کلمه جو
صفحه اصلی

shaved


(adjective) زمان گذشته ساده فعل shave (adjective) قسمت سوم فعل shave

انگلیسی به فارسی

زمان گذشته ساده فعل Shave


قسمت سوم فعل Shave


تراشیده شده، تراشیدن، رنده کردن، صاف کردن، ستردن


انگلیسی به انگلیسی

• having hair removed

Past Participle: shaven


جملات نمونه

1. shaved ham
گوشت خوک (ژامبون) لایه لایه شده

2. ali shaved off his mustache
علی سیبیلش را زد.

3. if he shaved his beard he would look much younger
اگر ریشش را بتراشد خیلی جوانتر به نظر خواهد آمد.

4. the bullet shaved his shoulder
گلوله شانه اش را خراشاند.

5. my dad used to whistle when he shaved
پدرم معمولا هنگام ریش تراشی سوت می زد.

6. the rough beard of a man who has not shaved in two days
ریش زبر مردی که دو روز است ریش نتراشیده

7. The nurse washed and shaved him.
[ترجمه ترگمان]پرستار او را شست و تراشید
[ترجمه گوگل]پرستار او را شسته و تراشیده

8. He had spiky light brown hair, shaved at the sides and gelled on top.
[ترجمه ترگمان]موهای قهوه ای روشنش را سیخ کرده بود و ریشش را تراشیده بود
[ترجمه گوگل]او موی قهوهای مایل به زرد تیره داشت، در دو طرف تراشیده شده بود و در بالای آن ژل شده بود

9. He shaved his beard with a new.
[ترجمه ترگمان]ریش خود را با یک دست نو تراشید
[ترجمه گوگل]او ریش خود را با یک جدید تکان داد

10. He took a bath and shaved before dinner.
[ترجمه ترگمان]قبل از شام یک دوش گرفت و سرش را اصلاح کرد
[ترجمه گوگل]او حمام را گرفت و قبل از شام تراشیده شد

11. It'sa pity you shaved your moustache off.
[ترجمه ترگمان] حیف که سیبیل هات رو اصلاح کردی
[ترجمه گوگل]با عرض پوزش شما سبیل خود را خراشیدید

12. When my dad shaved his beard, he looked ten years younger.
[ترجمه ترگمان]وقتی پدرم ریشش را تراشید، ده سال جوان تر به نظر می رسید
[ترجمه گوگل]وقتی که پدرم ریشش را تکان داد، او ده سال جوانتر نگاه کرد

13. Each morning he shaved and polished his shoes.
[ترجمه ترگمان]هر روز صبح موهای خود را تراشید و واکس می زند
[ترجمه گوگل]هر صبح او کفش های خود را تراشیده و صیقل داد

14. His father shaved off his moustache.
[ترجمه ترگمان]پدرش سبیل خود را تراشید
[ترجمه گوگل]پدرش اسطوخودوس خود را تیز کرد

15. The nurse washed and shaved the patient.
[ترجمه ترگمان]پرستار بیمار را شست و اصلاح کرد
[ترجمه گوگل]پرستار بیمار را شسته و تراشیده

پیشنهاد کاربران

تراشیدن

کچل synonym to bald

این کلمه اصلا به معنای تراشیدن نیست
چون مصدر نیست

این کلمه یک اسم مفعول است به نام تراشیده شده
معنی کچل هم میدهد


کلمات دیگر: