• trust in, trustfully tell a secret
confide in
انگلیسی به انگلیسی
جملات نمونه
1. There is no one here I can confide in.
[ترجمه سجاد مصلحی] هیچ کس در اینجا نیست که بتوانم به او اعتماد کنم.
[ترجمه ترگمان]کسی اینجا نیست که من بتوانم به او اعتماد کنم[ترجمه گوگل]هیچ کس اینجا نیست که بتوانم اعتماد کنم
2. Jone felt she could only confide in her mother.
[ترجمه ترگمان]احساس می کرد که فقط می تواند به مادرش اعتماد کند
[ترجمه گوگل]جون احساس می کرد که فقط می تواند در مادرش اعتماد کند
[ترجمه گوگل]جون احساس می کرد که فقط می تواند در مادرش اعتماد کند
3. Because she is understanding, people around her confide in her.
[ترجمه ترگمان]چون او درک می کند، مردم اطراف او با او حرف می زنند
[ترجمه گوگل]از آنجا که او درک است، افراد اطراف او در او اعتماد دارند
[ترجمه گوگل]از آنجا که او درک است، افراد اطراف او در او اعتماد دارند
4. There's no one here I can confide in.
[ترجمه ترگمان]هیچ کس اینجا نیست که من بتوانم به او اعتماد کنم
[ترجمه گوگل]هیچ کس اینجا نیست که بتوانم اعتماد کنم
[ترجمه گوگل]هیچ کس اینجا نیست که بتوانم اعتماد کنم
5. She used to confide in him whenever she had a problem.
[ترجمه ترگمان]هر وقت مشکلی داشت، به او اعتماد می کرد
[ترجمه گوگل]او هر وقت مشکلی داشت به او اعتماد کرد
[ترجمه گوگل]او هر وقت مشکلی داشت به او اعتماد کرد
6. Can I confide in you?
[ترجمه ترگمان]می توانم به شما اعتماد کنم؟
[ترجمه گوگل]آیا می توانم در شما اعتماد کنم؟
[ترجمه گوگل]آیا می توانم در شما اعتماد کنم؟
7. I've never felt able to confide in my sister.
[ترجمه ترگمان]تا حالا احساس نکرده بودم که به خواهرم اعتماد کنم
[ترجمه گوگل]من هرگز قادر به در خواهر من اعتماد نکردم
[ترجمه گوگل]من هرگز قادر به در خواهر من اعتماد نکردم
8. Do you have a friend that you can confide in?
[ترجمه ترگمان]دوستی داری که بتونی بهش اعتماد کنی؟
[ترجمه گوگل]آیا شما دوست دارید که می توانید به آن اعتماد کنید؟
[ترجمه گوگل]آیا شما دوست دارید که می توانید به آن اعتماد کنید؟
9. She's nice, but I don't feel I can confide in her.
[ترجمه ترگمان]خوبه، اما احساس نمی کنم که بتوانم به او اعتماد کنم
[ترجمه گوگل]او خوب است، اما احساس نمی کنم می توانم در او اعتماد کنم
[ترجمه گوگل]او خوب است، اما احساس نمی کنم می توانم در او اعتماد کنم
10. It is important to have someone you can confide in.
[ترجمه ترگمان]مهم است که کسی را داشته باشید که بتوانید به آن ها اعتماد کنید
[ترجمه گوگل]مهم است که کسی را که می توانید به آن اعتماد کنید
[ترجمه گوگل]مهم است که کسی را که می توانید به آن اعتماد کنید
11. You don't imagine I could confide in my best friends, do you?
[ترجمه ترگمان]تو که فکر نمی کنی من بتونم به بهترین دوستام اعتماد کنم، مگه نه؟
[ترجمه گوگل]شما تصور نمی کنید می توانم در بهترین دوستانم اعتماد کنم، آیا شما؟
[ترجمه گوگل]شما تصور نمی کنید می توانم در بهترین دوستانم اعتماد کنم، آیا شما؟
12. He likes some one to confide in.
[ترجمه ترگمان] اون از کسی خوشش میاد که بهش اعتماد کنه
[ترجمه گوگل]او بعضی از افراد را دوست دارد که اعتماد کنند
[ترجمه گوگل]او بعضی از افراد را دوست دارد که اعتماد کنند
13. We confide in his abilities.
[ترجمه ترگمان]ما به توانایی او اعتماد داریم
[ترجمه گوگل]ما در توانایی های خود اعتماد داریم
[ترجمه گوگل]ما در توانایی های خود اعتماد داریم
14. He had no one to confide in and would have seen seeking psychiatric help himself as a sign of weakness.
[ترجمه ترگمان]او کسی را نداشت که به او اعتماد کند و خود را در جستجوی روان پزشکی می دید که نشانه ضعف و ضعف بود
[ترجمه گوگل]او هیچ کس را نداشت که به او اعتماد کند و خود را به عنوان نشانه ای از ضعف به دنبال دستیابی به روانپزشکی کند
[ترجمه گوگل]او هیچ کس را نداشت که به او اعتماد کند و خود را به عنوان نشانه ای از ضعف به دنبال دستیابی به روانپزشکی کند
15. I merely wish to confide in you as friends.
[ترجمه ترگمان]من فقط دوست دارم که شما را دوست داشته باشم
[ترجمه گوگل]من فقط می خواهم به شما به عنوان دوستان محترم شم
[ترجمه گوگل]من فقط می خواهم به شما به عنوان دوستان محترم شم
پیشنهاد کاربران
Tell sb personal information because you trust them
درد و دل کردن
بیان مسائل خیلی خصوصی و پنهانی
بیان مکنونات به
To tell someone about sth very private or secret especially a personal problem because you feel you can trust them.
اعتماد کردن
اعتماد کردن اینجا معنای دقیقی نیست .
این فعل به معنای بیان رازها و مسائل خصوصی به کسی هست . ( لازمش اعتماد کردنه نه این که خودش به معنای اعتماد کردن باشه ) .
این فعل به معنای بیان رازها و مسائل خصوصی به کسی هست . ( لازمش اعتماد کردنه نه این که خودش به معنای اعتماد کردن باشه ) .
کلمات دیگر: