کلمه جو
صفحه اصلی

coining


معنی : ضرب
معانی دیگر : علوم مهندسى : سکه زنى

انگلیسی به فارسی

coining، ضرب


انگلیسی به انگلیسی

• conversion of metal into coin; act of stamping coins; invention of a new word or phrase

دیکشنری تخصصی

[ریاضیات] سکه زنی، ضرب سکه، سکه کاری، مهر زدن، تابگیری

مترادف و متضاد

ضرب (اسم)
chop, impact, strike, stroke, hit, bop, shock, beat, butt, drum, blow, impulse, multiplication, coining, bruise, fib, box, buffet, buff, punch, slash, smite, cob, coinage, stab, wham, ictus, sock

جملات نمونه

1. he is really coining it now
این روزها کار و بارش سکه است.

2. i have tried to avoid coining new words
سعی کرده ام که از ساختن واژه های نو خودداری نمایم.

3. Pay somebody back in his own coin.
[ترجمه ترگمان] پول یه نفر رو به سکه خودش پس بده
[ترجمه گوگل]کسی را به سکه خود بازگردانید

4. She held the coin carefully between finger and thumb.
[ترجمه ترگمان]سکه را با دقت بین انگشت و شست گرفت
[ترجمه گوگل]او سکه را به دقت بین انگشت و شست نگه داشت

5. I asked for ten pounds in 20p coins.
[ترجمه ترگمان]من در بیست و پنج سکه پنج پوند درخواست کردم
[ترجمه گوگل]من برای ده پوند سکه 20 پوند درخواست کردم

6. Insert coins into the slot and press for a ticket.
[ترجمه ترگمان]سکه ها را در شکاف قرار دهید و برای یک بلیط فشار دهید
[ترجمه گوگل]سکه ها را داخل اسلات قرار دهید و برای یک بلیط فشار دهید

7. He steadied a coin on the top of the basketball bank.
[ترجمه ترگمان]او یک سکه در بالای ساحل بسکتبال گرفت
[ترجمه گوگل]او یک سکه را در بالای بانک بسکتبال ثابت کرد

8. Gold coins clinked in his hand.
[ترجمه ترگمان]سکه های طلا در دستش صدا می کرد
[ترجمه گوگل]سکه های طلای در دستش را لرزاند

9. I have a half dollar but no smaller coins.
[ترجمه ترگمان]من نیم دلار پول دارم اما سکه کوچک تری ندارم
[ترجمه گوگل]من نصف دلار دارم ولی سکه های کوچکتری ندارم

10. Jaron Lanier coined the term "virtual reality" and pioneered its early development.
[ترجمه ترگمان]Jaron Lanier واژه \"واقعیت مجازی\" را ابداع کرده و پیشگام توسعه اولیه آن شد
[ترجمه گوگل]جارون لانیر اصطلاح 'واقعیت مجازی' را تعریف کرد و پیشگام توسعه آن بود

11. Let's toss a coin to see who goes first.
[ترجمه ترگمان]بیایید یک سکه پرتاب کنیم تا ببینیم چه کسی اول می رود
[ترجمه گوگل]بگذارید یک سکه را بچرخانیم تا ببینیم چه کسی برای اولین بار است

12. Slide the coin into the TV, and it would turn on.
[ترجمه ترگمان]سکه را به تلویزیون بغلتانید، و دوباره روشن می شود
[ترجمه گوگل]سکه را به تلویزیون ببرید و آن را روشن کنید

13. The first English gold coin was struck in 125
[ترجمه ترگمان]اولین سکه طلای انگلیسی در سال ۱۲۵ میلادی مورد اصابت قرار گرفت
[ترجمه گوگل]اولین سکه طلای انگلیسی در 125 سال زلزله زده شد

14. They flipped a coin to decide who would go first.
[ترجمه ترگمان]آن ها سکه را برداشتند تا تصمیم بگیرند که کی زودتر حرکت خواهد کرد
[ترجمه گوگل]آنها تصمیم گرفتند کدام یک از سکه ها را انتخاب کنند

15. The coin rolled underneath the piano.
[ترجمه ترگمان]سکه زیر پیانو چرخید
[ترجمه گوگل]سکه در زیر پیانو رانده شده است

پیشنهاد کاربران

ساختن، به وجود آوردن، مترادف invent

coining ( زبان‏شناسی )
واژه مصوب: برساختن
تعریف: ساختن واژۀ جدید به شیوه‏ای کاملاً دلبخواهی ( arbitrary ) و بدون استفاده از فرایندهای واژه‏سازی


کلمات دیگر: