کلمه جو
صفحه اصلی

battle cry


معنی : خروش، شعار جنگی
معانی دیگر : نعره ی هنگام نبرد، (در مسابقات و غیره) شعار

انگلیسی به فارسی

شعار جنگی


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: a shout or cry of determination or enthusiasm given by troops in battle.

(2) تعریف: a slogan or motto used by those engaged in a contest, campaign, or the like.
مشابه: slogan

• something that is yelled to call soldiers to war
a battle cry is a phrase that is used to urge people to take part in activities connected with a particular cause or campaign.
a battle cry is also a shout that soldiers used to utter as they went into battle.

مترادف و متضاد

خروش (اسم)
slogan, clamor, cry, banner cry, roar, roaring, crying, battle cry

شعار جنگی (اسم)
battle cry

rallying cry


Synonyms: call to arms, catchword, motto, rebel yell, slogan, war cry, war whoop, watchword


جملات نمونه

1. Forward! That is the battle cry.
[ترجمه ترگمان]به پیش! این فریاد مبارزه است
[ترجمه گوگل]رو به جلو! این گریه نبرد است

2. 'Reclaim the night' was the battle cry of women fighting for the right to walk safely at night.
[ترجمه ترگمان]در آن شب صدای فریاد زنانی بود که به سمت راست می رفتند تا صحیح و سالم در شب راه بروند
[ترجمه گوگل]'دعا کردن شب'، گریه نبردی بود که زنان برای حق قدم زدن با خیال راحت در شب می جنگند

3. 'Socialism Now!' was their battle cry.
[ترجمه ترگمان]همین حالا سوسیالیسم! فریاد جنگی ایشان بود
[ترجمه گوگل]'سوسیالیسم اکنون!' گریه نبرد آنها بود

4. His battle cry was echoed by Baal and Set, as they hurtled forward in his wake.
[ترجمه ترگمان]هنگامی که آن ها به دنبال او به راه افتادند، فریادهای \"بعل و شین\" به گوش رسید
[ترجمه گوگل]گله نبرد او توسط Baal و Set پخش شد، به عنوان آنها در پیش گرفتند او را متورم

5. They let off a battle cry.
[ترجمه ترگمان]فریاد نبردی را ازسر گرفتند
[ترجمه گوگل]آنها گریه نبرد را رها کردند

6. She heard his cry, perhaps the battle cry of his northern forefathers when they prepared to attack.
[ترجمه ترگمان]صدای فریاد او را شنید، شاید وقتی که آن ها آماده حمله بودند، صدای فریاد او از اجداد شمالی او شنیده می شد
[ترجمه گوگل]او گریه کرد، شاید گریه نبرد از پدران شمال خود را زمانی که آنها آماده حمله کردند

7. Their battle cry at the moment is: To know synchronized swimming is to love synchronized swimming.
[ترجمه ترگمان]مبارزه آن ها در حال حاضر این است: تشخیص شنای همزمان، شنا کردن است
[ترجمه گوگل]نبرد نبرد در حال حاضر این است که دانستن هماهنگ شنا برای دوست داشتن شنا کردن هماهنگ است

8. The new battle cry was: Year-Round Casual.
[ترجمه ترگمان]شعار مبارزه جدید این بود: Year -
[ترجمه گوگل]گریه نبرد جدید سالانه گاه به گاه بود

9. "Power to the people!" was their battle cry.
[ترجمه ترگمان]قدرت به مردم! این فریاد مبارزه آن ها بود
[ترجمه گوگل]'قدرت به مردم!' گریه نبرد آنها بود

10. Her parting gesture, almost a battle cry.
[ترجمه ترگمان]حرکت او تقریبا یک فریاد جنگی بود
[ترجمه گوگل]تقسیم حرکاتش تقریبا یک گریه نبرد

11. Rumble, rumble -- beneath the jetty a battle cry bursts forth.
[ترجمه ترگمان]صدای فریاد، غرش - در زیر اسکله زوزه کشان بیرون می اید
[ترجمه گوگل]رامبل، خرابکاری - در زیر جت یک گریه نبرد از جلو

12. A day of trumpet and battle cry Against the fortified cities And the high corner towers.
[ترجمه ترگمان]یک روز شیپور و نبرد در برابر شهرهای مستحکم و برج های بلند
[ترجمه گوگل]روز ترومپت و گریه نبرد علیه شهر های تقویت شده و برج های بالای گوشه ای

13. The battle cry could be heard everywhere, and battle was hot and heavy.
[ترجمه ترگمان]صدای فریاد در همه جا شنیده می شد و نبرد گرم و سنگین بود
[ترجمه گوگل]گریه نبرد در همه جا شنیده می شد و نبرد گرم و سنگین بود

14. Increases the duration of Battle Rage, Battle Cry, and Ignore Pain by X %.
[ترجمه ترگمان]افزایش مدت خشم جنگ، فریاد نبرد، و نادیده گرفتن درد تا X %
[ترجمه گوگل]طول مدت نبرد خشم، نبرد گریه، و نادیده گرفتن درد توسط X٪ افزایش می یابد

پیشنهاد کاربران

فریاد هل من مبارزطلبی

رجزخوانی

battle cry ( علوم نظامی )
واژه مصوب: رزم بانگ
تعریف: فریادی که سربازان برای تهییج نیروهای خودی یا ترساندن دشمن در هنگام جنگ سر می دهند


کلمات دیگر: