کلمه جو
صفحه اصلی

fulminate


معنی : اعتراض کردن، منفجر شدن، غریدن، محترق شدن، رعد و برق زدن، با تهدید سخن گفتن، داد و بیداد راه انداختن
معانی دیگر : (فحش یا فرمان و غیره را) با فریاد اعلام کردن، جار زدن، بر خروشیدن، مورد عتاب و خطاب قرار دادن، (قدیمی) رعد و برق کردن، آذرخشیدن، صاعقه دار بودن، (با شدت و به طور ناگهانی) منفجر شدن یا کردن، ترکیدن، ترکاندن، پکیدن، اعترا­کردن

انگلیسی به فارسی

رعد وبرق زدن، غریدن، منفجر شدن، محترق شدن،باتهدید سخن گفتن، دادوبیداد راه انداختن، اعتراض کردن


فیشینگ، رعد و برق زدن، غریدن، منفجر شدن، محترق شدن، با تهدید سخن گفتن، اعتراض کردن، داد و بیداد راه انداختن


انگلیسی به انگلیسی

فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: fulminates, fulminating, fulminated
(1) تعریف: to vehemently denounce or criticize (often fol. by against).
مشابه: objurgate

- The speech fulminated against corruption.
[ترجمه ترگمان] این سخنرانی به فساد خاتمه داد
[ترجمه گوگل] این سخنرانی علیه فساد صورت گرفت

(2) تعریف: to explode violently.
مشابه: burst
فعل گذرا ( transitive verb )
• : تعریف: to utter (a denunciation, criticism, or the like) with great vehemence.
مشابه: hurl
اسم ( noun )
مشتقات: fulminatory (adj.), fulminator (n.)
• : تعریف: one of several unstable explosive compounds, esp. the mercury salt of fulminic acid, used as a detonating powder.
مشابه: explosive

• explode with a loud noise; severely denounce, strongly attack; speak harshly
(chemistry) ester or salt of fulminic acid, explosive salt
if you fulminate against someone or something, you criticize them angrily; a formal word.

دیکشنری تخصصی

[شیمی] فولمینات (ملح اسید فولمینیک که حاوى بنیان منفی CNO است )

مترادف و متضاد

اعتراض کردن (فعل)
object, protest, animadvert, squawk, fuss, except, obtest, fulminate, impugn

منفجر شدن (فعل)
explode, puff, blow out, detonate, erupt, fulminate

غریدن (فعل)
roar, boom, fulminate, thunder, rave, peal, rumble

محترق شدن (فعل)
burn, explode, fulminate

رعد و برق زدن (فعل)
fulminate

با تهدید سخن گفتن (فعل)
fulminate

داد و بیداد راه انداختن (فعل)
fulminate

criticize harshly


Synonyms: animadvert, berate, blow up, bluster, castigate, censure, condemn, curse, declaim, denounce, denunciate, execrate, explode, fume, intimidate, inveigh against, menace, protest, rage, rail, reprobate, swear at, thunder, upbraid, vilify, vituperate


Antonyms: compliment, defend, flatter, praise, support


جملات نمونه

1. He paced up and down, fulminating against Thomas.
[ترجمه ترگمان]شروع به قدم زدن کرد و سر تا ماس داد زد:
[ترجمه گوگل]او به سمت بالا حرکت کرد و به سمت توماس حرکت کرد

2. Ironically, even as the government was fulminating against American policy, American jeans and videocassettes were the hottest items in the stalls of the market, where the incongruity can be seen as an example of human inconsistency.
[ترجمه ترگمان]از قضا، حتی با اینکه دولت مخالف سیاست آمریکا بود، شلوار جین آمریکایی و نوار ویدیویی داغ ترین اقلام در غرفه های بازار بودند که این ناهماهنگی را می توان به عنوان نمونه ای از ناهماهنگی انسان تلقی کرد
[ترجمه گوگل]به طرز وحشیانه ای حاکی از آن است که حتی دولت نیز در برابر سیاست آمریکا فریاد زده بود؛ شلوار جین آمریکا و فیلم های ویدئویی داغترین اقلام موجود در بازار بودند، در حالی که عدم انطباق را می توان به عنوان نمونه ای از انسجام انسانی دانست

3. He was always fulminating against interference from the government.
[ترجمه ترگمان]او همیشه مخالف دخالت دولت بود
[ترجمه گوگل]او همیشه مخالف تداخل دولت بود

4. They all fulminated against the new curriculum.
[ترجمه ترگمان]همه آن ها مخالف برنامه تحصیلی جدید بودند
[ترجمه گوگل]همه آنها علیه برنامه درسی جدید مبارزه کردند

5. The churches and newspapers fulminated against the crime wave.
[ترجمه ترگمان]کلیساها و روزنامه ها علیه موج جنایت کار می کنند
[ترجمه گوگل]کلیساها و روزنامه ها علیه موج جرم و جنایت فریاد زدند

6. Mick was fulminating against the unfairness of it all.
[ترجمه ترگمان]میک هم در مقابل این بی عدالتی داد و بیداد می کرد
[ترجمه گوگل]میکا در برابر ناسازگاری آن همه را خفه کرد

7. Many people are fulminating against the cruelty of blood sports.
[ترجمه ترگمان]بسیاری از مردم مخالف ظلم و ستم ورزش های خونین هستند
[ترجمه گوگل]بسیاری از مردم در برابر ظلم و ستم از ورزش های خونین خشمگین هستند

8. I had to listen to Michael fulminating against the government.
[ترجمه ترگمان]مجبور شدم به حرفای \"مایکل\" علیه دولت گزارش بدم
[ترجمه گوگل]من مجبور شدم به مایکل در برابر حکومت گوش فرا دهم

9. The newspapers fulminate against the crime.
[ترجمه ترگمان]فولمینات جیوه روی جنایت کار می کنه
[ترجمه گوگل]این روزنامه ها علیه جرم و جنایت هستند

10. An explosive salt of fulminic acid fulminate of mercury.
[ترجمه ترگمان]یه مقدار مسکن قوی از فولمینات جیوه
[ترجمه گوگل]نمک انفجاری اسید fulminic فلوامینات جیوه

11. Mercury fulminate is easy to produce, has been known since earliest times and is still widely used.
[ترجمه ترگمان]تولید عطارد به راحتی تولید می شود، از اولین بار شناخته شده است و هنوز به طور گسترده مورد استفاده قرار می گیرد
[ترجمه گوگل]فومینات عطری تولید آسان است، از زمان های اولیه شناخته شده است و هنوز هم به طور گسترده ای مورد استفاده قرار می گیرد

12. After moment, see fulminate only, rumble a big thunder, break off that nun at once.
[ترجمه ترگمان]بعد از آن، فولمینات جیوه فقط یه بار رعد و برق می بینه و یه بار از اون راهبه جدا می شه
[ترجمه گوگل]بعد از یک لحظه، فقط فومینات را ببینید، یک رعد و برق بزرگ را بچرخانید، یک بار رونده آن را بشکنید

13. Objective Study why acute and lethal myocarditis fulminate in Keshan disease area in Yunnan.
[ترجمه ترگمان]هدف این تحقیق این است که myocarditis fulminate حاد و کشنده در منطقه بیماری Keshan در Yunnan
[ترجمه گوگل]هدف مطالعه: چرا در حوادث کیهان در یوننان، میوکاردیت حاد و کشنده وجود دارد؟

14. An explosive salt of fulminic acid, especially fulminate of mercury.
[ترجمه ترگمان]نمک دی گه ای به خصوص fulminate اسید، به خصوص fulminate جیوه
[ترجمه گوگل]نمک فسفات اسید فلومینیک، به خصوص فلوامینات جیوه

The priest fulminated against sinners.

کشیش گناهکاران را سخت مورد پرخاش قرار داد.



کلمات دیگر: