مایه ی نفاق، موضوع دعوا، مایه نفاق
bone of contention
مایه ی نفاق، موضوع دعوا، مایه نفاق
انگلیسی به فارسی
مایه نفاق
استخوان از مشاجره
انگلیسی به انگلیسی
اسم ( noun )
• : تعریف: an issue or matter that causes or is the focus of disagreement.
• point of disagreement, point of dispute
if an issue is a bone of contention, it is the subject of a disagreement or argument.
if an issue is a bone of contention, it is the subject of a disagreement or argument.
مترادف و متضاد
difference of opinion
Synonyms: altercation, apple of discord, argument, beef, conflict, controversy, debate, disagreement, dispute, grounds for war, issue, matter at hand, point in question, problem, sore point, tender spot
جملات نمونه
1. The main bone of contention is the temperature level of the air-conditioners.
[ترجمه ترگمان]دلیل اصلی بحث، سطح درجه حرارت دستگاه های تهویه هوا است
[ترجمه گوگل]استخوان اصلی شکایت درجه حرارت هوا تهویه مطبوع است
[ترجمه گوگل]استخوان اصلی شکایت درجه حرارت هوا تهویه مطبوع است
2. The examination system has long been a serious bone of contention in this country.
[ترجمه ترگمان]سیستم بررسی مدت مدیدی است که در این کشور اختلاف نظر جدی به وجود آمده است
[ترجمه گوگل]سیستم معاینۀ طولانی مدت در این کشور یک استخوان جدی است
[ترجمه گوگل]سیستم معاینۀ طولانی مدت در این کشور یک استخوان جدی است
3. Where to go on holiday is always a bone of contention in our family.
[ترجمه م] در خانواده ما اینکه کجا بریم تعطیلات رو همیشه مورد بحث قرار میگیره.
[ترجمه ترگمان]رفتن به تعطیلات همیشه یک استخوان مورد مناقشه در خانواده ما است[ترجمه گوگل]در تعطیلات کریسمس همیشه در خانواده ما یک استخوان درگیر است
4. The property left by their father was a bone of contention between the brothers.
[ترجمه ترگمان]ثروتی که پدرشان به ارث برده بود، یک استخوان رقابت بین دو برادر بود
[ترجمه گوگل]اموال، که توسط پدرشان باقی مانده بود، شکافی بین برادران بود
[ترجمه گوگل]اموال، که توسط پدرشان باقی مانده بود، شکافی بین برادران بود
5. The border has always been a bone of contention between these two countries.
[ترجمه ترگمان]مرز همواره یک استخوان مورد مناقشه بین این دو کشور بوده است
[ترجمه گوگل]این مرز همواره یک شکاف بین این دو کشور بوده است
[ترجمه گوگل]این مرز همواره یک شکاف بین این دو کشور بوده است
6. The main bone of contention was the war in Chechnya.
[ترجمه ترگمان]مساله اصلی مشاجره، جنگ در چچن بود
[ترجمه گوگل]استخوان اصلی درگیری جنگ در چچن بود
[ترجمه گوگل]استخوان اصلی درگیری جنگ در چچن بود
7. The initial bone of contention was the question of the terms on which sympathizers should be admitted to the Party.
[ترجمه ترگمان]اولین استخوان بحث، این سوال بود که طرفداران در چه شرایطی باید به این حزب پذیرفته شوند
[ترجمه گوگل]استخوان اولیه دعوا در مورد شرایطی است که هواداران باید به حزب اعزام شوند
[ترجمه گوگل]استخوان اولیه دعوا در مورد شرایطی است که هواداران باید به حزب اعزام شوند
8. Not that this is the only bone of contention between them, no, not by a long chalk.
[ترجمه ترگمان]نه اینکه این تنها استخوان مشاجره بین آن ها باشد، نه، نه با یک گچ دراز
[ترجمه گوگل]نه این است که تنها استخوان درگیر میان آنها، نه، نه یک گچ طولانی
[ترجمه گوگل]نه این است که تنها استخوان درگیر میان آنها، نه، نه یک گچ طولانی
9. Churchill had been the latest bone of contention, as he had begun to make public speeches which Chamberlain clearly found embarrassing.
[ترجمه ترگمان]چرچیل آخرین استخوان بحث بود، همان طور که شروع کرده بود به سخنرانی های عمومی که به طور واضح خجالت آور بود
[ترجمه گوگل]چرچیل آخرین استخوان کشمکش بود، زیرا او شروع به سخنرانی های عمومی کرد که چمبرلین به وضوح شرم آور بود
[ترجمه گوگل]چرچیل آخرین استخوان کشمکش بود، زیرا او شروع به سخنرانی های عمومی کرد که چمبرلین به وضوح شرم آور بود
10. Personal appearances always seemed to be a bone of contention.
[ترجمه ترگمان]ظاهر شخصی همیشه به نظر می رسید بحثی از مشاجره باشد
[ترجمه گوگل]ظاهر شخصی همیشه به نظر می رسید یک استخوان استدلال است
[ترجمه گوگل]ظاهر شخصی همیشه به نظر می رسید یک استخوان استدلال است
11. Point Three, the main bone of contention between the two sides, led to the total demilitarization of the Black Sea.
[ترجمه ترگمان]نقطه سوم، استخوان اصلی نزاع بین دو طرف، منجر به the کل دریای سیاه شد
[ترجمه گوگل]نقطه سوم، استخوان اصلی متضاد میان دو طرف، منجر به خلع سلاح کامل دریای سیاه شد
[ترجمه گوگل]نقطه سوم، استخوان اصلی متضاد میان دو طرف، منجر به خلع سلاح کامل دریای سیاه شد
12. But Ilona's alter-ego remains a bone of contention between them.
[ترجمه ترگمان]اما تغییر شکل خود - ضمیر، همچنان یک استخوان مورد بحث بین آن ها باقی می ماند
[ترجمه گوگل]اما ایدئولوژیک ایلانا، میان استخوان هایش در میان است
[ترجمه گوگل]اما ایدئولوژیک ایلانا، میان استخوان هایش در میان است
13. The funding of schemes has also been a bone of contention.
[ترجمه ترگمان]بودجه این طرح ها نیز به عنوان استخوان مورد مناقشه بوده است
[ترجمه گوگل]بودجه طرح ها نیز یک استخوان استدلال است
[ترجمه گوگل]بودجه طرح ها نیز یک استخوان استدلال است
14. This has been a bone of contention around the league, as some feel that Varejao is a "flopper. "
[ترجمه ترگمان]این یک استخوان رقابت در اطراف لیگ بوده است، چرا که برخی احساس می کنند که Varejao یک \"flopper\" است
[ترجمه گوگل]این یک استخوان درگیری در لیگ بوده است، زیرا بعضی ها احساس می کنند که وارجائو یک فلاپی است '
[ترجمه گوگل]این یک استخوان درگیری در لیگ بوده است، زیرا بعضی ها احساس می کنند که وارجائو یک فلاپی است '
پیشنهاد کاربران
مورد مناقشه
دعوا بر سر یک استخوان
توضیح درباره اصطلاح bone of contention
این اصطلاح به دعوای بین دو سگ بر سر یک استخوان اشاره می کند و ترجمه تحت اللفظی آن دعوا بر سر استخوان است.
منبع: سایت بیاموز
این اصطلاح به دعوای بین دو سگ بر سر یک استخوان اشاره می کند و ترجمه تحت اللفظی آن دعوا بر سر استخوان است.
منبع: سایت بیاموز
کلمات دیگر: