1. guilty conscience
عذاب وجدان
2. his conscience told him not to do anything wrong
وجدان به او ندا داد که هیچ کار خلافی نکند.
3. let conscience be our sole judge
بگذار وجدان یگانه داور ما باشد.
4. operant conscience
وجدان موثر
5. pang of conscience
عذاب وجدان
6. the murderer's conscience tormented him
آدمکش از وجدان خود رنج می برد.
7. the public conscience slumbers
وجدان اجتماعی در خواب غفلت فرو رفته است.
8. in all conscience
منصفانه،وجدانا،به هر دلیل (منطقی و معقول)
9. on one's conscience
عذاب وجدان،احساس گناه
10. a prick of conscience
عذاب وجدان
11. a twinge of conscience
عذاب وجدان
12. remorse pricked his conscience
ندامت وجدانش را عذاب می داد.
13. the duel between conscience and lust
درگیری میان وجدان و شهوت
14. the voice of conscience
ندای وجدان
15. the worm of conscience
عذاب وجدان
16. to disobey one's conscience
از وجدان خود پیروی نکردن
17. to obey one's conscience
به وجدان خود گوش فرا دادن
18. to search one's conscience
به وجدان خود مراجعه کردن
19. with a clear conscience
با وجدانی آسوده
20. a salve for his conscience
مایه ی آرامش وجدان او
21. she was smitten by conscience
وجدان او را عذاب می داد.
22. to have a clear conscience
وجدان پاک داشتن
23. everybody must do what his conscience dictates
هر کس باید طبق ندای وجدان خود عمل کند.
24. he tried to salve his conscience by giving money to the poor
با دادن پول به فقیران کوشید که وجدان خود را آرام کند.
25. i don't want that matter on my conscience
نمی خواهم آن موضوع وجدانم را ناراحت بکند.
26. to them this is a point of conscience
در نظر آنان این یک موضوع وجدانی است.
27. what he had done weighed on his conscience
اعمالی که انجام داده بود وجدان او را معذب می کرد.
28. one must listen to the dictates of one's conscience
آدم باید به ندای وجدان خود گوش فرا دهد.
29. A guilty conscience is a self-accuser [a thousand witness].
[ترجمه علی اکبر منصوری] یک عذاب وجدان، یک خود ملامت گر است ( یکهزار شاهد )
[ترجمه ترگمان]یک وجدان مقصر، متهم کننده [ هزار شاهد ] است
[ترجمه گوگل]وجدان گناه یک متهم است [هزاران شهادت]
30. A guilty conscience feels continual fear.
[ترجمه علی اکبر منصوری] یک وجدان گناهکار، احساس ترس همیشگی دارد
[ترجمه ترگمان]یک وجدان گناهکار احساس ناراحتی می کند
[ترجمه گوگل]وجدان گناه احساس ترس مستمر می کند