کلمه جو
صفحه اصلی

ticks

انگلیسی به فارسی

کنه، تیک، تیک تیک، علامت، سخت ترین مرحله، چوب خط، خطنشان گذاردن، خط کشیدن، چوبخط زدن، نسیه بردن


جملات نمونه

1. he inspected the herd for ticks and leeches
او گله را از نظر (احتمال وجود) کنه و زالو معاینه کرد.

2. we¨ll be ready in a couple of ticks
تا چند لحظه ی دیگر آماده خواهیم بود.

پیشنهاد کاربران

کنه

مجال یا مرتبه از نظر زمانی هم معنی میده



کلمات دیگر: