معنی : منکوب، افسرده، ملول، نژند، محزون ومغموم، پژمان
معانی دیگر : نومید، مایوس، محزون، سرافکنده و دلسرد، اندوهگین، deject : پژمان
dejected
معنی : منکوب، افسرده، ملول، نژند، محزون ومغموم، پژمان
معانی دیگر : نومید، مایوس، محزون، سرافکنده و دلسرد، اندوهگین، deject : پژمان
انگلیسی به فارسی
( deject =) پژمان، نژند، افسرده، ناراحت و غمگین
محروم شده، نژند، افسرده، منکوب، محزون ومغموم، پژمان، ملول
انگلیسی به انگلیسی
• depressed, sad
if you are dejected, you feel unhappy or disappointed.
if you are dejected, you feel unhappy or disappointed.
مترادف و متضاد
منکوب (صفت)
depressed, broken-down, dejected, kaput
افسرده (صفت)
gloomy, depressed, glum, pensive, hypochondriac, cheerless, dejected, downhearted, broody, downbeat, heartless, low-spirited, withering, heavy-hearted, saturnine, woebegone
ملول (صفت)
depressed, glum, dejected, heartsick, chapfallen, lonesome
نژند (صفت)
upset, dejected, sad, neurotic
محزون و مغموم (صفت)
depressed, dejected, disappointed
پژمان (صفت)
depressed, dejected, despondent
depressed, blue
Synonyms: abject, all torn up, atrabilious, black, bleak, broody, bummed out, cast down, cheerless, clouded, crestfallen, dampened, dashed, despondent, disconsolate, discouraged, disheartened, dismal, dispirited, doleful, down, downcast, downhearted, down in the dumps, down in the mouth, dragged, drooping, droopy, gloomy, glum, heavyhearted, hurting, in the pits, low, low-spirited, melancholy, miserable, moody, mopey, mopish, morose, sad, sagging, shot down, spiritless, woebegone, wretched
Antonyms: cheerful, encouraged, happy, joyous
جملات نمونه
1. His biography related that Edison was not dejected by failure.
زندگی نامه ادیسون نقل می کند که او از شکست غمگین نمی شد
2. The defeated candidate felt dejected and scowled when asked for an interview.
هنگامیکه از نامزد شکست خورده تقاضای مصاحبه شد,غمگین و اخمو بود
3. There is no reason to be dejected because we did not get any volunteers.
دلیلی وجود ندارد که چون هیچ داوطلبی نداشتیم مایوس شویم
4. her eyes were dejected and her visage pale
چشمانش غمزده و چهره اش رنگ پریده بود.
5. the thought of death dejected his spirits
فکر مرگ روحیه ی او را افسرده کرد.
6. A man used to vicissitudes is not easily dejected.
[ترجمه ترگمان]مردی که در این فراز و نشیب های زندگی به کار می رود، به آسانی افسرده نیست
[ترجمه گوگل]مردی که به ندرت اتفاق می افتد آسان نیست
[ترجمه گوگل]مردی که به ندرت اتفاق می افتد آسان نیست
7. Everyone has days when they feel dejected or down.
[ترجمه ترگمان]هر کسی روزهایی دارد که افسرده و افسرده به نظر می رسند
[ترجمه گوگل]هر کس روزهایی را میبیند که احساس کنند یا خسته شدهاند
[ترجمه گوگل]هر کس روزهایی را میبیند که احساس کنند یا خسته شدهاند
8. Repeated failure had left them feeling very dejected.
[ترجمه ترگمان]شکست پی درپی آن ها را ناراحت کرده بود
[ترجمه گوگل]شکست تکرار شده آنها را بسیار حساس کرده است
[ترجمه گوگل]شکست تکرار شده آنها را بسیار حساس کرده است
9. She looked a bit dejected when she was told that she hadn't got the job.
[ترجمه ترگمان]او کمی ناراحت به نظر می رسید، وقتی به او گفت که کار را انجام نداده است
[ترجمه گوگل]او وقتی به او گفته شد که او کار را نکرد، نگاه کمی کرد
[ترجمه گوگل]او وقتی به او گفته شد که او کار را نکرد، نگاه کمی کرد
10. She looked very dejected when she was told that she hadn't got the job.
[ترجمه ترگمان]او خیلی ناراحت به نظر می رسید، وقتی به او گفت که کار را انجام نداده است
[ترجمه گوگل]وقتی او به او گفت که او کار را نداشته است، خیلی زشت به نظر می رسید
[ترجمه گوگل]وقتی او به او گفت که او کار را نداشته است، خیلی زشت به نظر می رسید
11. They were thoroughly dejected and miserable.
[ترجمه ترگمان]همه افسرده و افسرده بودند
[ترجمه گوگل]آنها کاملا انحراف و بدبختی داشتند
[ترجمه گوگل]آنها کاملا انحراف و بدبختی داشتند
12. He was understandably dejected after losing in the first round to an unseeded American.
[ترجمه ترگمان]او پس از باخت در دور اول به یک آمریکایی unseeded غمگین بود
[ترجمه گوگل]او پس از شکست در دور اول به یک آمریکایی که نامش فاش نشده بود، فریب خورده بود
[ترجمه گوگل]او پس از شکست در دور اول به یک آمریکایی که نامش فاش نشده بود، فریب خورده بود
13. She looked so dejected when she lost the game.
[ترجمه ترگمان]وقتی بازی را از دست می داد، خیلی ناراحت به نظر می رسید
[ترجمه گوگل]وقتی او بازی را از دست داد، به نظر می رسید
[ترجمه گوگل]وقتی او بازی را از دست داد، به نظر می رسید
14. She looked sorrowful and dejected.
[ترجمه ترگمان]غمگین و افسرده به نظر می رسید
[ترجمه گوگل]او غمگین و بی رحمانه نگاه کرد
[ترجمه گوگل]او غمگین و بی رحمانه نگاه کرد
15. Greg sounded dejected. "Anything wrong?" I said.
[ترجمه ترگمان]گرگ غمگین به نظر می رسید: \" همه چیز غلط است؟ او گفت: \" من گفتم
[ترجمه گوگل]گرگ صدای زنگ زد 'هر چیزی اشتباه است؟' گفتم
[ترجمه گوگل]گرگ صدای زنگ زد 'هر چیزی اشتباه است؟' گفتم
16. Kirkwood was a particularly dejected figure after their defeat.
[ترجمه ترگمان]بعد از شکست آن ها، Kirkwood یک شخص افسرده و افسرده بود
[ترجمه گوگل]کرکوود بعد از شکست خود به خصوص به عنوان یک شخصیت شناخته شده بود
[ترجمه گوگل]کرکوود بعد از شکست خود به خصوص به عنوان یک شخصیت شناخته شده بود
Her eyes were dejected and her visage pale.
چشمانش غمزده و چهره‌اش رنگ پریده بود.
پیشنهاد کاربران
افسرده. ناراحت
۱. با روحیه پایین
۲. غمگین / اندوهگین
۳. مأیوس / ناامید / افسرده
۲. غمگین / اندوهگین
۳. مأیوس / ناامید / افسرده
احساس شکست کردن
سرخورده
کلمات دیگر: