کلمه جو
صفحه اصلی

on account of


بعلت، بواسطه، علی الحساب

انگلیسی به انگلیسی

عبارت ( phrase )
• : تعریف: because of.
مترادف: because of, due to
مشابه: by reason of, by virtue of, through

- The game was canceled on account of rain.
[ترجمه ترگمان] به خاطر باران، بازی لغو شد
[ترجمه گوگل] بازی به دلیل باران لغو شد

• for, because of, due to

جملات نمونه

1. Both his first and second wife divorced him on account of his womanizing.
[ترجمه ترگمان]هر دو زن اول و دوم او را به خاطر womanizing از هم جدا کردند
[ترجمه گوگل]هر دو همسر اول و دوم او را از نظر زناشویی طلاق دادند

2. He doesn't drink alcohol on account of his health.
[ترجمه ترگمان]به خاطر سلامتیش الکل نمی نوشید
[ترجمه گوگل]او با توجه به سلامت او الکل را نوشید

3. Dinner was somewhat delayed on account of David's rather tardy arrival.
[ترجمه ترگمان]شام تا حدی تاخیر داشت که دیوید تا حدودی تاخیر داشت
[ترجمه گوگل]شام تا اندازهای با تأخیر در ورودی دیوانه وار بود

4. Jack had been excused from military service on account of short-sightedness.
[ترجمه ترگمان]جک به خاطر sightedness از خدمت نظام معاف شده بود
[ترجمه گوگل]جک به خاطر کوتاه بودن از خدمات نظامی منع شده است

5. He was discharged from the army on account of disablement.
[ترجمه ترگمان]او از ارتش به خاطر disablement مرخص شده بود
[ترجمه گوگل]او به دلیل ناتوانی از ارتش آزاد شد

6. She was told to wear flat shoes, on account of her back problem.
[ترجمه ترگمان]به او گفته شده بود که کفش های تخت را به خاطر مشکل پشتش بپوشد
[ترجمه گوگل]او به دلیل مشکل پشت او گفته بود که کفش های صاف را بپوشاند

7. The old worker retired on account of age.
[ترجمه ترگمان]کارگران قدیمی به خاطر سن بازنشستگی بازنشسته شدند
[ترجمه گوگل]کارگر قدیمی به دلیل سن بازنشسته شد

8. We delayed our departure on account of the bad weather.
[ترجمه ترگمان]ما حرکت خود را به خاطر هوای بد به تاخیر انداختیم
[ترجمه گوگل]با توجه به شرایط بد آب و هوا، ما را ترک کردیم

9. The President declined to deliver the speech himself, on account of a sore throat.
[ترجمه ترگمان]رئیس جمهور از دادن سخنرانی خود به خاطر گلو درد سر باز زد
[ترجمه گوگل]رئیس جمهور حاضر به ارائه سخنرانی خود، به دلیل گلودرد

10. The manager had to step down on account of poor health.
[ترجمه عباس] مدیر بخاطر ضعف سلامتی مجبور به استعفا شد
[ترجمه ترگمان]مدیر باید حسابی مریض می شد
[ترجمه گوگل]مدیر باید از سلامت ضعیف خود رها شود

11. The ancient Roman army was centesimated on account of mutiny tendencies.
[ترجمه ترگمان]ارتش روم باستان به خاطر گرایش های شورش centesimated شده بود
[ترجمه گوگل]ارتش باستان رومی با توجه به تمایلات شورش گرایی شد

12. She retired early on account of ill health.
[ترجمه ترگمان]به خاطر سلامتی او زود از اتاق بیرون رفت
[ترجمه گوگل]او به زودی به خاطر سلامت خود بازنشسته شد

13. Today our hair is very red on account of the rain that is threatening us.
[ترجمه ترگمان]امروز موهای ما به خاطر باران که ما را تهدید می کند، بسیار سرخ است
[ترجمه گوگل]امروزه موهای ما به خاطر بارانهایی است که ما را تهدید می کند بسیار قرمز است

14. Nora is distinctly gloomy tonight-perhaps on account of the seaweed aperitif.
[ترجمه ترگمان]نو را امشب به طور واضح ناراحت است - شاید به خاطر خزه دریایی
[ترجمه گوگل]نورا، امشب متمایز است - شاید به دلیل جوشاندن جلبک دریایی

15. Mere discriminations on account of race or color were not regarded as badges of slavery.
[ترجمه ترگمان]ننه discriminations در مورد نژاد و رنگ به عنوان نشانه ای از بردگی در نظر گرفته نمی شد
[ترجمه گوگل]تبعیض نژادی براساس نژاد یا رنگ، به عنوان مدرک برده داری محسوب نمی شود

پیشنهاد کاربران

بدلیل. . .
بخاطر. . .

رسمی:به علت

بخاطر کسی
بخاطر چیزی

Because
به خاطِرِ

از برای

به دلیل، به خاطر، به سبب، به علت،

به خاطر ، به دلیل 🇰🇳🇰🇳
On account of a breakdown in their computer, the bank had to stop business for a while
به خاطر اختلال در کامپیوترشان، بانک مجبور شد برای مدتی دست از کار بکشد


علی الحساب

رو حسابِ ( به خاطرِ، به علت )

به اعتبار

[حقوق] به مناسبت


کلمات دیگر: