کلمه جو
صفحه اصلی

dazzling


معنی : خیره کننده

انگلیسی به انگلیسی

• blinding; stunning, amazing, impressive

مترادف و متضاد

خیره کننده (صفت)
flaring, blinding, dazzling

جملات نمونه

1. her dazzling beauty
زیبایی خیره کننده ی او

2. the dazzling pomp of the imperial court
شکوه خیره کننده ی دربار امپراطوری

3. an artistic production of dazzling beauty
یک اثر هنری با زیبایی خیره کننده

4. the gem presented a dazzling play of colors
جواهر نمایش خیره کننده ای از رنگ ها را ارائه داد.

5. I can think of nothing else but your dazzling smile.
[ترجمه ترگمان]به هیچ چیز دیگری جز لبخند خیره کننده شما نمی توانم فکر کنم
[ترجمه گوگل]من می توانم به هیچ چیز دیگری اما لبخند خیره کننده خود فکر نمی کنم

6. i can think of nothing else but your dazzling smile.
[ترجمه آسیکا] من نیتوانم به هیچ چیز غیر از لبخند خیره کننده ی تو فکر کنم
[ترجمه ترگمان]من نمیتونم به چیز دیگه ای فکر کنم ولی لبخند خیره کننده تو
[ترجمه گوگل]من می توانم به هیچ چیز دیگری اما لبخند خیره کننده خود فکر نمی کنم

7. You are my most dazzling lights!
[ترجمه ترگمان]شما نوره ای خیره کننده من هستید!
[ترجمه گوگل]شما چراغ های خیره کننده من هستید!

8. In are the eye tears, what pain dazzling?
[ترجمه ترگمان]اشک چشم، چه دردی است؟
[ترجمه گوگل]در اشک های چشم چیست، چه درد خیره کننده است؟

9. The evening was crowned by her dazzling performance.
[ترجمه ترگمان]شب بر سر آن نمایش خیره کننده، تاج بر سر گذاشته بود
[ترجمه گوگل]شب با عملکرد خیره کننده او به پایان رسید

10. Fashion designers look back to the 1960s with dazzling psychedelic prints.
[ترجمه ترگمان]طراحان مد به دهه ۱۹۶۰ با نسخه های روان گردانی خیره کننده برمی گردند
[ترجمه گوگل]طراحان مد، با تصاویر روانگردان خیره کننده به سالهای 1960 باز می گردند

11. Victoria stood out as a dazzling non-conformist.
[ترجمه ترگمان] ویکتوریا \"مثل یه آدم بدون فکر ایستاده بود\"
[ترجمه گوگل]ویکتوریا به عنوان یک متفکر غریب خیره کننده ایستاده بود

12. The light reflecting off the snow was dazzling.
[ترجمه ترگمان]نور از روی برف، خیره کننده بود
[ترجمه گوگل]نور منعکس کننده ی برف خیره کننده بود

13. I can't see because the light is dazzling me.
[ترجمه ترگمان]من نمی تونم ببینم که نور داره منو گیج می کنه
[ترجمه گوگل]من نمی توانم ببینم چرا که نور من خیره کننده است

14. She topped off her performance with a dazzling encore.
[ترجمه ترگمان]سرش را بالا گرفت و دوباره شروع به نواختن کرد
[ترجمه گوگل]او عملکرد خود را با یک شکاف خیره کننده بالا برد

15. He shielded his eyes against the dazzling declining sun.
[ترجمه ترگمان]چشمانش را در برابر تابش خیره کننده خورشید سپر کرد
[ترجمه گوگل]او چشم هایش را در برابر خورشید خیره کننده خیره کرد

پیشنهاد کاربران

خیره کننده

عالی ، برتر

۱ - نوری که اونقدر روشنایی و درخشنده باشه که اگه شما یه لحظه بهش نگاه کنی برای مدت کوتاهی نتونی دیگه جاییو ببینی
( صفت نور خورشید )
۲ - بسیار جذاب و شگفت انگیز


Extremely impressive,
Skilful
Remarkable
Amazing

فوق العاده ، استادانه، ماهرانه، تحسین برانگیز، عالی، . . .
( به گونه ای که فکر یا احساسات را تحت تاثیر قرار دهد یا فرد و مات و مبهوت کند )


My congratulations captian. A dazzling display of logic.
Star Trek TOS


کورکننده، خیره کننده، درخشنده، براق
( نقل از فرهنگ هزاره )

جذاب - خیره کننده

مسحور کننده، جادو کننده

خیره کننده

# dazzling light
# her dazzling beauty
# a dazzling performance

کاهش دید

dazzling ( علوم نظامی )
واژه مصوب: دیدکاهش
تعریف: کوری موقت حسگر یا سلاح براثر بیش باری ناشی از تابش الکترومغناطیسی شدید


کلمات دیگر: