کلمه جو
صفحه اصلی

shaven


اسم مفعول فعل: shave، تراشیده

انگلیسی به فارسی

قسمت سوم فعل Shave


اصلاح شده


انگلیسی به انگلیسی

( verb )
• : تعریف: a past participle of shave.
صفت ( adjective )
(1) تعریف: having been shaved or tonsured.

(2) تعریف: closely cut or trimmed.

• having hair removed with a razor; closely trimmed
if a part of someone's body is shaven, it has been shaved.

Simple Past: shaved


جملات نمونه

1. he has shaven his head
او سرش را تراشیده است.

2. A bald head is soon shaven.
[ترجمه ترگمان]سر تاس به زودی تراشیده می شود
[ترجمه گوگل]یک سر طاس به زودی دمیده می شود

3. His beard straggles because he hasn't shaven for a week.
[ترجمه ترگمان]ریشش به این علت است که یک هفته است که نتوانسته است ریشش را اصلاح کند
[ترجمه گوگل]ریش او به این دلیل است که او برای یک هفته برای او اصرار ندارد

4. His shaven head accentuates his large round face.
[ترجمه ترگمان]سر تراشیده خود را با صورت گرد بزرگ خویش درهم کشیده بود
[ترجمه گوگل]سر تیغه او چهره بزرگ خود را برجسته می کند

5. It's all good clean shaven fun.
[ترجمه ترگمان]همه جا تراشیده و پاکیزه است
[ترجمه گوگل]این همه سرگرم کننده تمیز و تمیز تمیز است

6. His head was a great shaven dome.
[ترجمه ترگمان]سرش یک گنبد بزرگ تراشیده بود
[ترجمه گوگل]سر او یک گنبد بزرگ براق بود

7. Their heads were shaven.
[ترجمه ترگمان]سرشان را تراشیده بودند
[ترجمه گوگل]سرشان بریده بود

8. They all had shaven heads.
[ترجمه ترگمان]همه سر تراشیده بودند
[ترجمه گوگل]آنها همه سرهای تراشیده داشتند

9. Clean shaven, his hair was black, as were his thick brows.
[ترجمه ترگمان]ریش تراشیده، موهایش سیاه بود، مثل ابروهای پرپشت او
[ترجمه گوگل]تمیز کردن پوست، موهایش سیاه و سفید بود، مثل موهای ضخیمش

10. These men appeared with shaven heads and grim, worried expressions.
[ترجمه ترگمان]این مردان با سره ای تراشیده و چهره های عبوس و نگران ظاهر شدند
[ترجمه گوگل]این مردان با سرهای تراشیده و مبهم، عبارات نگران ظاهر شدند

11. Fair-haired, he was clean shaven and had a strong face.
[ترجمه ترگمان]موهایش بور بود، صورتش را تراشیده بود و صورت قوی داشت
[ترجمه گوگل]موی مرطوب، او تمیز بود و پوست صورت قوی داشت

12. He was chased by white youngsters, some with shaven heads.
[ترجمه ترگمان]جوانان سفید، بعضی سره ای تراشیده را دنبال می کردند
[ترجمه گوگل]او توسط جوانان سفید، و بعضی از سرهای تراشیده، تحت تعقیب قرار گرفت

13. He has a big square head, shaven almost bald; lots of gold teeth.
[ترجمه ترگمان]سر بزرگ مربع بزرگی دارد که سر تراشیده و تقریبا طاس است؛ یک عالمه دندان های طلایی دارد
[ترجمه گوگل]او یک سر مربع بزرگ دارد، تقریبا قهوهای مایل به زرد دارد؛ بسیاری از دندان های طلا

14. Under their wigs their heads are shaven.
[ترجمه ترگمان]سره ای خود را تراشیده و سر تراشیده بودند
[ترجمه گوگل]زیر کلاه گیس ها سرشان بریده شده اند

15. His head was shaven but for a topknot.
[ترجمه ترگمان]سرش را تراشیده بود، اما به خاطر a
[ترجمه گوگل]سر او بریده شده بود، اما برای یک توپ نازک


کلمات دیگر: