پوتین یاچکمه، (مجازا) اخراج، چاره یافایده، لگدزدن، باسرچکمه وپوتین زدن، صندوق عقب اتومبیل
booted
پوتین یاچکمه، (مجازا) اخراج، چاره یافایده، لگدزدن، باسرچکمه وپوتین زدن، صندوق عقب اتومبیل
انگلیسی به فارسی
بوت شده، لگد زدن، با سر چکمه و پوتین زدن
انگلیسی به انگلیسی
صفت ( adjective )
• : تعریف: having or wearing boots.
• wearing boots, having a certain type of boot (black booted, etc.)
جملات نمونه
1. he booted the ball back onto the field
دوباره توپ را با لگد به داخل زمین فرستاد.
2. a well-dressed, booted officer
افسر خوش لباس و چکمه پوشیده
3. he was booted out of town
او را از شهر بیرون کردند.
4. get (or be) booted out
اخراج شدن،با تیپا بیرون شدن
5. The boy booted the ball away.
[ترجمه ترگمان]پسر توپ را با لگد دور کرد
[ترجمه گوگل]پسر بچه توپ رو دور زد
[ترجمه گوگل]پسر بچه توپ رو دور زد
6. They booted him out for being drunk at work.
[ترجمه ترگمان]او را به خاطر مست بودن در کار اخراج کردند
[ترجمه گوگل]آنها او را برای اینکه مست در کار کار می کنند بیرون بردند
[ترجمه گوگل]آنها او را برای اینکه مست در کار کار می کنند بیرون بردند
7. He booted her in the face.
[ترجمه ترگمان]او را با لگد به روی صورتش انداخت
[ترجمه گوگل]او را در چهره خود بوت کرد
[ترجمه گوگل]او را در چهره خود بوت کرد
8. They booted him in the head.
[ترجمه ترگمان]او را با چکمه به سر بردند
[ترجمه گوگل]آنها سر او را پرتاب کردند
[ترجمه گوگل]آنها سر او را پرتاب کردند
9. He booted the ball 40 yards back up field.
[ترجمه ترگمان] اون توپ رو ۴۰ متر به زمین زد
[ترجمه گوگل]او توپ را 40 متری پشت سر برد
[ترجمه گوگل]او توپ را 40 متری پشت سر برد
10. The kid booted a small stone down the street.
[ترجمه ترگمان]بچه یک سنگ کوچک را از خیابان بیرون آورد
[ترجمه گوگل]این بچه یک سنگ کوچک را در خیابان راه انداخت
[ترجمه گوگل]این بچه یک سنگ کوچک را در خیابان راه انداخت
11. My mother booted my brother out of the house.
[ترجمه ترگمان] مادرم برادرم رو از خونه بیرون کرد
[ترجمه گوگل]مادرم برادر من را از خانه خارج کرد
[ترجمه گوگل]مادرم برادر من را از خانه خارج کرد
12. He booted several easy ground balls.
[ترجمه ترگمان]چند تا توپ روی زمین انداخته بود
[ترجمه گوگل]او چندین توپ زمینی آسان را راه انداخت
[ترجمه گوگل]او چندین توپ زمینی آسان را راه انداخت
13. The manager booted his secretary out for her wantonness.
[ترجمه ترگمان]مدیر برنامه خود را به خاطر بی قیدی و بی قیدی خود به کار انداخت
[ترجمه گوگل]این مدیر به خاطر خلوص او، بیرون رفت
[ترجمه گوگل]این مدیر به خاطر خلوص او، بیرون رفت
14. His father booted him out of the house.
[ترجمه ترگمان]پدرش او را از خانه بیرون کرد
[ترجمه گوگل]پدرش او را از خانه خارج کرد
[ترجمه گوگل]پدرش او را از خانه خارج کرد
15. He booted the ball out of the goal.
[ترجمه ترگمان]او توپ را از دروازه بیرون کرد
[ترجمه گوگل]او توپ را از گل زد
[ترجمه گوگل]او توپ را از گل زد
پیشنهاد کاربران
صفت ) چکمه پوش، پوتین پوش
اخراج شد
کلمات دیگر: