معنی : شتاب، فشار، تکان، زور، هل دادن، فشار دادن، پیش بردن، تکان دادن، گول زدن، فریفتن، بزور وادار کردن
معانی دیگر : با خشونت (با کسی) رفتار کردن، کنار زدن، (با فشار) عقب زدن، تنه زدن، (با خشونت) وادار کردن، کشان کشان بردن، دست به یخه شدن، (عامیانه) شتاباندن، تعجیل کردن، وادار به عجله کردن، (خودمانی) کلاه (سر کسی) گذاشتن، (با دغلکاری و اصرار) کسی را تیغ زدن، به کسی انداختن، به کسی قالب کردن، کلاشی کردن، (از میان جمعیت با فشار) رد شدن، با عجله گذشتن، (عامیانه) با سرعت و حرارت کار کردن، هم ور آمدن، کار تند و پراشتیاق، جنب و جوش، بشکولیدن، خیزیدن، دوندگی کردن، جان فشانی کردن، (خودمانی) فاحشگی کردن، جندگی کردن (به ویژه با جلب مشتری در خیابان ها)، کش و واکش، دست به یقه شدن، (خودمانی) تکاپو (به ویژه توام با نادرستی)، تلاش معاش (با دغلکاری)، عجله