کلمه جو
صفحه اصلی

perceived

انگلیسی به فارسی

درک شده، درک کردن، فهمیدن، دریافتن، حس کردن، مشاهده کردن، دیدن، ملاحظه کردن


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
• : تعریف: as it seems in the mind; supposed.

- The shoe company increased the perceived value of the sneakers by using a celebrity in their ads.
[ترجمه اکبر خرّمی] این شرکت تولید کفش با بهره گیری از حضور یک چهرۀ مشهور در تبلیغات خود ارزش کفش های کتانی را در ذهن مخاطبان افزایش داد.
[ترجمه ترگمان] شرکت کفش، با استفاده از یک فرد مشهور در تبلیغات خود، ارزش ادراک شده کفش های کتانی را افزایش داد
[ترجمه گوگل] شرکت کفش، با استفاده از مشهور در تبلیغات خود، ارزش درک شده کفشهای کتانی را افزایش داد

• sensed, noticed, seen, discerned

جملات نمونه

1. i perceived no difference in their attitude toward foreigners
در نگرش آنان نسبت به خارجیان تغییری ندیدم.

2. She perceived that all was not well.
[ترجمه ترگمان]متوجه شد که همه چیز خوب نیست
[ترجمه گوگل]او درک کرد که همه چیز خوب نیست

3. The junta reacted violently to the perceived threat to its authority.
[ترجمه ترگمان]گروه سری واکنش شدیدی به تهدید درک شده از قدرت خود نشان داد
[ترجمه گوگل]جنتا به شدت به تهدید درک شده به قدرت خود واکنش نشان داد

4. The students perceived that his behavior had changed.
[ترجمه ترگمان]دانش آموزان مشاهده کردند که رفتارش تغییر کرده است
[ترجمه گوگل]دانش آموزان متوجه شدند رفتار او تغییر کرده است

5. I perceived a change in his behaviour/that his behaviour had changed.
[ترجمه ترگمان]من متوجه تغییر رفتار او شدم و رفتار او تغییر کرده بود
[ترجمه گوگل]من تغییری در رفتار او گرفتم / رفتار او تغییر کرده است

6. Even as a young woman she had been perceived as a future chief executive.
[ترجمه ترگمان]حتی به عنوان یک زن جوان که به عنوان رئیس اجرایی آینده دیده بود
[ترجمه گوگل]حتی به عنوان یک زن جوان او به عنوان یک مدیر اجرایی آینده در نظر گرفته شد

7. I perceived a change in his behaviour.
[ترجمه ترگمان]من متوجه تغییری در رفتارش شدم
[ترجمه گوگل]من یک تغییر در رفتار او را درک کردم

8. The patient was perceived to have difficulty in breathing.
[ترجمه ترگمان]بیمار به سختی نفس می کشید
[ترجمه گوگل]بیمار دچار تنفس شد

9. She is perceived as vain, spoilt and promiscuous.
[ترجمه ترگمان]او خود را بی هوده و spoilt و promiscuous درک می کند
[ترجمه گوگل]او به عنوان بیهوده، فاسد و بی رحمانه درک شده است

10. The government was perceived to be inert and inefficient.
[ترجمه ترگمان]مشاهده شد که دولت بی اثر و ناکارآمد است
[ترجمه گوگل]دولت در نظر گرفته شده بود بی رویه و ناکارآمد است

11. They perceived that they were unwelcome and left.
[ترجمه ترگمان]آن ها متوجه شدند که آن ها unwelcome و چپ هستند
[ترجمه گوگل]آنها متوجه شدند که آنها ناخوشایند بوده و چپ شده اند

12. Risks are perceived differently by different people.
[ترجمه ترگمان]خطرات به صورت متفاوت توسط افراد مختلف درک می شوند
[ترجمه گوگل]افراد مختلف به گونه ای متفاوت در معرض خطر هستند

13. Such fallacies are not easily perceived.
[ترجمه ترگمان]چنین fallacies به آسانی درک نمی شوند
[ترجمه گوگل]چنین تصوراتی به راحتی قابل درک نیست

14. We had already perceived how the temperature fluctuated.
[ترجمه ترگمان]ما قبلا درک کرده بودیم که چگونه دما نوسان داشت
[ترجمه گوگل]ما قبلا متوجه شدیم که درجه حرارت تغییر می کند

پیشنهاد کاربران

درک شده

ملموس

perceived threat تهدید احتمالی

متصور

مفروض، فرضی، تصورشده، انگاشته شده

احتمالی

تصور یا برداشتی که میتواند با واقعیت متفاوت باشد. مثلا تصور بحران.

گویی، انگار

Belive, understand

صفت )
خیالی، فرضی، ساختگی
A perceived enemy
یک دشمن خیالی!

درک کردن

پیش بینی شده

موردنظر

پنداشته شدن

perceived status
وجهه مفروض، جایگاه متصور

دریافته شده
I perceived
دریافتم ( درک کردم، فهمیدم )

محسوس

ادراک شده


ملموس
Perceived ( adj ) :sensed
Ex:The dog is a perceived threat to your family's safety
این سگ یک تهدید ملموس برای امنیت خانواده شماست.

به چیزی معروف بودن یا شناخته شدن

برداشت ( دریافت ذهنی )
برداشت شده

ملموس
Tangible

درنظر گرفته شدن

انگاشته شده ( که می تونه درست باشه می تونه غلط باشه )

قابل مشاهده
مشاهده شده
قابل تشخیص
تشخیص داده شده
پی برده شده
در نظر گرفته شده
فرض شده
محسوس

دیده شده. ملاحظه شده. درک شده

در نظر گرفته شده

احساس شده ادراک شده برداشت شده

ساختگی ( در روانشناسی )

قابل توجیه

محرز

انگاشته


کلمات دیگر: