کلمه جو
صفحه اصلی

pretty


معنی : خوب، خوش نما، قشنگ، شکیل، تاحدی، بطور دلپذیر
معانی دیگر : خوشگل، بانمک، از روی زرنگی، ماهرانه، با زبردستی، زبردست، زرنگ، (کنایه آمیز) خوب، (عامیانه) زیاد، خیلی، قابل ملاحظه، نسبتا، تا اندازه ای، تقریبا، (عامیانه) از روی بانمکی، باقشنگی، (قدیمی) ظریف، شیک، خوش سلیقه، (اسکاتلند) دلیر، بهادر، قشنگ کردن، اراستن

انگلیسی به فارسی

تاحدی، قشنگ، شکیل، خوش نما، خوب، بطور دلپذیر،قشنگ کردن، آراستن


بسیار، تاحدی، بطور دلپذیر، خوب، قشنگ، شکیل، خوش نما


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
حالات: prettier, prettiest
• : تعریف: pleasing or attractive to the senses, esp. the eyes or ears.
مترادف: attractive, becoming, handsome
متضاد: plain, ugly, unattractive, unpretty
مشابه: alluring, appealing, beauteous, beautiful, comely, delightful, engaging, fair, good-looking, gorgeous, lovely, nice, pleasant, pleasing, sightly, stunning

- Your daughter is a pretty girl.
[ترجمه MAX] دختر شما یک دختر خوشگل است.
[ترجمه ترگمان] دختر تو دختر قشنگی است
[ترجمه گوگل] دختر شما یک دختر زیبا است
- There is a pretty view from the hotel balcony.
[ترجمه Maryam] از بالکن هتل نمای زیبایی دیده میشود
[ترجمه Masoume] از بالکن هتل نمای زیبایی دیدی میشود
[ترجمه ترگمان] از بالکن هتل منظره زیبایی دیده می شود
[ترجمه گوگل] نمای بیرونی از بالکن هتل وجود دارد
- This song has a pretty melody.
[ترجمه ترگمان] این آهنگ ملودی زیبایی دارد
[ترجمه گوگل] این آهنگ ملودی بسیار خوبی دارد
اسم ( noun )
حالات: pretties
• : تعریف: a person or thing that is attractive to the senses.
مشابه: decoration, ornament
قید ( adverb )
(1) تعریف: moderately or fairly.
مترادف: fairly, moderately, passably
مشابه: kind of, rather, really, somewhat

- On second thought, I think you should wear your warmer coat; it is pretty cold today.
[ترجمه ترگمان] به نظر من، فکر می کنم باید لباس warmer بپوشی، امروز هوا خیلی سرد است
[ترجمه گوگل] فکر میکنم فکر میکنم باید لباس گرم خود را بپوشانید امروز خیلی سرد است
- The exam was pretty hard, actually, but I think I did all right.
[ترجمه Nafas] امتحان تا حدی سخت بود . اما فکر کنم من درست انجامش دادم
[ترجمه ترگمان] امتحان خیلی سخت بود، ولی فکر می کنم همه چیز درست بود
[ترجمه گوگل] امتحان بسیار سخت بود، اما من فکر می کنم تمام کارها را انجام دادم
- I'm not the best player in the world, but I'm pretty good.
[ترجمه ایلقار] من بهترین بازیکن در دنیا نیستم اما تا حدی خوبم
[ترجمه ترگمان] من بهترین بازیکن دنیا نیستم، اما من خوبم
[ترجمه گوگل] من بهترین بازیکن دنیا نیستم، اما من خیلی خوب هستم

(2) تعریف: very; quite.
مترادف: awfully, considerably, extremely, quite, very
مشابه: fairly, rather, really, somewhat

- It snowed pretty hard.
[ترجمه ترگمان] برف تندی می بارید
[ترجمه گوگل] این بسیار سخت برف زده شد
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: pretties, prettying, prettied
مشتقات: prettily (adv.), prettiness (n.)
• : تعریف: to enhance the appearance of (something) by making it pretty (sometimes fol. by up).
مترادف: beautify, prettify
مشابه: adorn, decorate, embellish, enhance, spruce

• beautiful, physically attractive; nice, pleasant, genial
moderately, quite, rather; to some extent, relatively; very, extremely (informal)
beautify, improve the appearance of something
pretty means attractive or charming in a delicate way.
you can use pretty before an adjective or adverb to mean `quite' or `rather'; an informal use.
pretty much or pretty well means almost; an informal expression.

مترادف و متضاد

خوب (صفت)
good, suitable, super, acceptable, pleasant, well, nice, fine, ok, kind, handsome, beautiful, okay, pretty, applicable, fortunate, goodly, pukka, pucka, okey, wally, well-groomed

خوش نما (صفت)
attractive, appealing, pleasant, showy, glossy, pretty

قشنگ (صفت)
beautiful, spry, pretty, beauteous, cheesy, goodly, pert, spruce, good-looking, pretty-pretty

شکیل (صفت)
beautiful, shapely, pretty

تاحدی (قید)
nearly, some, pretty, partly, kind of, somewhat

بطور دلپذیر (قید)
pretty, seemly, pleasantly

attractive


Synonyms: appealing, beauteous, beautiful, boss, charming, cheerful, cher, comely, cute, dainty, darling, delicate, delightful, dishy, dreamboat, elegant, eyeful, fair, fine, foxy, good-looking, graceful, handsome, looker, lovely, neat, nice, picture, pleasant, pleasing, pulchritudinous, tasteful


Antonyms: disgusting, ugly


considerable; somewhat


Synonyms: a little, ample, fairly, kind of, large, moderately, more or less, much, notable, pretty much, quite, rather, reasonably, sizable, some, something, sort of, tolerably


جملات نمونه

He was pretty angry.

خیلی عصبانی بود.


I am pretty sure.

تقریباً مطمئنم.


1. pretty good!
نسبتا خوب ! بد نیست !

2. a pretty good fix!
بد مخمصه ای نیست !

3. a pretty little garden
یک باغ کوچک و قشنگ

4. a pretty mess you've made of it!
خوب کارها را خراب کرده ای !

5. a pretty move
عمل از روی زرنگی

6. a pretty price
قیمت زیاد

7. he pretty well hashed the history of that war
او در نوشتن تاریخ آن جنگ حسابی گند زد.

8. the pretty waves of her hair
چین و شکن های زیبای گیسوان او

9. those pretty tricks!
آن ترفندهای زبردستانه !

10. a pretty penny
(عامیانه) مبلغ هنگفت

11. as pretty as a picture
بسیار زیبا،خیلی قشنگ

12. sitting pretty
(خودمانی) در موقعیت مناسب

13. he was pretty angry
خیلی عصبانی بود.

14. i am pretty sure
تقریبا مطمئنم.

15. i feel pretty grim
احساس می کنم که مریضم (حالم چندان خوب نیست)

16. we were pretty sick about losing the game
از باختن در مسابقه خیلی دمق شدیم.

17. he had been pretty liquored up by his friends
دوستانش مشروب زیاد به او خورانده بودند.

18. he is still pretty nonchalant about the trip
او هنوز هم درباره ی آن سفر بی علاقگی نشان می دهد.

19. my shoes are pretty well shot
کفش های من حسابی کهنه شده است.

20. the water is pretty warm
آب نسبتا گرم است.

21. to turn a pretty phrase
عبارت زیبایی را تصنیف کردن

22. her monthly salary is still pretty microscopic
حقوق ماهانه ی او هنوز بسیار ناچیز است.

23. the cold bug has been pretty nasty lately
میکروب سرماخوردگی این روزها بیداد می کند.

24. he stole a glance at the pretty girls
یواشکی به دخترهای خوشگل نظر انداخت.

25. several dams have made the mississippi a pretty tame and usefull river
سدهای متعدد رودخانه ی می سی سی پی را مهار و قابل استفاده کرده است.

26. she is not a beauty queen but she is quite pretty
ملکه ی زیبایی نیست ولی خیلی با نمک است.

27. It was pretty hairy climbing down the cliff.
[ترجمه مرضیه] صخره نوردی از صخره خیلی قشنگ بود
[ترجمه ترگمان]از صخره بالا رفتن خیلی مو نده بود
[ترجمه گوگل]این بسیار مودار صعود به صخره بود

28. The media gave his personal life a pretty firm going-over.
[ترجمه ترگمان]رسانه ها به زندگی شخصی او یک شرکت زیبا دادند
[ترجمه گوگل]رسانه ها به زندگی شخصی خود ادامه دادند

29. St Just seemed pretty booked up, but we managed to find a room at the George.
[ترجمه ترگمان]سنت به نظر خیلی رزرو شده بود ولی ما تونستیم یه اتاق تو جرج پیدا کنیم
[ترجمه گوگل]St فقط به نظر می رسید بسیار رزرو شده، اما ما موفق به پیدا کردن یک اتاق در جورج

30. Walking four miles in an hour is pretty good going for me.
[ترجمه ترگمان]چهار مایل در ساعت پیاده روی برای من خوب است
[ترجمه گوگل]قدم زدن چهار مایل در ساعت خیلی خوب است برای من

a pretty price

قیمت زیاد


She is not a beauty queen but she is quite pretty.

ملکه‌ی زیبایی نیست؛ ولی خیلی بانمک است.


a pretty little garden

یک باغ کوچک و قشنگ


a pretty move

عمل از روی زرنگی


those pretty tricks!

آن ترفندهای زبردستانه!


a pretty good fix!

بد مخمصه‌ای نیست!


a pretty mess you've made of it!

خوب کارها را خراب کرده‌ای!


The water is pretty warm.

آب نسبتاً گرم است.


pretty good!

نسبتاً خوب! بد نیست!


she talks pretty!

قشنگ حرف می‌زند!


اصطلاحات

sitting pretty

(عامیانه) در موقعیت مناسب


پیشنهاد کاربران

دل انگیز

برای خانم ها کار برد داره به معنی جذاب ' خوشکل 'خوش سیما

عامیانه: یه کمی

تا اندازه ای

به معنی زیبا و گاهی بسیار و زیاد هم معنی میده. . .

در مکالمه عامیانه معمولا معانی زیر را میدهد:
حسابی، بقدرکافی، همه رقم، بدرقم، بدجوری

رندانه
به این جمله توجه کنید:
, she might toss his letter in the trash with a pretty laugh
ممکن بود نامه هایش را با لبخندی رندانه ( از روی زرنگی ) توی سطل آشغال پرتاب کند. . . .

خوش سیما

خود کلمه به معنی زیبا و خوش سیما است ولی با اگر صفتی بعد از آن بیاید به معنی ( بسیار و زیاد ) است مثلا pretty dangerous به معنای بسیار خطرناک است

زیبا. دلنشین. معمولا برای خانم ها استفاده میشه

زیبا ، جذاب ، گاهی به معنی:منصفانه

خوشکل. . . چون در مورد زنها به کار میره

Pretty much=خیلی زیاد

همه ی معنی ها درسته ولی معنیpretty یعنی تقریبا

بسیار، he's still pretty active او هنوز بسیار فعال است

نسبتاً

Pretty - printer: خوش نماساز؛ محیط های کدنویسی در زبان های برنامه سازی کدهای نوشته شده توسط برنامه ساز را به رنگ های مختلف در می آورند، تورفتگی های لازم را ایجاد می کنند و قالب بندی هایی روی کد انجام می دهند که ظاهر کد خواناتر شود و درک آن آسان تر گردد. به این بخش از محیط برنامه سازی زبان، خوش نماساز گفته می شود.

بسم الله
ب معنی خوش سیما هست ولی اگه بعدش ی صفتی بیاد ب معنی �نسبتا، تا حد زیادی � میتونه باشه for example:I, ve got apretty good idea ب معنی:تا حد زیادی مطمئنم☺

بژی کورد✌

معنای درستی نوشته شده و اگر بعد از اون صفتی بیاد به معنای زیاد و بسیار میشه
😊موفق باشین
یاعلی

زیبا

زیبا جذاب
فقط برای خانم و دختر ها استفاده میشه

از نظر من pretty چند تا معنی میده.
یکیش میشه ( آراسته )
میشه ( تا حدی )
میشه ( تاحد زیادی )
یکیشم ( خوش نما ) یا ( خوش سیما )

تاحدی

سیر - پررنگ ( درمورد رنگ )

این کلمه در بعضی از جملات به معنی خوشگل یا زیبا می اید
ولی در جملاتی تا حدی هم معنی میدهد

ناز

. He was pretty as a girl

زیبا . خوشگل. خوب. دلنشین . دلپذیر. قشنگ
She is very pretty
او ( مونث ) بسیار زیبا است

Anahita
ایزدبانوی نگهبان آب های روان

زیبارو
استفادش برای جنس مونث است


کلمات دیگر: