کلمه جو
صفحه اصلی

conduction


معنی : رهبری، هدایت، رسانایی، انتقال، بردن جریان
معانی دیگر : (برق و گرما) رسانش، رساندن (انتقال آبگونه توسط لوله و به ویژه انتقال شیره ی گیاهی در آوندها)، تنظیم

انگلیسی به فارسی

هدایت، رسانایی


انتقال، بردن جریان، هدایت، تنظیم، رهبری


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
مشتقات: conductional (adj.)
(1) تعریف: the act of conducting or conveying.

(2) تعریف: the transmission or transfer, as of heat, electrical charges, or nervous impulses, through a medium.

- Heat travels through the wall by conduction from the warmer side to the cooler side.
[ترجمه ترگمان] گرما از طریق انتقال حرارت از طرف گرم تر به طرف خنک تر حرکت می کند
[ترجمه گوگل] گرما از طریق دیواره از طریق طرف گرمتر به طرف کولر حرکت می کند

• act of conducting or conveying (i.e. water through a pipe or electricity through a wire)
conduction is the process by which heat or electricity passes through or along something; a technical term.

دیکشنری تخصصی

[شیمی] رسانش، رسانایی الکتریکی
[عمران و معماری] هدایت
[برق و الکترونیک] رسانش انتقال انرژی توسط محیط ساکن . - هدایتی، رسانش
[مهندسی گاز] هدایت
[بهداشت] انتقال گرما به سطح سردتر
[نساجی] هدایت - هدایت حرارت یا برق
[ریاضیات] رسانش
[پلیمر] رسانش
[آب و خاک] هدایت، انتقال

مترادف و متضاد

رهبری (اسم)
direction, lead, aim, guidance, leadership, steer, apostolate, headship, conduction, lead-off

هدایت (اسم)
direction, lead, guidance, steerage, leading, conductance, conduction

رسانایی (اسم)
conductance, conduction, conductivity

انتقال (اسم)
transfer, shunt, transmission, transmittance, transmittal, shift, devolution, turnover, transportation, conveyance, transition, conductance, conduction, remittance, reassignment, remitment, transmittancy

بردن جریان (اسم)
conduction

جملات نمونه

the conduction of heat

رسانش گرما


1. the conduction of heat
رسانش گرما

2. Copper is a good medium for the conduction of heat and electricity.
[ترجمه ترگمان]مس یک محیط خوب برای انتقال گرما و الکتریسیته است
[ترجمه گوگل]مس یک محیط خوب برای هدایت گرما و برق است

3. Temperature becomes uniform by heat conduction until finally a permanent state is reached.
[ترجمه ترگمان]دما به وسیله رسانش گرمایی یکنواخت می شود تا اینکه سرانجام یک حالت پایدار حاصل شود
[ترجمه گوگل]دما توسط هدایت گرما یکنواخت می شود تا زمانی که نهایتا حالت دائمی به دست می آید

4. Conventional double-glazing cuts heat loss by conduction, but can not prevent loss by radiation.
[ترجمه ترگمان]glazing سنتی کاهش حرارت را به وسیله رسانش، کاهش می دهد، اما نمی تواند از اتلاف توسط تشعشع جلوگیری کند
[ترجمه گوگل]عادی دو لعاب کاهش گرما را با هدایت، اما می تواند مانع از از دست دادن تابش

5. Cooking works by conduction, as heat from the surface is drawn in.
[ترجمه ترگمان]آشپزی با رسانش، به صورت گرما از سطح به داخل کشیده می شود
[ترجمه گوگل]آشپزی با هدایت کار می کند، زیرا گرما از سطح درون کشیده می شود

6. Poison from the puffer fish, tetrodotoxin, prevents conduction in nerves.
[ترجمه ترگمان]مسمومیت ناشی از ماهی puffer، tetrodotoxin، از هدایت اعصاب جلوگیری می کند
[ترجمه گوگل]سم از ماهی پفیر، تترودوتوکسین، مانع هدایت در اعصاب می شود

7. The presence of the out-of-phase conduction is therefore additional evidence that significant non-electrolyte-mediated conduction is occurring.
[ترجمه ترگمان]بنابراین، حضور هدایت فاز خارج از فاز، شواهدی اضافی است که هدایت غیر مستقیم غیر الکترولیت در حال وقوع است
[ترجمه گوگل]حضور هدایت خارج از فاز، به این دلیل شواهد اضافی است که رسانایی مهم غیر الکترولیتی انجام می شود

8. If serious respiratory depression or cardiac conduction disturbances occur, emergency ventilatory support should be instituted.
[ترجمه ترگمان]در صورتی که افسردگی حاد تنفسی یا اختلالات قلبی رخ دهد، پشتیبانی اضطراری باید برقرار شود
[ترجمه گوگل]اگر دچار افسردگی شدید تنفسی یا اختلالات هدایت قلب اتفاق بیفتد، باید تأیید هوای اضطراری ایجاد شود

9. In cases of conduction aphasia, comprehension of spoken words and simple spoken sentences can be intact.
[ترجمه ترگمان]در موارد of هدایت الکتریکی، درک کلمات گفتاری و جمله ساده گفتاری می تواند دست نخورده باقی بماند
[ترجمه گوگل]در موارد افسردگی هدایت، درک واژگان گفتاری و جملات ساده سخن گفته می تواند نابجا باشد

10. Business of express of conduction international aviation and economic information advice etc.
[ترجمه ترگمان]تجارت الکترونیکی و ارائه مشاوره اطلاعات اقتصادی بین المللی و بین المللی
[ترجمه گوگل]تجارت از بیان حمل و نقل بین المللی حمل و نقل و مشاوره اطلاعات اقتصادی و غیره

11. Ambipolar conduction is an essential and fundamental property in the application of the conventional inorganic complementary metal-oxide-semiconductor thin film transistors.
[ترجمه ترگمان]رسانایی ambipolar یک ویژگی اساسی و اساسی در کاربرد ترانزیستورهای غیر آلی - اکسید - اکسید - نیمه هادی می باشد
[ترجمه گوگل]هدایت متقابل یک ماده ضروری و بنیادی در کاربرد ترانزیستورهای نازک فلزی مونومر متالورژیکی متالورژیکی فلزات-اکسید نیمه هادی است

12. AIM: To investigate the application of phrenic nerve conduction time(PNCT) in the recovery of general anaesthesia.
[ترجمه ترگمان]به منظور بررسی کاربرد زمان هدایت اعصاب phrenic (PNCT)در بازیابی of عمومی
[ترجمه گوگل]AIM برای بررسی زمان هدایت عصب دیجیتال (PNCT) در بهبود بیهوشی عمومی

13. Microcomputer control of thyristor conduction angle in controllable reactor and the matter to be noted are introduced. Experimental results and oscillogram are given.
[ترجمه ترگمان]کنترل مستقیم زاویه هدایت تریستور در رآکتور کنترل شده و ماده مورد توجه قرار گرفته است نتایج تجربی و oscillogram داده شده است
[ترجمه گوگل]کنترل میکرو کامپیوتر از زاویه هدایت تریستور در راکتور قابل کنترل و ماده مورد اشاره قرار گرفته است نتایج تجربی و اسیلووگرام داده می شود

پیشنهاد کاربران

conduction ( شیمی )
واژه مصوب: رسانش
تعریف: فرایند عبور انرژی الکتریکی یا گرما یا صوت از محیطی مادی


کلمات دیگر: