کلمه جو
صفحه اصلی

overtax


معنی : مالیات سنگین بستن بر، بار سنگین نهادن بر
معانی دیگر : مالیات بیش از حد گرفتن، زیادی مالیات بستن

انگلیسی به فارسی

مالیات سنگین بستن بر، بار سنگین نهادن بر


اتهام، مالیات سنگین بستن بر، بار سنگین نهادن بر


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: overtaxes, overtaxing, overtaxed
مشتقات: overtaxation (n.)
(1) تعریف: to tax too highly.

(2) تعریف: to strain or demand of excessively; overburden.
مشابه: drive, overwhelm, stretch, tax

- His many responsibilities overtax him.
[ترجمه ترگمان] مسئولیت های بسیاری به او محول شد
[ترجمه گوگل] مسئولیت های بسیاری او را به اوج خود رسانده است

• impose taxes that are too high; require too much, demand too much; overdo, overexert
if you overtax yourself, or are overtaxed, you are physically or mentally exhausted.
if a government overtaxes a country or its people, it makes them pay too much tax.

مترادف و متضاد

مالیات سنگین بستن بر (فعل)
overtax

بار سنگین نهادن بر (فعل)
overtax

جملات نمونه

1. You can't help Britain by overtaxing its people.
[ترجمه ترگمان]شما نمی توانید با overtaxing مردمش به بریتانیا کمک کنید
[ترجمه گوگل]شما نمیتوانید بریتانیا را از طریق اعمال قدرت به مردم خود کمک کنید

2. This problem is overtaxing my brain.
[ترجمه ترگمان]این مشکل مغز من است
[ترجمه گوگل]این مشکل مغز من است

3. Take it easy. Don't overtax yourself.
[ترجمه ترگمان] آروم باش خودتو سرزنش نکن
[ترجمه گوگل]سخت نگیر خودتان را سرزنش نکنید

4. Be careful you don't overtax yourself.
[ترجمه ترگمان]مراقب باش که خودت را سرزنش نکن
[ترجمه گوگل]مراقب باشید که خودتان را تحمیل نکنید

5. I've been overtaxed this month.
[ترجمه ترگمان]من در این ماه overtaxed کردم
[ترجمه گوگل]من در این ماه دستمزد داده ام

6. Since the operation, he's been careful not to overtax himself.
[ترجمه ترگمان]از وقتی عمل انجام شد، اون خیلی مراقب بوده که خودش رو لو نده
[ترجمه گوگل]از زمان عملیات، او مراقب بود که خود را مجبور نکند

7. His friend fears the difficult work may overtax his weak brain.
[ترجمه ترگمان]دوست او می ترسد که کار دشوار مغز ضعیفش را تضعیف کند
[ترجمه گوگل]دوست او ترس از اینکه کار دشواری ممکن است مغز ضعیف خود را تحمل کند

8. Food should not be overtaxed.
[ترجمه ترگمان]غذا نباید بیش از حد مجاز باشد
[ترجمه گوگل]غذا نباید بیش از حد باشد

9. A good coach has to make sure not overtax his star players.
[ترجمه ترگمان]یک مربی خوب باید مطمئن شود که بازیکنان ستاره او را جذب نمی کند
[ترجمه گوگل]یک مربی خوب باید اطمینان حاصل کند که بازیکنان ستاره نباشند

10. You will overtax the body if you don't give it a chance to recuperate.
[ترجمه ترگمان]اگر فرصتی برای بهبود پیدا نکنی، جسد را از بین می بری
[ترجمه گوگل]شما اگر بدنبال شانسی برای بازگشت به بدن خود نباشید، بدن را تحریم کنید

11. Don't overtax yourself to learn syntax.
[ترجمه ترگمان]خود را قانع نکنید که نحو را یاد بگیرید
[ترجمه گوگل]خودتان را نادیده نگیرید تا نحو یاد بگیرید

12. Don't overtax my constitutents!
[ترجمه ترگمان]به constitutents نگاه نکن!
[ترجمه گوگل]قاعده سازی من را از دست نده!

13. Don't overtax my constituents!
[ترجمه ترگمان]به constituents عمل نکن!
[ترجمه گوگل]اجزای تشکیل دهنده من را مجبور نکنید!

14. In this case there was widespread support and sympathy from the overtaxed gentry and clergy.
[ترجمه ترگمان]در این مورد حمایت و همدردی گسترده ای از طبقه متوسط overtaxed و روحانیون وجود داشت
[ترجمه گوگل]در این مورد، حمایت و همدردی گسترده از دینداران و روحانیت باطل وجود داشت

پیشنهاد کاربران

1 - کار زیاد و بیش از حد از کسی یا چیزی کشیدن
2 - مالیات اضافه گرفتن

https://www. ldoceonline. com/dictionary/overtax

To make excessive demands on
( a person's strength, abilities, etc )
بیش از حد از چیزی/کسی کار کشیدن
( بیش از حد فشار آوردن )
( بیش از حد نیرو وارد کردن )


Aurora, cut power. You are overtaxing your ship
Star Trek TOS



کلمات دیگر: