کلمه جو
صفحه اصلی

captive


معنی : اسیر، دربند، گرفتار، شیفته، ترسو، دستگیر
معانی دیگر : اسیر (به ویژه اسیر جنگ)، زندانی، محبوس، در قفس، دلداده، شیدا، دلباخته، مفتون، اسیر عشق

انگلیسی به فارسی

اسیر، گرفتار، دستگیر، شیفته، دربند


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: one who is confined or subjugated, such as a prisoner.
مترادف: prisoner
مشابه: convict, hostage, internee, jailbird

- The captives were taken away in chains.
[ترجمه محمدرضا شریفی] اسرا به زنجیر کشیده شده بودند
[ترجمه ترگمان] اسیر زنجیر شده و اسیر شده بودند
[ترجمه گوگل] اسیران در زنجیرها گرفته شدند

(2) تعریف: one who is dominated or enslaved.
مترادف: hostage, prisoner, slave

- He is a captive of his drinking problem.
[ترجمه ترگمان] اون یه اسیر از مشکل his
[ترجمه گوگل] او اسیر مشکل نوشیدنش است
- She was a captive of her own feelings of guilt.
[ترجمه ترگمان] او اسیر احساسات خودش شده بود
[ترجمه گوگل] او اسیر احساسات خود از گناه بود
صفت ( adjective )
(1) تعریف: imprisoned or subjugated, as in war.
مترادف: imprisoned, subjugated
مشابه: conquered, oppressed, subdued, vanquished

- The captive soldiers lived in tiny huts.
[ترجمه ترگمان] سربازان اسیر در کلبه های کوچک می زیستند
[ترجمه گوگل] سربازان اسیر در کلبه های کوچک زندگی می کردند
- The men were held captive for twenty days.
[ترجمه رتبت] این مرد برای بیست روز اسیر بود
[ترجمه ایوب] این مـردان برای بیست روز اسیر بودند
[ترجمه ترگمان] بیست روز بود که مردها اسیر شده بودند
[ترجمه گوگل] این مردان برای بیست روز نگهداری می شدند

(2) تعریف: held in confinement or restraint.
مترادف: confined, imprisoned, restrained
مشابه: caged, incarcerated, locked up, penned

- The captive dogs barked pitifully.
[ترجمه ترگمان] سگ ها با ترحم پارس می کردند
[ترجمه گوگل] سگ اسیرانه با ناراحتی لرزید

(3) تعریف: held involuntarily or by obligation.
مترادف: involuntary

- Members of the staff formed a captive audience for the chairman's tirades.
[ترجمه ترگمان] اعضای کارکنان برای سخنرانی به سخنان خود مخاطبین اسیر را تشکیل دادند
[ترجمه گوگل] اعضای کارکنان یک مخاطب اسیر برای ریاست هیئت مدیره تشکیل دادند

(4) تعریف: held by charm or beauty; captivated.
مترادف: captivated, spellbound
مشابه: charmed, fascinated

- Her captive lover gazed upon her as she danced.
[ترجمه کوثر..] عاشق شیفته ی او در حالی که او میرقصید رویش خیره شده بود
[ترجمه ترگمان] معشوقه اسیر او را همان طور که می رقصید خیره نگاه می کرد
[ترجمه گوگل] عاشق اسیرش به او نگاه کرد و او را رقصید

• prisoner, person held against his will
imprisoned, held against one's will
a captive is a prisoner.
if you take someone captive, you take them prisoner.

مترادف و متضاد

اسیر (اسم)
captive, slave, caitiff, prisoner

دربند (صفت)
captive

گرفتار (صفت)
involved, afoul, captive, preoccupied

شیفته (صفت)
mad, captive, preoccupied, amorous, fond, gaga

ترسو (صفت)
captive, shy, yellow, chicken-hearted, bashful, shamefaced, timid, meticulous, sheepish, timorous, skittish, pusillanimous, chicken-livered, lily-livered, gun-shy, poor-spirited, pigeon-hearted, weak-hearted

دستگیر (صفت)
captive, charitable, caitiff

physically held by force


Synonyms: bound, caged, confined, enslaved, ensnared, imprisoned, incarcerated, incommunicado, in custody, jailed, locked up, penned, restricted, subjugated, under lock and key


Antonyms: free, independent, loose


mentally enchanted, held


Synonyms: beguiled, bewitched, charmed, delighted, enraptured, enthralled, fascinated, hypnotized, infatuated


Antonyms: disillusioned, uninterested


person held physically


Synonyms: bondman, bondservant, bondwoman, con, convict, detainee, hostage, internee, prisoner, prisoner of war, slave


Antonyms: free man, independent


جملات نمونه

1. The major was grateful to be released after having been held captive for two years.
سرگرد به خاطر آزادی اش پس از دو سال اسارت خوشحال بود

2. Until the sheriff got them out, the two boys were held captive in the barn.
تا زمانی که کلانتر انها را مرخص کند، دو پسر در طویله زندانی بودند

3. Placido Domingo can hold an audience captive with his marvelous singing voice.
پلاسیدو دومینگو تماشاگران را با آواز خوانی محشرش، شیفته خود کرد

4. captive birds
پرندگان در قفس (گرفتار)

5. a captive audience
شنوندگان اجباری (مثلا دانشجویان سرکلاس)

6. at that time poland was a captive nation
در آن هنگام لهستان کشوری در بند اسارت بود.

7. pirates attacked the ship and took everyone captive
دزدان دریایی به کشتی حمله کردند و همه را به اسارت گرفتند.

8. then the fact that he was a mere captive soaked into his head
سپس این واقعیت که او اسیری بیش نبود در مغزش جایگزین شد.

9. They were held captive by masked gunmen.
[ترجمه ترگمان]آن ها توسط افراد مسلح نقاب دار اسیر شده بودند
[ترجمه گوگل]آنها توسط مردان مسلح دستگیر شده اسیر شده بودند

10. He was taken captive on the border.
[ترجمه ترگمان]او در مرز اسیر شده بود
[ترجمه گوگل]او در مرز گرفته اسیر شد

11. The rock star had a captive audience.
[ترجمه ترگمان]ستاره راک تماشاگران اسیر داشت
[ترجمه گوگل]ستاره راک یک مخاطب اسیر داشت

12. His son had been taken captive during the raid.
[ترجمه ترگمان]پسرش در طی این یورش اسیر شده بود
[ترجمه گوگل]پسرش در طول حمله، اسیر شده بود

13. A salesman loves to have a captive audience .
[ترجمه ترگمان]یک فروشنده دوست دارد که مخاطبین اسیر داشته باشد
[ترجمه گوگل]یک فروشنده دوست دارد که یک مخاطب اسیر داشته باشد

14. The terrorists were holding several British diplomats captive.
[ترجمه ترگمان]تروریست ها چندین دیپلمات بریتانیایی را در اسارت نگه داشته بودند
[ترجمه گوگل]تروریست ها چندین دیپلمات بریتانیایی را اسیر کردند

15. Television provides a captive audience for advertisers.
[ترجمه ترگمان]تلویزیون برای تبلیغ کنندگان یک مخاطب اسیر فراهم می کند
[ترجمه گوگل]تلویزیون یک مخاطب اسیر برای تبلیغ کنندگان است

16. The three brothers were held captive for three months.
[ترجمه ترگمان]سه برادر به مدت سه ماه اسیر شدند
[ترجمه گوگل]سه برادر به مدت سه ماه تحت تعقیب قرار گرفتند

17. Lying in my hospital bed, I was a captive audience to these uninteresting old stories.
[ترجمه ترگمان]در حالی که در تخت بیمارستان روی زمین دراز کشیده بودم، برای این داستان های قدیمی جالب، یک شنوندگان اسیر بودم
[ترجمه گوگل]دروغ گفتن در بستر بیمارستانی من، من مخاطبان اسیرانه برای این داستان های قدیمی غریب بودم

18. They were taken captive by masked gunmen.
[ترجمه ترگمان]آن ها توسط افراد مسلح نقاب دار اسیر شدند
[ترجمه گوگل]آنها توسط مردان مسلح دستگیر شده اسیر شدند

19. She was held captive in a castle.
[ترجمه ترگمان]او در قلعه اسیر شده بود
[ترجمه گوگل]او در یک قلعه اسیر شد

20. Airlines consider business travellers a captive market.
[ترجمه ترگمان]خطوط هوایی مسافران تجاری را در بازار گرفتار در نظر می گیرند
[ترجمه گوگل]خطوط هوایی مسافران تجاری را در بازار اسیر می بینند

21. Our communities should not be captive to the mistakes of the past.
[ترجمه ترگمان]جوامع ما نباید در برابر اشتباه ات گذشته اسیر باشند
[ترجمه گوگل]جوامع ما نباید به اشتباهات گذشته دست پیدا کنند

22. Children come to zoos precisely to see captive animals.
[ترجمه ترگمان]بچه ها دقیقا برای دیدن حیوانات اسیر به باغ وحش می آیند
[ترجمه گوگل]بچه ها به دقت دیدن حیوانات اسیر را می آورند

The robbers had kept their captives in a small room.

دزدان اسیران خود را در اتاق کوچکی زندانی کرده بودند.


Some of our soldiers remained in captivity years after the war.

بعضی از سربازان ما تا سال‌ها بعد از جنگ در اسارت بودند.


At that time Poland was a captive nation.

در آن هنگام لهستان کشوری در بند اسارت بود.


captive birds

پرندگان در قفس (گرفتار)


اصطلاحات

a captive audience

شنوندگان اجباری (مثلاً دانشجویان سرکلاس)


پیشنهاد کاربران

محدود ( مورد استفاده برای بازار )

تحت اختیار.
مثلا شرکتی که تحت اختیار شرکت مادر باشد.

اسیر
دربند

گروگان گرفته شده

Captive breeding :
پرورش دادن در اسارت ( کاری که انسان جهت حفظ بقای حیوانات و گیاهان در خطر انقراض انجام می دهد و با پرورش و نگهداری آنها در باغ وحش، مناطق حفاظت شده، گل خانه، باغ گیاه شناسی و . . . . به حفظ بقای آنها کمک میکند. در برخی موارد این حیوانات و گیاهان پس از کسب آمادگی لازم به حیات وحش و محیط اصلی زندگی خود بازگردانده می شوند تا به صورت طبیعی به زندگی و تولیدمثل و تکثیر خویش مشغول شوند. )

زندانی


کلمات دیگر: