1. hurry up!
شتاب کن !
2. hurry (somebody) up
برشتاب (کسی) افزودن،تند کردن (کار کسی را)،شتابان کردن
3. in a hurry
با عجله،با شتاب،به سرعت
4. in no hurry (not in a hurry)
1- بی عجله،بی شتاب،با تانی 2- بی میل،بی اشتیاق
5. there is no hurry
عجله ای نیست.
6. the place whereto they hurry
محلی که به سوی آن می شتابند
7. to be in a hurry
عجله داشتن
8. be in a tearing hurry (or rush)
بسیار عجله داشتن،از شدت عجله دست از پانشناختن
9. i was in a frightful hurry
یک دنیا عجله داشتم.
10. i made it a rule never to hurry again
با خود عهد کردم که دیگر هرگز شتاب نکنم.
11. there goes the class bell, i must hurry
زنگ کلاس را زدند باید شتاب کنم.
12. Don t hurry me. Let me think.
[ترجمه kimia] من را دست پاچه نکنید اجازه بدید فکر کنم
[ترجمه ترگمان]منو عجله نکن بذار فکر کنم
[ترجمه گوگل]من را تکان دادم اجازه بدین فکر کنم
13. You'll be in time if you hurry.
[ترجمه A.A] اگه عجله کنی بموقع میرسی
[ترجمه ترگمان]اگر عجله کنی، وقت زیادی داری
[ترجمه گوگل]اگر بسرعت بیدار شوید، به موقع خواهید بود
14. Hurry up! We're waiting to go.
[ترجمه ترگمان]! عجله کن منتظریم که بریم
[ترجمه گوگل]عجله کن! منتظر رفتن هستیم
15. Hurry up! Or we'll be late getting to the station.
[ترجمه ترگمان]! عجله کن وگرنه دیر می رسیم به ایستگاه
[ترجمه گوگل]عجله کن! یا دیر می شود به ایستگاه می رویم
16. Don't be in such a hurry.
[ترجمه A.A] این همه ( قدر ) عجله نکن
[ترجمه ترگمان]عجله نکن
[ترجمه گوگل]در چنین عجله ای قرار نگیرید
17. I did not feel the slightest inclination to hurry.
[ترجمه ترگمان]اصلا دلم نمی آمد عجله کنم
[ترجمه گوگل]من کوچکترین تمایل به عجله را احساس نمی کردم
18. You'll have to hurry if you want to catch that train.
[ترجمه A.A] اگه میخوای به قطار برسی باید عجله کنی
[ترجمه ترگمان]اگه می خوای اون قطار رو بگیری باید عجله کنی
[ترجمه گوگل]اگر می خواهید این قطار را ببرید، باید عجله کنید
19. We must hurry up,or we'll be late.
[ترجمه ترگمان]باید عجله کنیم وگرنه دیر می کنیم
[ترجمه گوگل]ما باید عجله کنیم، یا دیر می شود
20. I'm in a hurry, so come to the point.
[ترجمه ترگمان]عجله دارم، پس بیا سر اصل مطلب
[ترجمه گوگل]من عجله دارم، بنابراین به نقطه ای می رسم
21. In her hurry, she dropped the books.
[ترجمه ترگمان]با عجله کتاب ها را انداخت
[ترجمه گوگل]او عجله کرد، کتاب ها را برداشت
22. In her hurry she dropped the eggs.
[ترجمه ترگمان]با عجله تخم مرغ ها را پایین آورد
[ترجمه گوگل]در عجله او تخم مرغ را از بین برد