نام تجارتی نوعی قلم خودکار
biro
نام تجارتی نوعی قلم خودکار
انگلیسی به فارسی
نام تجارتی نوعی قلم خودکار
بیرو
انگلیسی به انگلیسی
• (british trademark) brand name of a ball point pen (comparable to bic in american english)
a biro is a ballpoint pen; biro is a trademark.
a biro is a ballpoint pen; biro is a trademark.
جملات نمونه
1. Laszlo Biro invented the ball-point pen.
[ترجمه ترگمان]Laszlo Biro قلم ball را اختراع کرد
[ترجمه گوگل]Laszlo Biro توپ قلم را اختراع کرد
[ترجمه گوگل]Laszlo Biro توپ قلم را اختراع کرد
2. You may write in biro or pencil.
[ترجمه ترگمان]می توانید با مداد و یا مداد بنویسید
[ترجمه گوگل]شما ممکن است در دفتر یا مداد بنویسید
[ترجمه گوگل]شما ممکن است در دفتر یا مداد بنویسید
3. Monica picked up her Biro and revolved it between her teeth.
[ترجمه ترگمان]مونیکا her را برداشت و بین دندان هایش گذاشت
[ترجمه گوگل]مونیکا بیرو را برداشت و آن را بین دندان هایش چرخاند
[ترجمه گوگل]مونیکا بیرو را برداشت و آن را بین دندان هایش چرخاند
4. Bring a red biro and a see-through bag for your map.
[ترجمه ترگمان]یک پاکت قرمز و یک کیف دستی برای نقشه خود بیاورید
[ترجمه گوگل]یک دفتر قرمز و یک کیسه بینابینی برای نقشه خود بیاورید
[ترجمه گوگل]یک دفتر قرمز و یک کیسه بینابینی برای نقشه خود بیاورید
5. Viol pulled out a notebook and a biro.
[ترجمه ترگمان]Viol دفترچه و یک biro را بیرون کشید
[ترجمه گوگل]ویول یک نوت بوک و یک دفتر را بیرون کشید
[ترجمه گوگل]ویول یک نوت بوک و یک دفتر را بیرون کشید
6. In biro, she wrote on a piece of paper taken from an ancient stack in a bureau of the morning room.
[ترجمه ترگمان]در سال biro، نامه ای را که از یک دسته کاغذ کهنه در یکی از قفسه های کتاب صبح نوشته شده بود، نوشت
[ترجمه گوگل]در دفتر، او بر روی کاغذی که از یک پشته باستانی در یک دفتر اتاق صبح گرفته شده است نوشت
[ترجمه گوگل]در دفتر، او بر روی کاغذی که از یک پشته باستانی در یک دفتر اتاق صبح گرفته شده است نوشت
7. I can hardly hold this biro.
[ترجمه ترگمان]من به سختی می توانم این biro را نگه دارم
[ترجمه گوگل]من به سختی می توانم این دفتر را نگه دارم
[ترجمه گوگل]من به سختی می توانم این دفتر را نگه دارم
8. Her biro was stuck behind her right ear.
[ترجمه ترگمان]biro پشت گوش راستش گیر کرده بود
[ترجمه گوگل]دفتر او پشت گوش راستش گیر کرده بود
[ترجمه گوگل]دفتر او پشت گوش راستش گیر کرده بود
9. We like to biro book.
[ترجمه ترگمان] از کتاب \"biro\" خوشمون میاد
[ترجمه گوگل]ما دوست داریم دفتر دفتر
[ترجمه گوگل]ما دوست داریم دفتر دفتر
10. Biro patented his invention in the United States and sold the rights to an American manufacturer.
[ترجمه ترگمان]Biro اختراع خود را در آمریکا ثبت کرد و حقوق خود را به تولید کننده آمریکایی فروخت
[ترجمه گوگل]Biro اختراع خود را در ایالات متحده و حق فروش یک تولید کننده آمریکایی را به فروش می رساند
[ترجمه گوگل]Biro اختراع خود را در ایالات متحده و حق فروش یک تولید کننده آمریکایی را به فروش می رساند
11. On your behalf, Biro hires the Luminere Technology Laboratory in Paris to use a special digital scanner to make multispectral images of the work, showing its various layers.
[ترجمه ترگمان]از طرف شما، Biro آزمایشگاه فن آوری Luminere را در پاریس استخدام می کند تا از یک اسکنر دیجیتالی خاص استفاده کند تا تصاویر multispectral از کار را بسازد و لایه های مختلف آن را نشان دهد
[ترجمه گوگل]از طرف شما، Biro استخدام آزمایشگاه فناوری Luminere در پاریس برای استفاده از یک اسکنر دیجیتال ویژه برای ساخت تصاویر چند بعدی از کار، نشان دادن لایه های مختلف آن است
[ترجمه گوگل]از طرف شما، Biro استخدام آزمایشگاه فناوری Luminere در پاریس برای استفاده از یک اسکنر دیجیتال ویژه برای ساخت تصاویر چند بعدی از کار، نشان دادن لایه های مختلف آن است
12. Lasz 1 o Biro invented the ball - point pen.
[ترجمه ترگمان]Lasz ۱ o the را اختراع کرد
[ترجمه گوگل]Lasz 1 o Biro قلم توپ را اختراع کرد
[ترجمه گوگل]Lasz 1 o Biro قلم توپ را اختراع کرد
13. Biro was also enlisted by the Pigmentum Project, which is affiliated with Oxford University.
[ترجمه ترگمان]پروژه Biro نیز در لیست پروژه Pigmentum قرار دارد که وابسته به دانشگاه آکسفورد است
[ترجمه گوگل]Biro توسط پروژه Pigmentum که وابسته به دانشگاه آکسفورد است، ثبت نام می شود
[ترجمه گوگل]Biro توسط پروژه Pigmentum که وابسته به دانشگاه آکسفورد است، ثبت نام می شود
14. Laszlo Biro invented ball - point pen.
[ترجمه ترگمان]Laszlo Biro قلم تک نقطه ای را اختراع کرد
[ترجمه گوگل]Laszlo Biro توپ قلم را اختراع کرد
[ترجمه گوگل]Laszlo Biro توپ قلم را اختراع کرد
پیشنهاد کاربران
قلم خودکار
روان نویس
روان نویس
کلمات دیگر: