کلمه جو
صفحه اصلی

fraction


معنی : شکستگی، کسر، برخه، ترک خوردگی، بخش قسمت، تبدیل بکسر متعارفی کردن، ذره، شکاف، شکستن، بقسمتهای کوچک تقسیم کردن
معانی دیگر : (تکه یا بخشی که از چیزی کنده یا جدا شده باشد) پاره، بخش، خرده، (در عشای ربانی) ریزه کردن نان (و دادن هر قطعه به یکی از حضار)، (شیمی - ذره یا ریزه ای که در اثر تبلور یا تقطیر و غیره به وجود می آید) شکنه، شکنش، (ریاضی) برخه، عدد کسری، کسر کسور

انگلیسی به فارسی

کسر (ریاضی)


شکستن


شکستگی، ترک خوردگی، شکاف


برخه، کسر (کسور)،بخش، قسمت


تبدیل به کسر متعارفی کردن، به قسمت‌های کوچک تقسیم کردن


کسر، شکستگی، ذره، شکاف، برخه، ترک خوردگی، بخش قسمت، تبدیل بکسر متعارفی کردن، شکستن، بقسمتهای کوچک تقسیم کردن


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: a number expressed as one number or algebraic quantity divided by another.
مشابه: quotient, ratio

- One-half (1/2) and two-thirds (2/3) are examples of fractions.
[ترجمه ترگمان] یک - نیمه (۱ \/ ۲)و دو سوم (۲ \/ ۲)نمونه هایی از کسر هستند
[ترجمه گوگل] نیمه (1/2) و دو سوم (2/3) نمونه هایی از کسری هستند

(2) تعریف: a part or very small part of a whole.
مترادف: bit, moiety, part, percentage, portion, proportion, snippet
متضاد: whole
مشابه: crumb, division, few, fragment, mite, morsel, slice, subdivision, trifle

- I recovered only a fraction of my expenses.
[ترجمه ترگمان] من فقط کسری از مخارج خودم را به دست آوردم
[ترجمه گوگل] من فقط یک قسمت از هزینه هایم را بازیافتم

(3) تعریف: a small part disconnected from a whole; fragment.
مترادف: fragment, piece, section
متضاد: whole
مشابه: chip, crumb, part, scrap
فعل گذرا و ( transitive verb, intransitive verb )
حالات: fractions, fractioning, fractioned
• : تعریف: to divide up or break into parts or fragments.
مترادف: divide, fragment, part, section, segment, subdivide
مشابه: portion, slice

• product of the division of one number by another, quotient (mathematics); part of a whole; segment, fragment
you can refer to a small amount or proportion of something as a fraction of it.
in arithmetic, a fraction is an exact division of a number. for example, *41/4 and *41/3 are fractions of 1.

دیکشنری تخصصی

[شیمی] جزء، کسر، (ذره یا ریزه اى که در اثر تبلور یا تقطیر و غیره به وجود می آید) شکنه، شکنش
[برق و الکترونیک] کسر
[مهندسی گاز] کسر، جزء
[زمین شناسی] شکستن، شکستگی، کسر در این متن اصطلاحی است که در رسوب شناسی، خاک شناسی و دیگر علوم فیزیکی، برای توصیف حدود اندازه مکانیکی یک ماده بکار می رود.
[صنعت] کسر، شکست، عیب
[ریاضیات] کسر، برخه، عدد کسری
[پلیمر] جزء، کسر، برش
[آمار] کسر
[آب و خاک] کسر، شکاف

مترادف و متضاد

شکستگی (اسم)
fracture, break, fraction, decrepitude, nick

کسر (اسم)
diminution, deduction, deficiency, detraction, under, fraction, deficit, leakage

برخه (اسم)
part, portion, fraction

ترک خوردگی (اسم)
fraction

بخش قسمت (اسم)
fraction

تبدیل بکسر متعارفی کردن (اسم)
fraction

ذره (اسم)
ace, particle, bit, whit, speck, grain, jot, quantum, atomy, minim, nip, iota, shred, mammock, fraction, dust, stiver, corpuscle, flyspeck, vestige, frustum, groat, little bit, little part, scruple, tittle

شکاف (اسم)
crack, fracture, break, hiatus, breach, cut, incision, gap, craze, chap, split, flaw, chink, slot, notch, fraction, nick, breakthrough, seam, slit, slash, chasm, chine, suture, crevice, rip, cleft, rake, hair crack, interstice, scar, stoma

شکستن (فعل)
fracture, chop, break, disobey, deflect, refract, shatter, stave, violate, cleave, fraction, nick, knap, pip, smite, crackle, infract

بقسمتهای کوچک تقسیم کردن (فعل)
fraction

part


Synonyms: bite, chunk, cut, division, end, fragment, half, piece, portion, section, share, slice


Antonyms: entirety, total, whole


incomplete number


Synonyms: bit, division, fragment, part, partial, piece, portion, quotient, ratio, section, segment, slice, subdivision


جملات نمونه

1. common fraction
کسر متعارفی

2. proper fraction
کسر کوچکتر از واحد

3. a fraction of a second
یک لحظه،بخش کوچکی از یک ثانیه

4. a fraction of an inch
بخش بسیار کوچکی از یک اینچ

5. common fraction
کسر متعارفی

6. Fake designer watches are sold at a fraction of the price of the genuine article.
[ترجمه ترگمان]فروشگاه های تقلبی در بخشی از قیمت این مقاله واقعی به فروش می رسند
[ترجمه گوگل]ساعتهای طراح جعلی با کمترین قیمت از محصول واقعی فروخته می شود

7. The car missed me by a fraction of an inch.
[ترجمه ترگمان]اتومبیل تنها یک اینچ از من فاصله گرفت
[ترجمه گوگل]خودروی من یک قطعه از یک اینچ را از دست داد

8. A mere fraction of available wind energy is currently utilized.
[ترجمه ترگمان]در حال حاضر تنها بخشی از انرژی باد موجود مورد استفاده قرار می گیرد
[ترجمه گوگل]بخش کوچکی از انرژی باد موجود در حال حاضر مورد استفاده قرار می گیرد

9. She hesitated for a fraction of a second before responding.
[ترجمه ترگمان]برای کسری از ثانیه مکث کرد تا جواب بدهد
[ترجمه گوگل]او قبل از پاسخ دادن به یک قسمت از یک ثانیه تردید کرد

10. The goods will be sold for a fraction of their value in order to discharge the debt.
[ترجمه ترگمان]کالاها برای کسری از ارزش خود به منظور تخلیه بدهی فروخته خواهند شد
[ترجمه گوگل]کالاها برای کسری از ارزش خود به منظور تخلیه بدهی فروخته می شوند

11. Most humans only use a fraction of their total useful brainpower.
[ترجمه ترگمان]اکثر انسان ها تنها از یک قدرت ذهنی مفید خود استفاده می کنند
[ترجمه گوگل]اکثر انسان ها فقط از یک بخش کوچک از توانمندی دانش مفید خود استفاده می کنند

12. She hesitated for the merest fraction of a second.
[ترجمه ترگمان]برای کسری از ثانیه مردد ماند
[ترجمه گوگل]او برای بخش کوچکی از یک ثانیه تردید کرد

13. Why not grow your own fruit at a fraction of the price?
[ترجمه ترگمان]چرا در کسری از قیمت میوه خود را پرورش نمی دهید؟
[ترجمه گوگل]چرا میوه خود را در کسری از قیمت رشد نمی دهد؟

14. The cost is only a fraction of his salary.
[ترجمه ترگمان]هزینه تنها بخشی از حقوقش است
[ترجمه گوگل]هزینه فقط کسری از حقوق و دستمزد او است

15. Could you move a fraction closer?
[ترجمه ترگمان]میتونی یه کم نزدیک تر بری؟
[ترجمه گوگل]آیا شما می توانید کمی کسل کننده حرکت کنید؟

16. I opened my eyes just a fraction.
[ترجمه ترگمان]چشمانم را کمی باز کردم
[ترجمه گوگل]چشمهایم را فقط یک کسر باز کردم

a fraction of an inch

بخش بسیار کوچکی از یک اینچ


a fraction of a second

یک لحظه، بخش کوچکی از یک ثانیه


پیشنهاد کاربران

فراوانی
vapor volume fraction distribution
توزیع فراوانی حجم بخار

بخشی از. . . - جزیی از. . .

نسبت
مترادف
ratio

کسری از

[سیاست]

دسته ، گروه ، گروه سیاسی ، فراکسیون

میزان ، مقدار

fractions اعداد کسری

ejection fraction= کسر خروج
درصد خون خارج شده از هر بطن قلبی طی هر انقباض

A fraction of second
کسری از ثانیه


برش، برش نفتی

تکه، بخش کوچک از یک چیز بزرگتر

جذب

کسر

واژه ( برخه ) به معنای ( کسر ) با واژگان ( برخ، برخی ) از کارواژه ( بَرخیدن=جزء جزء کردن، بخش بخش کردن، پاره پاره کردن ) همخانواده می باشد و از واژگان پارسی است. برخی از . . . = کسری از . . . .
در زبان آلمانی به ( کسر ) ، Bruch گفته می شود و واژگان منتهی به ch در زبان آلمانی با ( خ ) واگوییده می شوند ( بروخ یا بقوخ ) :بمانند ( Buch ) که ( بوخ ) واگوییده می شود. هر چند که واژه آلمانی Bruch با واژه انگلیسی breach از یک ریشه می باشد ولی انگلیسی زبانها به ( کسر ) به ویژه در دانش مزداهیک ( ریاضی ) ، fraction می گویند ولی آلمانی زبانها همان Bruch را برای کسر در دانش مزداهیک ( ریاضی ) بکار می برند . آنچه روشن و نمایان است، این است که واژه Bruch با واژگان پارسیِ برخیدن، برخی، برخ و برخه از یک بُن و ریشه می باشند.
( هنگام خواندن کتابی به زبان آلمانی در زمینه دانش مزداهیک، این نکته نظر مرا جلب کرد. )

تو کروماتوگرافی مثلا پروتیین, اون میزان ماده خروجی از ستون کروماتوگرافی رو بهش میگیم FRACTION

Friction : اصطحکاک
Fraction : کسر
Infraction : تخلف
Freak : عجیب و غریب
Fiction : ادبیات داستانی
Fractional Currency : پول خرد
Feces : مدفوع
Fractious : بهانه گیر - زوداشک یا زودرنج - غرغرو - نُنُر - غیر قابل کنترل ( بچه )
Fracture : شکستگی ( مثل استخوان، لیوان و هرچیز دیگه )
Fragile : شکستنی

🌠 اصطحکاک چیست ؟
نیروی مقاومت در برابر حرکت اجسام
اصطکاک نیروی مقاومتی است که در برابر حرکت اجسام از سطح به وجود می آید. این نیرو فقط در خلاف جهت لغزش است و با لغزش اجسام مخالفت می کند. برای ایجاد لغزش در اجسام باید نیرویی بزرگ تر از نیروی اصطکاک در جهت حرکت اعمال کرد. ( نیروی اصطکاک همواره بر حرکت مخالفت نمی کند. ) اگر نیروی اصطکاک نباشد ماشین نمیتواند ترمز کند و راه رفتن روی زمین - حرکت دوچرخه و. . . غیر ممکن میباشد.

🌠 کسر چیست ؟
کسر ( به انگلیسی: Fraction ) ( از لاتین fractus به معنی "شکسته" ) ، نمایشگر جزئی از یک کل یا به طور کلی تر، هر تعداد از اجزای مساوی با هم است. هنگام صحبت های روزمره، کسر را جهت توصیف این که چه تعداد از اجزایی با اندازه های مشخص وجود دارند، به کار می برند، مثل: یک دوم، هشت پنجم، سه چهارم. کسر رایج، متعارف یا ساده ( مثال ها: {\displaystyle {\tfrac {1}{2}}}{\displaystyle {\tfrac {1}{2}}} و {\displaystyle {\tfrac {17}{3}}}{\displaystyle {\tfrac {17}{3}}} ) شامل یک صورت ( Numerator ) است که بالای خط قرار می گیرد ( یا قبل از اسلش، مثل: 1⁄2 ) ، و مخرج ( Denominator ) ناصفری که زیر آن خط قرار داده می شود. صورت ها و مخرج ها در کسرهایی که رایج نیستند نیز به کار می روند، انواع کسرهای غیر رایج شامل این مواردند: کسرهای مرکب، کسرهای مختلط ( با اعداد مختلط اشتباه نشود ) ، و اعداد مخلوط.

🌠 ادبیات داستانی چیست ؟
سبکی است در ادبیات و به داستان هایی اطلاق می شود که به شیوه خیالی و تصوری نوشته می شود
ادبیات داستانی شکلی از روایت است که در همه یا بخشی از آن به رویدادهایی اشاره می شود که واقعی نیستند، یعنی خیالی هستند و ساختهٔ ذهن نویسندهٔ اثرند. در مقابل آن ادبیات غیر داستانی قرار دارد که عمدتاً به رویدادهای واقعی می پردازد ( نظیر تاریخ نگاری، زندگینامه نویسی و… ) . ادبیات داستانی یا داستان تخیلی سبکی است در ادبیات و به داستان هایی اطلاق می شود که بخشی از آن یا همه آن به صورت حکایتی یا نقلی و به شیوه خیالی و تصوری نوشته می شود. اگر چه سبک تخیلی توصیف یک اثر ادبی است اما این اصلاح و سبک برای آثار موسیقی، فیلم، مستند و تئاتر نیز استفاده می شود. مثلا" فیلم ارباب حلقه ها و داستان آلیس در سرزمین عجایب به ترتیب یک فیلم تخیلی و یک داستان تخیلی به شمار می روند. بر عکس سبک تخیلی سبک غیر تخیلی است که به موضوعات حقیقی مثل داستان های تاریخی و زندگی نامه می پردازد


کلمات دیگر: