معنی : جسم شناور، راندگی، توده باد اورده، برف باداورده، جریان اهسته، توده شدن، یخ رفت، بی اراده کار کردن، بی مقصد رفتن، دستخوش پیشامد بودن، جمع شدن
معانی دیگر : (حرکت کردن با جریان آب یا هوا یا وضعیت و غیره) حرکت (معمولا تدریجی)، جنبه، رانش، (انحراف کشتی و هواپیما و غیره از مسیر در اثر باد و غیره) کژرفت، اریب روی، (تغییر جهت تدریجی به سوی خاصی) گرایش، تمایل، فحوای کلام، مفهوم سخن، درونمایه، چم، (هر چیزی که در اثر جریان آب یا باد و غیره انباشته شده باشد) بادانباشت، پشته، تل، آب انباشت، بادآورد، آب آورد، رانه، برف انباشت، انباشت، (با باد یا آب و غیره) رانده شدن، راندن، به حرکت درآوردن یا درآمدن، بی هدف حرکت کردن، دستخوش حوادث شدن یا بودن، سرگردان بودن، مرتب (شغل یا خانه و غیره) عوض کردن، یک جا بند نشدن، (در اثر باد یا جریان آب و غیره) انباشته شدن، رانده شدن یا کردن، انباشت شدن یا کردن، پشته شدن یا کردن، تل شدن یا کردن، (غرب امریکا - گله ی گاو و غیره) سرخود حرکت کردن، چراکنان رفتن، گله، (مسیری که چیزی در آن رانده یا حمل می شود) گذرگاه، گذرراه، (الکترونیک - تغییر در خروجی یک مدار الکتریکی) تغییر ولتاژ، دگرگونی جریان، (مکانیک) سنبه، گشادکن، (زبان - شناسی) رانش، (معدن) تونل افقی، نقب رابط (که دو تونل را به هم وصل می کند)، معنی، مقصود