1. to come to fruition
میوه دادن،به ثمر رسیدن
2. this book is the fruition of years of hard work
این کتاب ثمره ی سال ها سخت کوشی است.
3. His proposals only came to fruition after the war.
[ترجمه ترگمان]پیشنهادهای او تنها پس از جنگ به ثمر رسیدند
[ترجمه گوگل]پیشنهادهای او تنها پس از جنگ به دست آمد
4. Their efforts came to fruition many years later.
[ترجمه ترگمان]تلاش های آن ها سال ها بعد به ثمر رسید
[ترجمه گوگل]تلاش های آنها سال ها بعد به بهره برداری رسید
5. These plans take time to come to fruition.
[ترجمه ترگمان]این برنامه ها زمان برای به ثمر رساندن زمان صرف می کنند
[ترجمه گوگل]این برنامه ها زمان زیادی برای به دست آوردن است
6. His extravagant ideas were never brought to fruition.
[ترجمه ترگمان]عقاید عجیب و غریب او هرگز به ثمر نرسید
[ترجمه گوگل]ایده های عجیب و غریب او هرگز به دست نیاورده بود
7. The technical difficulty in bringing the changes to fruition says something about how dramatic they are.
[ترجمه ترگمان]مشکل فنی در آوردن تغییراتی که به بار می آورد، چیزی در مورد این که آن ها چقدر دراماتیک هستند، می گوید
[ترجمه گوگل]مشکل فنی در آوردن تغییرات به نفع چیزی است که در مورد چگونگی دراماتیک آنها می گوید
8. Neither came to fruition, and I shall never know why.
[ترجمه ترگمان]هیچ یک از آن ها به حقیقت پی نبرده و من هرگز نخواهم فهمید چرا
[ترجمه گوگل]نه به نفع من بود و من هرگز نمی دانستم چرا
9. The Witch King's long plan had come to fruition.
[ترجمه ترگمان]نقشه طولانی پادشاه به ثمر رسیده بود
[ترجمه گوگل]طرح طولانی جادوگر پادشاه به نفع خود بود
10. He discussed how he brought his idea to fruition.
[ترجمه ترگمان]او در مورد این که چگونه ایده خود را به ثمر رساند، بحث و تبادل نظر کرد
[ترجمه گوگل]او بحث کرد که چگونه ایده خود را به ارمغان آورد
11. Seeing my work come to fruition gives me a strong sense of fulfilment.
[ترجمه ترگمان]می بینم که کار من به پایان می رسد و به من احساس قدرت می دهد
[ترجمه گوگل]دیدن کار من برای به دست آوردن به من احساس قوی از تحقق می دهد
12. Many people have worked together to bring this scheme to fruition.
[ترجمه ترگمان]بسیاری از مردم با هم کار کرده اند تا این طرح را به ثمر برسانند
[ترجمه گوگل]بسیاری از مردم با هم کار کرده اند تا این طرح را به نفع خود تحقق بخشند
13. It was left to her successor to bring the plan to its full fruition.
[ترجمه ترگمان]این مساله به جانشین او محول شده بود تا این طرح را به ثمر برساند
[ترجمه گوگل]این به جانشین او منتهی شد تا برنامه را به نفع کاملش بیاورد
14. After months of hard work, our plans finally came to fruition .
[ترجمه ترگمان]بعد از ماه ها کار سخت، برنامه های ما سرانجام به نتیجه رسیدند
[ترجمه گوگل]بعد از چند ماه کار سخت، برنامه های ما به پایان رسید