1. lymph nodes
غدد لنفاوی
2. There is a marked swelling of the lymph nodes.
[ترجمه ترگمان]التهاب مشخص غدد لنفاوی وجود دارد
[ترجمه گوگل]تورم مشخصی از گره های لنفاوی وجود دارد
3. Some manner of lymph disorder, I believe.
[ترجمه ترگمان]به نظر من، یه جور مشکل غدد لنفاوی
[ترجمه گوگل]به اعتقاد من، برخی از انواع اختلالات لنفاوی
4. Enlarged lymph nodes; light sweat and low fever; can be itchy when warm.
[ترجمه ترگمان]بزرگ شدن غدد لنفاوی، عرق کردن و تب خفیف، وقتی گرم باشه، خارش داره
[ترجمه گوگل]گره های لنفاوی بزرگ عرق نازک و تب پایین؛ گرم می تواند خارش داشته باشد
5. Cervical lymph node biopsy showed a non-Hodgkin's lymphoma of follicular type.
[ترجمه ترگمان]نمونه برداری از غدد لنفاوی بافت برداری از نوع لنفوم غیر Hodgkin بود
[ترجمه گوگل]بیوپسی گره لنفاوی سرویکال یک لنفوم غیر هودکین از نوع فولیکولار را نشان می دهد
6. It helps to get the lymph fluid - a vital part of the body's waste disposal system - flowing.
[ترجمه ترگمان]آلوئه ورا به گرفتن مایع lymph کمک می کند - بخش حیاتی سیستم دفع زباله بدن
[ترجمه گوگل]این کمک می کند که مایع لنفاوی - بخش مهمی از سیستم دفع زباله بدن - جریان یابد
7. Cancer of the lymph glands, he's got.
[ترجمه ترگمان]سرطان غدد لنفاوی که داره
[ترجمه گوگل]سرطان غدد لنفاوی، او شده است
8. Certain women with negative lymph nodes, for example, might not need chemotherapy, radiation or hormone treatments following surgery.
[ترجمه ترگمان]برای مثال، بعضی از زنان مبتلا به غدد لنفاوی ممکن است به شیمی درمانی، پرتودرمانی و یا درمان های هورمونی زیر عمل نیاز نداشته باشند
[ترجمه گوگل]به عنوان مثال، برخی از زنان با گره های لنفی منفی ممکن است بعد از عمل جراحی به شیمی درمانی، تشعشع یا هورمون نیاز ندارند
9. B2 - extension through the rectal wall without lymph node involvement.
[ترجمه ترگمان]B۲ - گسترش از طریق دیواره مقعد بدون دخالت گره lymph
[ترجمه گوگل]B2 - فرمت از طریق دیواره رکتال بدون دخالت گره لنفاوی
10. After the development of lymph node metastases and distant metastases, median survival of patients declined significantly.
[ترجمه ترگمان]پس از توسعه of و متاستاز و متاستاز، بقای میانه بیماران به طور قابل توجهی کاهش یافت
[ترجمه گوگل]پس از توسعه متاستازهای گره لنفاوی و متاستازهای دور، متوسط بقای بیماران به طور معنی داری کاهش یافت
11. There is usually a painless swelling of the lymph glands which drain the area of the primary sore.
[ترجمه ترگمان]معمولا ورم painless غدد لنفاوی وجود دارد که ناحیه درد اولیه را تخلیه می کند
[ترجمه گوگل]معمولا یک تورم بدون درد غدد لنفاوی وجود دارد که ناحیه زخم اولیه را تخلیه می کند
12. It happens when a lymph channel is blocked, either by a tumour or by scarring from radiotherapy or surgery.
[ترجمه ترگمان]این اتفاق زمانی می افتد که یک کانال lymph یا با تومور و یا با استفاده از پرتودرمانی و یا جراحی مورد استفاده قرار می گیرد
[ترجمه گوگل]این اتفاق می افتد زمانی که یک کانال لنفاوی مسدود شده است، یا توسط یک تومور یا از طریق زخم از رادیوتراپی یا جراحی
13. Laparotomy showed duodenal scarring with enlarged lymph nodes in the pyloric and duodenal areas and white nodules in the liver.
[ترجمه ترگمان]laparotomy جای زخم duodenal را با اضافه کردن غدد لنفاوی در نواحی pyloric و duodenal و گره های سفید کبد نشان داد
[ترجمه گوگل]لاپاروتومی، زخم های دوازدهه ای با غدد لنفاوی بزرگ در مناطق پیلوری و دوازدهه و گره های سفید در کبد را نشان می دهد
14. Skeletal muscle also plays a part in propelling lymph, by massaging the ducts, particularly during vigorous exercise.
[ترجمه ترگمان]ماهیچه Skeletal نیز با ماساژ دادن the، به ویژه در طول ورزش شدید، نقش بازی می کند
[ترجمه گوگل]عضله اسکلتی همچنین با اعمال ماساژ کانالها، مخصوصا در هنگام تمرین شدید، نقش مهمی در جلوگیری از لنف دارد