• unquestioning conformance to prevailing norms or standards, conventionality
conformism
انگلیسی به انگلیسی
جملات نمونه
1. But wherever it came from, the conformism, and the stifling respect for authority that it produced, were the characteristics that most distinguished Sweden from most of the rest of Europe.
[ترجمه ترگمان]اما هر جا که می آمد، conformism، و احترام خفه کننده برای قدرتی که تولید می کرد، ویژگی هایی بود که بیشتر سوئد را از بقیه اروپا متمایز می ساخت
[ترجمه گوگل]اما از هر کجا که آمد، سازگاری و احترام خفیف به قدرت که تولید می شد، ویژگی هایی بود که اکثر کشورهای اروپایی متمایز از سوئد بودند
[ترجمه گوگل]اما از هر کجا که آمد، سازگاری و احترام خفیف به قدرت که تولید می شد، ویژگی هایی بود که اکثر کشورهای اروپایی متمایز از سوئد بودند
2. After decades of deprivation and conformism, Chinese consumers regard expensive consumer goods as trophies of success. In public, they show off.
[ترجمه ترگمان]پس از دهه ها محرومیت و محرومیت، مصرف کنندگان چینی کالاهای مصرفی گران را به عنوان یادگاری از موفقیت تلقی می کنند در ملا عام، آن ها خودنمایی می کنند
[ترجمه گوگل]پس از دهه محرومیت و انطباق، مصرف کنندگان چینی محصولات کالاهای مصرفی را به عنوان جایزه های موفقیت به حساب می آورند در عموم، آنها نشان می دهند
[ترجمه گوگل]پس از دهه محرومیت و انطباق، مصرف کنندگان چینی محصولات کالاهای مصرفی را به عنوان جایزه های موفقیت به حساب می آورند در عموم، آنها نشان می دهند
3. The embarrassing opportunism and conformism of some German elites that accompanies this mental shift saddens, too.
[ترجمه ترگمان]فرصت طلبی embarrassing و conformism برخی از نخبگان آلمان که این تغییر ذهنی را نیز همراه می برند
[ترجمه گوگل]اپورتونیسم شرم آور و سازگاری بعضی از نخبگان آلمانی که این تغییر ذهنی را همراهی می کند، هم متزلزل می شود
[ترجمه گوگل]اپورتونیسم شرم آور و سازگاری بعضی از نخبگان آلمانی که این تغییر ذهنی را همراهی می کند، هم متزلزل می شود
4. After decades of deprivation and conformism, Chinese consumers regard expensive consumer goods as trophies(prize) of success.
[ترجمه ترگمان]پس از دهه ها محرومیت و محرومیت، مصرف کنندگان چینی کالاهای مصرفی گران را به عنوان یادگاری از موفقیت تلقی می کنند
[ترجمه گوگل]پس از دهه محرومیت و انطباق، مصرف کنندگان چینی کالاهای مصرفی گران به عنوان جایزه (موفقیت) اهمیت می دهند
[ترجمه گوگل]پس از دهه محرومیت و انطباق، مصرف کنندگان چینی کالاهای مصرفی گران به عنوان جایزه (موفقیت) اهمیت می دهند
5. Its narrow-mindedness, complacency and conformism are the mother lode of material for sitcom writers and novelists.
[ترجمه ترگمان]narrow، complacency و conformism منبع اصلی مادی برای نویسندگان کمدی و رمان نویسان هستند
[ترجمه گوگل]محدودیت ذهنی، خوشبختی و انطباق، مادر مولد مواد برای نویسندگان و رماننویسهای کمیک است
[ترجمه گوگل]محدودیت ذهنی، خوشبختی و انطباق، مادر مولد مواد برای نویسندگان و رماننویسهای کمیک است
6. Its narrow - mindedness, complacency and conformism are mother lode of material for sitcom writers and novelists.
[ترجمه ترگمان]narrow، complacency و conformism منبع اصلی مادی برای نویسندگان کمدی و رمان نویسان هستند
[ترجمه گوگل]محدودیت ذهنی، خوشبختی و انطباق آن، مادر مادر از مواد برای نویسندگان و رماننویسهای کمیک است
[ترجمه گوگل]محدودیت ذهنی، خوشبختی و انطباق آن، مادر مادر از مواد برای نویسندگان و رماننویسهای کمیک است
7. The suburbans were seen as the epitome of clerkly conformism, complacency, and conservatism.
[ترجمه ترگمان]The به عنوان مظهر of، complacency، و محافظه کاری شناخته شدند
[ترجمه گوگل]حومه ها به عنوان مظهر انطباق، صمیمیت و محافظه کاری دیده می شد
[ترجمه گوگل]حومه ها به عنوان مظهر انطباق، صمیمیت و محافظه کاری دیده می شد
8. That the vanguard was so severely curtailed reveals the extent of the Soviet Union's conservatism, conformism and inferiority complex.
[ترجمه ترگمان]که خط مقدم به شدت کاهش یافته است، میزان محافظه کاری اتحاد جماهیر شوروی، conformism و حقارت را نشان می دهد
[ترجمه گوگل]این که پیشگامان به شدت محدود شده اند، میزان محافظه کاری، سازگاری و پیچیدگی نابرابری شوروی را نشان می دهد
[ترجمه گوگل]این که پیشگامان به شدت محدود شده اند، میزان محافظه کاری، سازگاری و پیچیدگی نابرابری شوروی را نشان می دهد
9. As the restriction and bondage of culture and thought, Conformism was rampant day after day, and there was a shortage of creative thinking.
[ترجمه ترگمان]به عنوان محدودیت و bondage فرهنگ و اندیشه، Conformism روز پس از روز شایع بود، و در آن کمبود تفکر خلاقانه وجود داشت
[ترجمه گوگل]همانطور که محدودیت و اسارت از فرهنگ و اندیشه بود، همبستگی روزافزون روزافزون بود و کمبود تفکر خلاق وجود داشت
[ترجمه گوگل]همانطور که محدودیت و اسارت از فرهنگ و اندیشه بود، همبستگی روزافزون روزافزون بود و کمبود تفکر خلاق وجود داشت
10. But the most occurring mechanism to escape freedom is, being everywhere in vogue, conformism.
[ترجمه ترگمان]اما the مکانیسم برای رهایی از آزادی، در همه جا رواج دارد
[ترجمه گوگل]اما اغلب مکانیسم برای فرار از آزادی، در همه جا در رویا، سازگاری است
[ترجمه گوگل]اما اغلب مکانیسم برای فرار از آزادی، در همه جا در رویا، سازگاری است
11. PEOPLE love to mock the middle class. Its narrow-mindedness, complacency and conformism are the mother lode of material for sitcom writers and novelists.
[ترجمه ترگمان]مردم دوست دارند که طبقه متوسط را مسخره کنند narrow، complacency و conformism منبع اصلی مادی برای نویسندگان کمدی و رمان نویسان هستند
[ترجمه گوگل]مردم دوست دارند طبقه متوسط را تحریک کنند محدودیت ذهنی، خوشبختی و انطباق، مادر مولد مواد برای نویسندگان و رماننویسهای کمیک است
[ترجمه گوگل]مردم دوست دارند طبقه متوسط را تحریک کنند محدودیت ذهنی، خوشبختی و انطباق، مادر مولد مواد برای نویسندگان و رماننویسهای کمیک است
12. Or will it simply be dissolved in the general conformism and cynicism which has been nurtured to such harmful effect over the past decade?
[ترجمه ترگمان]یا به سادگی می تواند در conformism عمومی و cynicism که در طول دهه گذشته به چنین اثر مضری بخشیده است، حل شود؟
[ترجمه گوگل]یا به سادگی در انعطاف پذیری عمومی و بدبینی که در طول دهه گذشته به چنین اثری مضر روی آورده است، حل خواهد شد؟
[ترجمه گوگل]یا به سادگی در انعطاف پذیری عمومی و بدبینی که در طول دهه گذشته به چنین اثری مضر روی آورده است، حل خواهد شد؟
13. Increasingly, the military is creating a command structure that rewards conformism and ignores merit.
[ترجمه ترگمان]ارتش به طور فزاینده ای یک ساختار فرماندهی ایجاد می کند که پاداش را نادیده می گیرد و شایستگی را نادیده می گیرد
[ترجمه گوگل]ارتش، به طور فزاینده ای، یک ساختار فرماندهی را ایجاد می کند که پاداش بر انطباق و نادیده گرفتن است
[ترجمه گوگل]ارتش، به طور فزاینده ای، یک ساختار فرماندهی را ایجاد می کند که پاداش بر انطباق و نادیده گرفتن است
14. The charge is absurd, as insight into the essential core of the man --- his hatred of conformism, insistence on singular passional being --- reveals.
[ترجمه ترگمان]این اتهام، به عنوان یک بینش در هسته اصلی این مرد، مسخره است - - نفرت او نسبت به conformism، پافشاری بر passional بودن منحصر به فرد - - آشکار می شود
[ترجمه گوگل]اتهام شگفت انگیز است، به عنوان بینش به هسته اصلی انسان --- نفرت خود را از conformism، اصرار بر اینکه مضطرب به نظر می رسد --- نشان می دهد
[ترجمه گوگل]اتهام شگفت انگیز است، به عنوان بینش به هسته اصلی انسان --- نفرت خود را از conformism، اصرار بر اینکه مضطرب به نظر می رسد --- نشان می دهد
پیشنهاد کاربران
همگان گرایی
کلمات دیگر: