(زن یا دختر) شیردوش، کارگر لبنیاتی، شیرفروش، دختر شیر دوش، زن کارگر لبنیات، شیرو فروش زن، زن شیردوش، زنی که در شیرخانه یا شیر فروشی کار می کند
milkmaid
(زن یا دختر) شیردوش، کارگر لبنیاتی، شیرفروش، دختر شیر دوش، زن کارگر لبنیات، شیرو فروش زن، زن شیردوش، زنی که در شیرخانه یا شیر فروشی کار می کند
انگلیسی به فارسی
دختر شیر دوش، زن کارگر لبنیات، شیرو فروش زن
انگلیسی به انگلیسی
• dairymaid, girl or woman who milks cows
in former times, a milkmaid was a woman who milked cows and made butter and cheese.
in former times, a milkmaid was a woman who milked cows and made butter and cheese.
جملات نمونه
1.
(دختر) شیر فروش،لبنیات فروش
2. This frightened the milkmaid and the pastor.
[ترجمه ترگمان]این دختر شیر فروش و پیشوای روحانی را به وحشت انداخت
[ترجمه گوگل]این دامی و کشیش را ترساند
[ترجمه گوگل]این دامی و کشیش را ترساند
3. She was hired as a milkmaid in that farm.
[ترجمه ترگمان]اون به عنوان یه شیر فروش تو اون مزرعه استخدام شده بود
[ترجمه گوگل]او به عنوان یک شیرینی در مزرعه استخدام شد
[ترجمه گوگل]او به عنوان یک شیرینی در مزرعه استخدام شد
4. A milkmaid was going to the market.
[ترجمه ترگمان]دختر شیرفروش به بازار می رفت
[ترجمه گوگل]یک شیرخوار به بازار رفت
[ترجمه گوگل]یک شیرخوار به بازار رفت
5. A milkmaid was going to the market. She carried her milk in a pail on head.
[ترجمه ترگمان]آن دختر شیر فروش به بازار می رفت شیر خود را در یک سطل اشغال می کرد
[ترجمه گوگل]یک شیرخوار به بازار رفت او شیر خود را در یک ردیف سر برداشت
[ترجمه گوگل]یک شیرخوار به بازار رفت او شیر خود را در یک ردیف سر برداشت
6. A milkmaid was on her way to market.
[ترجمه ترگمان]یک شیر فروش در راه بازار بود
[ترجمه گوگل]یک شیرخشک در راه او برای فروش بود
[ترجمه گوگل]یک شیرخشک در راه او برای فروش بود
7. A milkmaid was going to the market. She carried her milk a pail on her head.
[ترجمه ترگمان]آن دختر شیر فروش به بازار می رفت یک سطل شیر روی سرش گذاشت
[ترجمه گوگل]یک شیرخوار به بازار رفت او شیرش را روی سرش گذاشت
[ترجمه گوگل]یک شیرخوار به بازار رفت او شیرش را روی سرش گذاشت
8. The milkmaid took her empty pail home and told her mother what had happened.
[ترجمه ترگمان]شیر فروش سطل خالیش را به خانه برد و به مادرش گفت که چه اتفاقی افتاده است
[ترجمه گوگل]شیرخوار خانه خالی خود را برداشت و به مادرش خبر داد که چه اتفاقی افتاده است
[ترجمه گوگل]شیرخوار خانه خالی خود را برداشت و به مادرش خبر داد که چه اتفاقی افتاده است
9. Does he have to be reminded about his long meetings with apple-cheeked Maude the milkmaid at the back of my stables?
[ترجمه ترگمان]آیا او باید در مورد دیدارهای طولانیش با دختر شیر فروش که پشت اصطبل من بود، یاد بگیرد؟
[ترجمه گوگل]آیا او باید در مورد ملاقات های طولانی خود با مگس سیب که در پشت اصطبل من است، یادآوری شود؟
[ترجمه گوگل]آیا او باید در مورد ملاقات های طولانی خود با مگس سیب که در پشت اصطبل من است، یادآوری شود؟
10. She finally heard that a dairyman some miles to the south needed a good milkmaid for the summer.
[ترجمه ترگمان]بالاخره شنید که چند مایل به طرف جنوب به یک دختر شیر فروش احتیاج دارد
[ترجمه گوگل]او سرانجام شنیده بود که یک دامدار چندین مایل به جنوب نیاز به یک شیرینی خوب برای تابستان داشت
[ترجمه گوگل]او سرانجام شنیده بود که یک دامدار چندین مایل به جنوب نیاز به یک شیرینی خوب برای تابستان داشت
کلمات دیگر: