کلمه جو
صفحه اصلی

condensation


معنی : خلاصه، تغلیظ، جمع شدگی، چگالش، تکاثف
معانی دیگر : (شیمی) چگالش، تراکم، تراکمی، (نگارش) تلخیص، کوته سازی، اثر تلخیص شده، (گاز و بخار و غیره) تغلیظ، میعان، تبدیل گاز به آبگونه، تقطیر، (هواشناسی) ژاله زایی

انگلیسی به فارسی

تراکم، چگالش، تغلیظ، جمع شدگی، خلاصه، تکاثف


چگالش، خلاصه، جمع‌‌شدگی، تکاثف، تغلیظ


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
مشتقات: condensational (adj.)
(1) تعریف: the act or process of condensing.
مشابه: abbreviation, abridgment

(2) تعریف: the state or result of being condensed.
مشابه: abbreviation, abridgment

(3) تعریف: something condensed.
مشابه: abridgment

• changing of a gas into a liquid; compressing; something that has been shortened
condensation is a coating of tiny drops of water which form on a cold surface.

دیکشنری تخصصی

[شیمی] چگالش، تراکم، تراکمی، مایع کردن
[عمران و معماری] تقطیر - چگالش - میعان - ژاله زایی - تراکم - تعرق
[مهندسی گاز] تغلیظ، میعان
[زمین شناسی] میعان فرآیندی که در آن آب از حالت بخار به مایع یا جامد تبدیل می شود .(بطور عمومی تر، فرآیندی که طی آن هر بخاری به مایع یا جامد تبدیل می شود.) در نتیجه این عمل حدود 80 کالری در سانتیمتر مکعب انرژی آزاد می شود.
[نساجی] کنداسیون - کندانسه کردن - غلیظ کردن - تغلیظ مواد با آب گیری از آنها - تقطیر - تراکم - آب از دست دادن در واکنشهای شیمیایی
[ریاضیات] انباشتگی، چگالش، تکاثف، تراکم، هم چگالش، فشردگی، فشرده کردن، انقباض، تغلیظ، تراکم
[پلیمر] تراکم،میعان،چگالش
[آب و خاک] میعان، چگالش، جمع شدگی

مترادف و متضاد

خلاصه (اسم)
compendium, summary, short, abridgment, epitome, abstract, synopsis, substance, digest, compend, extract, adumbration, essence, review, condensation, upshot, sketch, gist, outline, resume, wrap-up

تغلیظ (اسم)
concentration, doping, condensation

جمع شدگی (اسم)
concentration, condensation, pucker

چگالش (اسم)
condensation

تکاثف (اسم)
condensation

abridgment


Synonyms: abstract, boildown, breviary, brief, compendium, compression, concentration, consolidation, conspectus, contraction, curtailment, digest, epitome, essence, précis, reduction, summary, synopsis


Antonyms: unabridgment


water buildup


Synonyms: condensate, crystallization, deliquescence, dew, distillation, liquefaction, precipitate, precipitation, rainfall


Antonyms: dryness


جملات نمونه

condensation reaction

واکنش تراکمی


to read a condensation of a novel

تلخیصی از یک رمان را خواندن


1. condensation reaction
واکنش تراکمی

2. to read a condensation of a novel
تلخیصی از یک رمان را خواندن

3. The report is a brilliant condensation of several years'work.
[ترجمه ماهرخ] این گزارش، چکیدۀدرخشانی از کار و تلاشی چندین ساله است.
[ترجمه ترگمان]این گزارش یک چگالش هوشمندانه از چندین سال کار است
[ترجمه گوگل]این گزارش تراژدی درخشان چند ساله است

4. We get a lot of condensation on the walls in the winter.
[ترجمه ترگمان]ما یه عالمه عرق روی دیوارها تو زمستون گیر آوردیم
[ترجمه گوگل]ما در زمستان از روی دیوارها چسبیدیم

5. His shaving mirror was covered with condensation.
[ترجمه عابدی] آینه اصلاح او با بخار پوشیده شده بود
[ترجمه ترگمان]آیینه shaving از condensation پوشیده شده بود
[ترجمه گوگل]آینه اصلاح او با تراکم پوشیده شده بود

6. There is some evidence of dampness or condensation in the basement.
[ترجمه ترگمان]شواهدی از رطوبت یا رطوبت توی زیرزمین هست
[ترجمه گوگل]شواهدی وجود دارد که نشان می دهد رطوبت و یا تراکم در زیرزمین

7. There was a lot of condensation on the windows.
[ترجمه ترگمان]روی پنجره ها یک عالمه عرق ریخته بود
[ترجمه گوگل]در پنجره ها مقدار زیادی چگالی وجود دارد

8. Poor air circulation can cause condensation.
[ترجمه ترگمان]گردش هوای ضعیف می تواند موجب انقباض شود
[ترجمه گوگل]گردش خون کم می تواند تراکم ایجاد کند

9. There was condensation on the windows.
[ترجمه ترگمان]condensation روی پنجره ها بود
[ترجمه گوگل]در پنجره ها چگالی وجود داشت

10. The windows were misted up with condensation.
[ترجمه ترگمان]پنجره ها از عرق پر شده بود
[ترجمه گوگل]پنجره ها با تراکم غوطه ور شدند

11. The essay should be a readable condensation of the recent scientific literature.
[ترجمه ترگمان]این مقاله باید یک عصاره قابل خواندن برای ادبیات علمی اخیر باشد
[ترجمه گوگل]این مقاله باید یک مفهوم قابل خواندن از ادبیات علمی اخیر باشد

12. The window was steamed up with condensation.
[ترجمه ترگمان]پنجره با condensation بخار شده بود
[ترجمه گوگل]پنجره با چگالی بخار پخت شد

13. Both damp and condensation were more prevalent among public, as opposed to private, houses.
[ترجمه ترگمان]هم رطوبت و هم چگالش بیشتر در میان مردم شایع بود، برخلاف خانه های خصوصی
[ترجمه گوگل]هر دو مرطوب و مرطوب در میان مردم عمدتا شایع بودند، در مقابل خانه های خصوصی

14. To cure condensation, the mould has to be killed off with a bleach solution, and then warmth and ventilation increased.
[ترجمه ترگمان]برای درمان چگالش، این قالب باید با یک محلول سفید کننده، و سپس گرما و تهویه افزایش یابد
[ترجمه گوگل]برای درمان تراکم، قالب باید با یک راه حل سفید کننده کشته شود، سپس گرما و تهویه افزایش می یابد

15. The larger the free volume, the more condensation will form.
[ترجمه ترگمان]هرچه حجم آزاد بیشتر باشد، تراکم بیشتر شکل می گیرد
[ترجمه گوگل]بزرگتر حجم آزاد، تراکم بیشتر خواهد شد

پیشنهاد کاربران

هم فشردگی ، هم فشرده سازی

پروسه میعان
میعانات ( قطرات مایع )

فشردگی یاتراکم

[در فیزیک] : *میعان* ( تبدیل گاز به مایع )
دقت شود که پروسه چگالش ( تبدیل گاز به جامد ) deposition است.

در معماری: تعریق. تبدیل بخار آب هوا به قطرات آب. مانند عرق کردن شیشه ها در زمستان

واکنش تراکمی

بخار کردن شیشه عینک، پنجره و. . . که در معرض هوای سرد و گرم قرار گرفته

ادغام ( روانشناسی )

condensation ( خوردگی )
واژه مصوب: چگالش
تعریف: تبدیل گاز به مایع یا جامد


کلمات دیگر: