1. ringing strokes of the ax
ضربات پرطنین تبر
2. dogs were ringing the herd
سگ ها دور گله چرخ می زدند.
3. they kept ringing the praises of those soldiers
مرتبا تمجید از آن سربازان را تکرار می کردند.
4. the phone is ringing
تلفن دارد زنگ می زند.
5. oh! that blasted telephone is ringing again
آه دوباره آن تلفن لعنتی به صدا درآمده.
6. I've been ringing the door bell, there's no answer.
[ترجمه ترگمان]زنگ در را زدم، جوابی نیامد
[ترجمه گوگل]من زنگ زنگ زنگ زده بودم، هیچ پاسخی وجود ندارد
7. The ringing bells proclaimed the birth of the prince.
[ترجمه ترگمان]ناقوس های کلیسا، تولد شاهزاده را اعلام کردند
[ترجمه گوگل]زنگ های زنگ اعلام تولد شاهزاده
8. A car highballed passing me with ringing siren.
[ترجمه ترگمان]یه ماشین که منو با آژیر به صدا در میاره
[ترجمه گوگل]یک ماشین با صدای بلند آواز خواندن من را با صدای زنگ هشدار داد
9. The children's laughter was still ringing in my ears as I left the playground.
[ترجمه ترگمان]همچنان که حیاط بازی را ترک می کردم صدای خنده بچه ها هنوز در گوشم طنین می انداخت
[ترجمه گوگل]وقتی که زمین بازی را ترک کردم، خنده کودکان هنوز در گوشم زنگ زد
10. The phone ringing interrupted my train of thought.
[ترجمه ترگمان]صدای زنگ تلفن رشته افکارم را قطع کرد
[ترجمه گوگل]زنگ تلفنی فکر من را قطع کرد
11. He ran up an enormous phone bill by ringing up chatlines all the time.
[ترجمه ترگمان]در تمام این مدت، قبض تلفن مفصلی را که مدام در حال زنگ زدن بود، از روی میز بلند کرد
[ترجمه گوگل]او تا به حال یک لایحه تلفن های بزرگ با زنگ خطوط چت تمام وقت اجرا کرد
12. It's a bit much ringing me up at three o'clock in the morning.
[ترجمه ترگمان]ساعت سه صبح خیلی اذیتم می کند
[ترجمه گوگل]این کمی زودتر من را در ساعت سه صبح بیدار می کند
13. Someone is ringing the doorbell.
[ترجمه ترگمان] یکی داره زنگ در میزنه
[ترجمه گوگل]کسی زنگ میزنه
14. He ran off, their jeers ringing in his ears.
[ترجمه ترگمان]به دویدن ادامه داد، jeers در گوشش زنگ می زد
[ترجمه گوگل]او فرار کرد، زنگ زدگی هایشان در گوش او