece's main sources of income
گشتگری یکی از بزرگترین منابع درآمد یونان است.

2. invisible exports such as tourism and banking
صادرات ناآشکار مانند جهانگردی و بانکداری

3. The islands' economy is largely dependent upon tourism.
[ترجمه ترگمان]اقتصاد این جزایر تا حد زیادی به صنعت گردشگری وابسته است
[ترجمه گوگل]اقتصاد جزایر تا حد زیادی وابسته به گردشگری است

4. The government has been trumpeting tourism as a growth industry.
[ترجمه ترگمان]دولت، توریسم را به عنوان یک صنعت رشد، بوق و کرنا می کند
[ترجمه گوگل]دولت توریستی را به عنوان یک صنعت رشد می دهد

5. The growth of tourism brought prosperity to the island.
[ترجمه ترگمان]رشد گردشگری باعث رونق این جزیره شد
[ترجمه گوگل]رشد گردشگری به جزیره رونق بخشید

6. The city is finally realizing its tourism potential.
[ترجمه ترگمان]این شهر در نهایت پتانسیل گردشگری خود را درک می کند
[ترجمه گوگل]این شهر در نهایت توانایی گردشگری خود را درک می کند

7. Tourism was then still in its infant stage.
[ترجمه ترگمان]سپس گردشگری هنوز در مرحله نوزاد بود
[ترجمه گوگل]گردشگری پس از آن هنوز در مرحله پسران بود

8. The new resort area has boosted tourism.
[ترجمه ترگمان]این منطقه تفریحی جدید باعث رونق گردشگری شده است
[ترجمه گوگل]منطقه رفت و آمد مکرر گردشگری را افزایش داده است

9. Any decrease in tourism could have serious repercussions for the local economy.
[ترجمه ترگمان]هر کاهش در توریسم می تواند پیامدهای جدی برای اقتصاد محلی داشته باشد
[ترجمه گوگل]هر گونه کاهش در گردشگری می تواند پیامدهای جدی برای اقتصاد محلی داشته باشد

10. The country's economy is dependent on tourism.
[ترجمه ترگمان]اقتصاد کشور وابسته به صنعت گردشگری است
[ترجمه گوگل]اقتصاد کشور وابسته به گردشگری است

11. Tourism on the island is oversold.
[ترجمه ترگمان]گردشگری در جزیره oversold است
[ترجمه گوگل]گردشگری در جزیره بیش از حد فروخته می شود

12. Tourism is up, jobs are up, individual income is up.
[ترجمه ترگمان]صنعت افزایش می یابد، شغل بالا می رود، درآمد فردی بالا می رود
[ترجمه گوگل]گردشگری در حال افزایش است، مشاغل بالا است، درآمد فردی است

13. Tourism is the lifeblood of the city.
[ترجمه ترگمان]گردشگری نیروی حیاتی شهر است
[ترجمه گوگل]گردشگری خون شهری از شهر است

14. Some accommodation between conservation and tourism is essential.
[ترجمه ترگمان]برخی از توافقات بین حفاظت و گردشگری ضروری است
[ترجمه گوگل]برخی از اقامت بین حفاظت و گردشگری ضروری است

Tourism is one of Greece's main sources of income.

گشت‌گری یکی از بزرگ‌ترین منابع درآمد یونان است.


پیشنهاد کاربران

گردش ، گشت ، گشت زنی ، گشت و گذار ، سیر و سیاحت ، سیر و سفر

گردشگری
we hope that this plan will lead to increased tourism in the area
ما امیدواریم که این برنامه منجر به افزایش گردشگری در این منطقه شود 🚩

گردشگری، جهان گردی

tourism ( گردشگری و جهانگردی )
واژه مصوب: گردشگری
تعریف: مسافرت به منظور تفریح و تجارت و بازدید و غیره|||متـ . جهانگردی|||* مصوب فرهنگستان اول


کلمات دیگر: