کلمه جو
صفحه اصلی

capitalist


معنی : سرمایه دار، سرمایه گرای
معانی دیگر : نظام سرمایه داری، مایه سالاری (نظام اقتصادی که در آن ابزار تولید و توزیع و زمین و غیره متعلق به شهروند است نه دولت و هدف به دست آوردن سود در محیط رقابت آزاد و ازدیاد سرمایه و گسترش فرآوری است)، سرمایه گذار، دارای دستمایه یا تنخواه، تنخواه دار، وابسته به سرمایه داری یا مایه سالاری، کاپیتالیست، هوادار نظام سرمایه داری (مایه سالاری)، سرمایه گرا، پولدار

انگلیسی به فارسی

سرمایه‌دار، سرمایه‌گرای


سرمایه داری، سرمایه دار، سرمایه گرای


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: one who invests capital, esp. extensively, in business enterprises.
مترادف: investor
مشابه: baron, billionaire, bourgeois, businessman, businesswoman, financier, industrialist, magnate, mogul, moneybags, plutocrat, tycoon

- He was one of many capitalists who lost their money when the stock market crashed.
[ترجمه ترگمان] او یکی از سرمایه داران زیادی بود که وقتی بازار سهام سقوط کرد پول خود را از دست دادند
[ترجمه گوگل] او یکی از سرمایه داران بسیاری بود که وقتی بازار سهام سقوط کرد، پول خود را از دست دادند

(2) تعریف: one who supports an economic system in which the means of production and distribution are privately owned, and prices are chiefly determined by open competition in a free market.

- He was a capitalist and strongly opposed to Marxism.
[ترجمه ترگمان] او یک سرمایه دار بود و شدیدا با مارکسیسم مخالف بود
[ترجمه گوگل] او یک سرمایه دار بود و به شدت مخالف مارکسیسم بود
صفت ( adjective )
• : تعریف: of or pertaining to capitalism or capitalists.

- The United States has a capitalist economy.
[ترجمه ترگمان] آمریکا اقتصاد سرمایه داری دارد
[ترجمه گوگل] ایالات متحده یک اقتصاد سرمایه داری دارد

• supporter of capitalism (economic system based on competition between businesses)
of or pertaining to an economic system based on competition between businesses
a capitalist country or system supports or is based on the principles of capitalism.
a capitalist is someone who believes in and supports the principles of capitalism.

مترادف و متضاد

سرمایه دار (اسم)
capitalist, financier

سرمایه گرای (اسم)
capitalist

person engaged in private ownership of business


Synonyms: backer, banker, bourgeois, businessperson, entrepreneur, financier, investor, landowner, moneybags, one who signs the checks, plutocrat, the boss, the money


Antonyms: communist


جملات نمونه

1. the capitalist class
طبقه ی سرمایه دار

2. free enterprise capitalist system
نظام سرمایه داری با رقابت آزاد

3. japan successfully founded a modern capitalist economy
ژاپن با موفقیت،یک اقتصاد سرمایه داری امروزی را پی ریزی کرد.

4. japan successfully built up a modern capitalist economy
ژاپن با موفقیت یک اقتصاد نوین سرمایه داری به وجود آورد.

5. I'm a strong believer in the capitalist system.
[ترجمه ترگمان]من معتقد به نظام سرمایه داری هستم
[ترجمه گوگل]من معتقد هستم در نظام سرمایه داری

6. The party's avowed aim was to struggle against capitalist exploitation.
[ترجمه ترگمان]هدف این حزب، مبارزه با استثمار سرمایه داری بود
[ترجمه گوگل]هدف این حزب، مبارزه علیه استثمار سرمایه داری بود

7. Socialist and capitalist countries coexist in the world.
[ترجمه ترگمان]کشورهای سوسیالیست و سرمایه دار در دنیا هم زیستی دارند
[ترجمه گوگل]کشورهای سوسیالیست و سرمایه داری در جهان همگام هستند

8. Warren also allows that capitalist development may, in its early stages, result in increased social inequality.
[ترجمه ترگمان]وارن همچنین اجازه می دهد که توسعه سرمایه داری ممکن است در مراحل اولیه خود منجر به افزایش نابرابری اجتماعی شود
[ترجمه گوگل]وارن همچنین اجازه می دهد که توسعه سرمایه داری در مراحل اولیه خود موجب افزایش نابرابری اجتماعی شود

9. Within a free enterprise capitalist society, resources are very unevenly distributed.
[ترجمه ترگمان]در یک شرکت آزاد سرمایه داری، منابع به طور غیر یکنواخت توزیع شده اند
[ترجمه گوگل]در یک شرکت آزاد سرمایه داری، منابع بسیار ناهمگونی توزیع می شوند

10. It is unlikely that such countries will embrace capitalist ideas.
[ترجمه ترگمان]بعید است که چنین کشورهایی ایده های سرمایه دار را بپذیرند
[ترجمه گوگل]بعید است که چنین ایده هایی را در نظر بگیریم

11. The capitalist system is based on the profit motive.
[ترجمه ترگمان]نظام سرمایه داری بنا بر انگیزه سود است
[ترجمه گوگل]سیستم سرمایه داری مبتنی بر انگیزه سود است

12. Capitalist society is by its very nature unstable.
[ترجمه ترگمان]جامعه Capitalist ذاتا ناپایدار است
[ترجمه گوگل]جامعه کاپیتالیستی به واسطهی طبیعتش ناپایدار است

13. In capitalist society, big enterprises always try to freeze out the smaller ones.
[ترجمه ترگمان]در جامعه سرمایه داری، شرکت های بزرگ همیشه سعی می کنند نقاط کوچک تر را مسدود کنند
[ترجمه گوگل]در جامعه سرمایه داری، شرکت های بزرگ همواره سعی می کنند که کوچکتر شوند

14. So what is a compassionate capitalist to think?
[ترجمه ترگمان]پس چه چیزی یک سرمایه دار دلسوز است که فکر می کند؟
[ترجمه گوگل]پس سرمایه داری متعهد به فکر کردن است؟

15. First is the fact that his capitalist society seemed to consist of mechanisms and relationships with universal effects throughout capitalism.
[ترجمه ترگمان]اول این واقعیت است که جامعه سرمایه داری او از مکانیسم ها و روابط با اثرات جهانی در سراسر سرمایه داری برخوردار است
[ترجمه گوگل]اول این واقعیت است که جامعه سرمایه داری او به نظر می رسد از مکانیسم ها و روابط با اثرات جهانی در سرتاسر سرمایه داری تشکیل شده است

the capitalist class

طبقه‌ی سرمایه‌دار


free enterprise capitalist system

نظام سرمایه‌داری با رقابت آزاد


Japan successfully built up a modern capitalist economy.

ژاپن باموفقیت اقتصاد نوین سرمایه‌داری به‌وجود آورد.


پیشنهاد کاربران

Investor

سرمایه گذار

capitalist ( باستان‏شناسی )
واژه مصوب: سرمایه دار
تعریف: فردی که برای به دست آوردن سود سرمایه گذاری کند


کلمات دیگر: