(در لسان کارل مارکس)، آدم بیکاره، آدم مفت خور، آدم فاسد و سربار جامعه، محروم شده از حقوق اجتماعی وسیاسی وغیره
lumpen
(در لسان کارل مارکس)، آدم بیکاره، آدم مفت خور، آدم فاسد و سربار جامعه، محروم شده از حقوق اجتماعی وسیاسی وغیره
انگلیسی به فارسی
محروم شده از حقوق اجتماعی وسیاسی وغیره
انگلیسی به انگلیسی
صفت ( adjective )
• : تعریف: designating uprooted and disenfranchised people who have come to be regarded as the lowest in their social class.
- the lumpen proletariat
[ترجمه ترگمان] پرولتاریا
[ترجمه گوگل] پرولتاریا لومپن
[ترجمه گوگل] پرولتاریا لومپن
• loutish and stupid, unthinking; plebeian; marginalized; of or pertaining to uprooted and dispossessed people or groups
greenish fish marked with lines
greenish fish marked with lines
جملات نمونه
1. She was kneading a lumpen mass of dough.
[ترجمه ترگمان]داشت خمیر lumpen رو ماساژ می داد
[ترجمه گوگل]او یک خمیر لوپین را خرد کرده بود
[ترجمه گوگل]او یک خمیر لوپین را خرد کرده بود
2. The people seemed lumpen and boring.
[ترجمه ترگمان]مردم خسته و خسته به نظر می رسیدند
[ترجمه گوگل]مردم به نظر می رسید لومپن و خسته کننده
[ترجمه گوگل]مردم به نظر می رسید لومپن و خسته کننده
3. Her body felt lumpen and awkward.
[ترجمه ترگمان]بدنش سخت و ناشیانه بود
[ترجمه گوگل]بدن او احساس لومپن و ناخوشایند بود
[ترجمه گوگل]بدن او احساس لومپن و ناخوشایند بود
4. Lumpen shapes began to appear out of the shadows.
[ترجمه ترگمان]سایه ها در تاریکی پدیدار می شدند
[ترجمه گوگل]شکل لامپن به نظر می رسد از سایه ها
[ترجمه گوگل]شکل لامپن به نظر می رسد از سایه ها
5. The individuality and richness of their lives - given a glance of a chance - mocked such lumpen labels.
[ترجمه ترگمان]فردیت و غنای زندگی آن ها - با توجه به یک فرصت - به دست آوردن چنین برچسب هایی از دست رفته
[ترجمه گوگل]شخصیت و غنای زندگی آنها - با نگاهی به یک شانس - از چنین برچسبهای لومپن خجالت میکشد
[ترجمه گوگل]شخصیت و غنای زندگی آنها - با نگاهی به یک شانس - از چنین برچسبهای لومپن خجالت میکشد
6. These were the days when rock was being shooed out in disgrace, a lumpen confusion of scratched armpits and muddled motives.
[ترجمه ترگمان]این روزها، روزهایی بود که سنگ از رسوایی او را به رسوائی می کشیدند، نوعی سردرگمی که زیر بغلش را خراش می دادند و motives را از هم تشخیص می دادند
[ترجمه گوگل]این روزها زمانی بود که سنگ در حال زدگی بود، سردرگمی لومپن از زیر بغل خراشیده و انگیزه های ناخوشایند
[ترجمه گوگل]این روزها زمانی بود که سنگ در حال زدگی بود، سردرگمی لومپن از زیر بغل خراشیده و انگیزه های ناخوشایند
7. Both families had been transformed from what might be called a lumpen peasantry into what Marx did call the lumpen proletariat.
[ترجمه ترگمان]هر دو خانواده از چیزی که ممکن بود کشاورزان lumpen نامیده شوند، تبدیل به طبقه پرولتاریا شد
[ترجمه گوگل]هر دو خانواده از چیزی که ممکن است دهقانان لومپن به نام مارسل پرولتاریای لومپن نامیده شوند تغییر یافته است
[ترجمه گوگل]هر دو خانواده از چیزی که ممکن است دهقانان لومپن به نام مارسل پرولتاریای لومپن نامیده شوند تغییر یافته است
8. The phenomenon represented a sudden coalescence of intellectual or sensitive people with the lumpen elements.
[ترجمه ترگمان]این پدیده نشان دهنده ظهور ناگهانی افراد روشنفکر و یا حساس با عناصر lumpen بود
[ترجمه گوگل]این پدیده، یک ترکیب ناگهانی فکری و حساس با عناصر لومپن را نشان داد
[ترجمه گوگل]این پدیده، یک ترکیب ناگهانی فکری و حساس با عناصر لومپن را نشان داد
9. In its social origins putschism is a combination of lumpen proletarian and petty - bourgeois ideology.
[ترجمه ترگمان]در ریشه های اجتماعی خود، putschism ترکیبی از lumpen proletarian و ایدئولوژی bourgeois است
[ترجمه گوگل]Putschism ترکیبی از ایدئولوژی پرولتری لوپن و خرده بورژوایی است
[ترجمه گوگل]Putschism ترکیبی از ایدئولوژی پرولتری لوپن و خرده بورژوایی است
کلمات دیگر: