کلمه جو
صفحه اصلی

counter


معنی : ژتون، ژتن، شمارنده، پیشخوان، باجه، بساط، ضربت متقابل، جواب دادن، تلافی کردن، بالعکس، در جهت مخالف، در روبرو
معانی دیگر : پیشوند: پاد، ضد، متقابل، پد، وارو [counterattack]، (دکان و غیره) پیشخوان، میز، (آشپزخانه) میز کنار چراغ خوراک پزی، (دستگاه یا شخصی که می شمارد) شمارشگر، شمارگر، رایانه، کنتور، - شمار، آماردگر، (فیزیک) کنتور گیگر (geiger)، شمارگر گیگر، جرقه شمار، اخگر شمار، (مکانیک - ابزاری که تعداد ضربات یا چرخش های موتور و غیره را نشان می دهد) ضربه شمار، چرخش شمار، (بازی) ژتون، مهره، پشیز، (از نظر جهت یا روش یا روند و غیره) ضد، مخالف، ناهمسو، وارون، آخشیج، برعکس، برخلاف، کیاگن، مغایر، پاد، مقابله کردن، رو در رو شدن، عمل متقابل کردن، پاسخگویی کردن، (کفش) پاشنه (که قوزک و پشت پا را می پوشاند)، (در برخی کشتی ها) جلوآمدگی پاشنه، (شمشیر بازی) دفع حمله (از راه زدن تیغه ی شمشیر خود به شمشیر حریف)، (مهجور) سینه ی اسب، (فوتبال امریکایی) حرکت حامل توپ در جهت عکس حرکت بازیکنان مدافع (عنوان کامل آن: counter play)، (مشت بازی) رجوع شود به: counterpunch، (در حین جاخالی دادن یا ضربه خوردن) مشت زدن، adj پیشخوان، معکوس، معامله بمثل کردن با
counter(punch)
ورزش : ضربه زدن پس از رد ضربه حریف

انگلیسی به فارسی

باجه، پیشخوان، بساط، شمارنده، ضربت متقابل، در جهت مخالف، در روبه‌رو، معکوس، بالعکس


مقابله کردن، تلافی کردن، جواب دادن، معامله به مثل کردن با


پیشخوان، شمارنده، باجه، بساط، ضربت متقابل، ژتن، ژتون، تلافی کردن، جواب دادن، بالعکس، در جهت مخالف، در روبرو


انگلیسی به انگلیسی

پیشوند ( prefix )
(1) تعریف: contrary; opposing.

- counteract
[ترجمه باقر یلوه] عکس العمل
[ترجمه سهیلا] عمل متقابل
[ترجمه یک عدد سیب] در گیم : مبارزه حمله مشت زدن - بلعکس
[ترجمه ترگمان] بی اثر کردن
[ترجمه گوگل] مقابله کن
- counterpoint
[ترجمه سهیلا] نقطه مقابل
[ترجمه ترگمان]
[ترجمه گوگل] counterpoint

(2) تعریف: complementary; corresponding.

- countersignature
[ترجمه ترگمان] با امضای آن،
[ترجمه گوگل] شمارش معکوس
- counterpart
[ترجمه ترگمان] طرف مقابل
[ترجمه گوگل] همتای
اسم ( noun )
عبارات: over the counter, under the counter
(1) تعریف: a high, flat surface, usu. long and narrow and with a solid or bulky base, at which people sit on stools or stand to transact business, eat, or prepare food.
مشابه: buffet

- She put down the bags of groceries on the kitchen counter.
[ترجمه tina] او ( مونث ) کیسه های مواد غذایی را روی پیشخوان آشپزخانه گذاشت.
[ترجمه آناهیتا] ان خانم کیسه های مواد غذایی را روی اپن آشپزخانه گذاشت.
[ترجمه ترگمان] او کیسه groceries را روی پیشخوان آشپزخانه گذاشت
[ترجمه گوگل] او کیسه های مواد غذایی را روی شمع آشپزخانه گذاشت
- The salesclerk stood behind the counter waiting for customers.
[ترجمه نادیا] فروشندگان, پشت پیشخوان ایستاده بودند و منتظر مشتریها بودند.
[ترجمه ترگمان] The پشت باجه منتظر مشتری ایستاده بودند
[ترجمه گوگل] Salesclerk در پشت منتظر مشتریان ایستاده بود
- The coffee shop was busy, so they gave up waiting for a table and took two seats at the counter.
[ترجمه یه کسی] کافه شلوغ بود، بنابراین آنها از منتظر بودن برای یک میز دست کشیدند و دو تا صندلی در ر وبه روی هم قرار دادند.
[ترجمه ترگمان] میخانه شلوغ بود، بنابراین منتظر یک میز شدند و دو صندلی را در پیشخوان جا دادند
[ترجمه گوگل] کافی شاپ مشغول بود، بنابراین آنها انتظار داشتند که یک میز را ترک کنند و دو کرسی را در کنار یکدیگر بگذرانند

(2) تعریف: an object, used for counting, such as a bead or a small piece of wood or metal, as in a game.
اسم ( noun )
(1) تعریف: a manual or automatic device for keeping count of something.

(2) تعریف: a person who counts.
قید ( adverb )
• : تعریف: in an opposite or contrary manner or direction.
مشابه: contrary

- He was drunk and driving counter to the oncoming traffic.
[ترجمه و. نجاری] درحالی که مست بود ( با حالت مستی ) در جهت مخالف ماشین ها رانندگی می کرد.
[ترجمه ترگمان] او مست بود و به طرف ترافیک در حال حرکت بود
[ترجمه گوگل] او مست بود و رانندگی با ترافیک در حال وقوع است
- Her ideas usually ran counter to the norm.
[ترجمه ترگمان] معمولا عقاید او برخلاف هنجار بود
[ترجمه گوگل] ایده هایش معمولا با عدالت مقابله می کند
صفت ( adjective )
• : تعریف: contrary; opposed.
مشابه: contrary, reverse, thwart

- The counter current flows from west to east.
[ترجمه ترگمان] جریان مخالف از غرب به شرق جریان دارد
[ترجمه گوگل] جریان مخالف از غرب به شرق جریان دارد
- The student's argument was counter to the professor's.
[ترجمه mansour228] استدلال دانشجویان مخالف با استاد بود.
[ترجمه ترگمان] بحث محصل مغایر با پروفسور بود
[ترجمه گوگل] استدلال دانشجویان با استاد مقایسه شد
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: counters, countering, countered
(1) تعریف: to respond to in order to make ineffective; oppose.
متضاد: support
مشابه: contradict, oppose, rebut

- She countered his emotional argument with factual evidence.
[ترجمه پی ناین] او ( she ) با شواهد واقعی با استدلال احساسی او ( he ) مخالفت کرد.
[ترجمه ترگمان] او استدلال emotional را با مدارک واقعی رد کرد
[ترجمه گوگل] او با استدلال عاطفی خود با شواهد واقعی مخالفت کرد

(2) تعریف: to say in response as an opposing argument or verbal return of attack.
مشابه: retort

- Some academics claimed that the study gave conclusive evidence, but others countered that the methodology was flawed.
[ترجمه ترگمان] برخی از دانشگاهیان ادعا کردند که این مطالعه شواهد قاطعی به دست آورده است، اما برخی دیگر معتقدند که این روش معیوب است
[ترجمه گوگل] برخی از دانشگاهیان ادعا کردند که این مطالعه شواهد قانع کننده ای را ارائه می دهد، اما برخی دیگر با این نکته مخالفند که روش شناسی ناقص است
- He accused her of having an affair, and she countered that he had been having one himself for years.
[ترجمه ترگمان] او را متهم به عشق بازی متهم کرد و او در پاسخ گفت که سال ها است که خود را به دست آورده است
[ترجمه گوگل] او او را به داشتن یک رابطه متهم کرد، و او مخالفت کرد که او سالها از خود گذشت
فعل ناگذر ( intransitive verb )
(1) تعریف: to go against something; take a countering action.
مشابه: retort

- When one partner pronounced the job applicant perfect, the other countered by saying she lacked the right experience.
[ترجمه ترگمان] زمانی که یک شریک، متقاضی کار را کامل اعلام کرد، دیگری با گفتن اینکه او تجربه درست را ندارد، مخالفت کرد
[ترجمه گوگل] هنگامی که یک شریک اعلام آمادگی شغلی را انجام داد، دیگران با بیان اینکه او فاقد تجربه درست است، مخالفت می کند

(2) تعریف: in boxing, to deliver a blow while receiving or blocking one from one's opponent.

- He countered with his left.
[ترجمه ترگمان] او با دست چپ مخالفت کرد
[ترجمه گوگل] او با چپ او مقابله کرد
اسم ( noun )
(1) تعریف: something contrary or opposite, as in manner or effect.

(2) تعریف: in boxing, a blow delivered while receiving or blocking one from one's opponent.

• bar, long flat surface (in a restaurant, kitchen, etc.); counting device; (computers) series of numbers used to indicate how many people have visited a web page
oppose; retaliate
against, in contrast to
against, opposed
a counter in a shop is a long, flat surface where goods are displayed or sold.
if you counter something that is being done, you take action to make it less effective.
if you counter something that has just been said, you say something in reaction to it or in opposition to it; a formal use.
if something is used as a bargaining counter, it is put forward as a potential item of exchange for something of equal value.
a counter is also a small, flat round object used in board games.
counter- is added to other words that refer to actions or activities to form words that put forward an opposite course of action or activity.

دیکشنری تخصصی

[شیمی] شمارنده، شمارگر
[عمران و معماری] شمارشگر
[کامپیوتر] شمارنده ؛ شمارشگر ؛ تلافی کردن ؛ باجه
[برق و الکترونیک] شمارنده، شمارشگر 1. ابزاری که توالی مشخصی از رویدادها را پس از آشکارسازی و جمعبندی ،نمایش می دهد. شمارنده ی الکترونیکی یا بسامد سنج رقمی وسیله ای است که بسامد شکل موجها را از طریق شمارش تناوب آنها در یک ثانیه اندازه می گیرد و نتیجه را به صورت عددی برحسب هرتز نمایش می دهد . 2. r.adiation 3. accumlator
[زمین شناسی] شمارشگر، شمارنده در سنگ شناسی ساختمانی، دستگاهی که برای شمارش چگالی در واحد سطح توزیع قطبها در یک تصویر هم مساحت استفاده می شود. این دستگاه از یک قطعه پلاستیک یا ماده مشابه به همراه یک سوراخ مدور که مساحت آن معمولاً 0%-1 مساحت دیاگرام (نمودار) است، تشکیل شده است. مقایسه شود با: شمارشگر محیطی.
[نساجی] کنتور - شمارنده - عدد حرکت - فاصله ( در بافت ساتین )
[ریاضیات] شمارنده
[آمار] شمارنده

مترادف و متضاد

opposite, opposing


ژتون (اسم)
token, counter, chip

ژتن (اسم)
counter, chip, jetton

شمارنده (اسم)
counter, computer, numerator

پیشخوان (اسم)
counter

باجه (اسم)
eye, counter, wicket

بساط (اسم)
stand, counter, stall, layout

ضربت متقابل (اسم)
counter

جواب دادن (فعل)
answer, counter

تلافی کردن (فعل)
revenge, counter, compensate, avenge, retaliate, reprise, pay, reciprocate, repay, recoup

بالعکس (قید)
counter

در جهت مخالف (قید)
counter, vice versa

در روبرو (قید)
counter

Synonyms: adverse, against, antagonistic, anti, antipodal, antipodean, antithetical, conflicting, contradictory, contrary, contrasting, converse, diametric, hindering, impeding, obstructive, obverse, opposed, polar, reverse


Antonyms: agreeing, concurring, corresponding, corroborating, equal, same, similar


contrary, reverse


Synonyms: against, at variance with, contrarily, contrariwise, conversely, in defiance of, opposite, versus


Antonyms: equally, same, similarly


answer, respond in retaliation


Synonyms: backtalk, beat, bilk, buck, circumvent, contravene, counteract, counterwork, cross, dash, disappoint, fly in the face of, foil, frustrate, have bone to pick, hinder, hit back, match, meet, offset, oppose, parry, pit, play off, resist, respond, retaliate, return, ruin, take on, thumbs down, vie, ward off


جملات نمونه

1. geiger-müller counter
دستگاه سنجشگر پرتوافشانی اتمی،شمارگر گایگر - مولر

2. a bargaining counter
عامل برابر ساز در مذاکرات (یا معاملات)

3. he acted counter to the wishes of his father
او برخلاف خواسته های پدرش عمل کرد.

4. to run counter to something
در جهت عکس چیزی حرکت کردن یا بودن

5. over the counter
1- (دارو) قابل خریدن بدون نسخه ی پزشک

6. under the counter
سری،زیرجلی،غیرقانونی،از زیر پیشخوان

7. we decided to counter their propaganda
تصمیم گرفتیم که تبلیغات آنها را پاسخگویی کنیم.

8. he planked the coins on the counter
او پول ها را جرینگی روی پیشخوان ریخت.

9. this medicine can be bought over the counter
این دارو را می شود بدون نسخه خرید.

10. a fat man was standing behind the medicine counter
مرد چاقی پشت پیشخوان داروها ایستاده بود.

11. there, they also sell smuggled goods under the counter
در آنجا کالای قاچاق را هم یواشکی می فروشند.

12. These tablets are available over the counter.
[ترجمه ترگمان]این لوح ها بر روی پیشخوان موجود هستند
[ترجمه گوگل]این تبلت ها بیش از حد در دسترس هستند

13. Electronic banking may make overthe - counter transactions obsolete.
[ترجمه ترگمان]بانکداری الکترونیکی ممکن است تراکنش های ضد دولتی را منسوخ کند
[ترجمه گوگل]بانکداری الکترونیک ممکن است معاملات منفردی را منسوخ کند

14. He wondered if the girl behind the counter recognised him.
[ترجمه ترگمان]در این فکر بود که آیا دختر پشت پیشخوان او را شناخت یا نه
[ترجمه گوگل]او تعجب می کند که آیا دختر پشت شمارنده او را شناخته است

15. The robber vaulted over the counter and took $200 in cash.
[ترجمه ترگمان]دزد از روی پیشخوان پرید و ۲۰۰ دلار نقد برداشت
[ترجمه گوگل]دزد طعنه شمرده شده و 200 دلار پول نقد گرفته است

16. The pig to be hogtied was on the counter.
[ترجمه ترگمان]خوک ها رو می be روی پیشخوان بود
[ترجمه گوگل]خوک به حال هجو آمد در شمارنده بود

17. Where is the Japan Airlines counter?
[ترجمه ترگمان]باجه خطوط هوایی ژاپن کجاست؟
[ترجمه گوگل]خطوط هوایی ژاپن کجاست؟

18. They moved two destroyers into the area to counter the threat from the enemy battleship.
[ترجمه ترگمان]آن ها دو ناوشکن را به منطقه انتقال دادند تا با تهدید from دشمن مقابله کنند
[ترجمه گوگل]آنها دو ناوشکن را به منطقه فرستادند تا با تهدید ناو جنگی دشمن مقابله کنند

A fat man was standing behind the medicine counter.

مرد چاقی پشت پیشخوان داروها ایستاده بود.


This medicine can be bought over the counter.

این دارو را می‌شود بدون نسخه خرید.


There, they also sell smuggled goods under the counter.

در آنجا کالای قاچاق را هم یواشکی می‌فروشند.


He acted counter to the wishes of his father.

او برخلاف خواسته‌های پدرش عمل کرد.


to run counter to something

در جهت عکس چیزی حرکت کردن یا بودن


a bargaining counter

عامل برابر ساز در مذاکرات (یا معاملات)


We decided to counter their propaganda.

تصمیم گرفتیم که تبلیغات آنها را پاسخگویی کنیم.


He criticised my behavior and I countered by referring to his bouts of drunkenness.

او از رفتار من انتقاد کرد و من هم با اشاره به بدمستی‌های او تلافی کردم.


اصطلاحات

over the counter

1- (دارو) قابل خریدن بدون نسخه‌ی پزشک


over the counter

2- (بازار سهام - سهامی که در بورس خرید و فروش نمی‌شود) بر پیشخوان


under the counter

سری، زیرجلی، غیرقانونی، از زیر پیشخوان


پیشنهاد کاربران

به عنوان پیشوند معنای ضد و مخالف دارد.
counter - terrorism
ضد تروریسم

شیوۀ صحیح نگارش فارسی این واژه ( پیشخان ) است. پیشخان هتل، پیشخان آشپزخانه، پیشخان مغازه
پیشخوان با این سبک نوشتار به کسی اطلاق می شود که در مراسم روضه خوانی پیش از روضه خوان، مجلس را گرم می کند که اصطلاحا به آن ( پامنبری ) نیز می گویند.


مقابله کردن

خنثی و بی اثر کردن


رد کردن

میز

. . . متقابل

نپذیرفتن

counter ( حمل‏ونقل هوایی )
واژه مصوب: باجه
تعریف: جایگاهی برای دریافت کارت پرواز |||* مصوب فرهنگستان اول

همخوانی نداشتن، ضدیت داشتن با

برخورد با، ضدِّ

شمارش کردن، شماردن، حساب کردن

پیشخوان

مواجه شدن

There were many fifty cent coins on the counter

you can buy your tickets at the counter
در اینجا معنی باجه هم میده
تو میتونی بلیت ها تو از باجه بخری🀄️

A long flat surface

متضاد/مخالف بودن، تضاد داشتن، در تضاد بودن، رد کردن، نافی بودن، منافات داشتن، مخالفت کردن

مهره ( در بردگیم ها )

Verb جواب دادن - پاسخ به چیزی معمولا بطور متقابل

to say something in order to try to prove that what someone said was not true or as a reply to something

مثال:
He was determined to counter the bribery allegations.
او مصمم بود که علیه ادعاهای رشوه خواری پاسخ دهد.



اپن اشپزخانه

Counterexample
مثال نقض

پیشخوان
She is siting at the counter
او در پیشخوان نشسته بود

پیشخوان، باجه


کلمات دیگر: