صفت ( adjective )
حالات: deadlier, deadliest
• (1) تعریف: capable of causing death.
• مترادف: deathly, fatal, lethal, mortal
• متضاد: beneficial, harmless
• مشابه: baleful, baneful, calamitous, dangerous, disastrous, fell, hazardous, malignant, noxious, pernicious, pestilent, poisonous, toxic, venomous, virulent, vital
- They feared the deadly cobra.
[ترجمه ترگمان] آن ها از یک مار کبرا می ترسیدند
[ترجمه گوگل] آنها از کبرا کشنده می ترسیدند
- A gun is a deadly weapon.
[ترجمه ترگمان] اسلحه یه سلاح مرگبار - ه
[ترجمه گوگل] اسلحه یک سلاح مرگبار است
- Cancer can be a deadly disease.
[ترجمه ترگمان] سرطان می تواند یک بیماری کشنده باشد
[ترجمه گوگل] سرطان می تواند یک بیماری مرگبار باشد
• (2) تعریف: seeking to destroy or kill.
• مشابه: bloodthirsty, destructive, evil, fell, malignant, murderous, sanguinary
- The two men became deadly enemies.
[ترجمه ترگمان] دو مرد دشمن کشنده شدند
[ترجمه گوگل] این دو نفر دشمنان مرگبار بودند
• (3) تعریف: very highly accurate.
• متضاد: inaccurate, poor
• مشابه: accurate, precise, true, unerring
- He has deadly aim with a rifle.
[ترجمه ترگمان] اون یه نشونه کشنده با یه تفنگ داره
[ترجمه گوگل] او هدف گلزنی را با تفنگ دارد
• (4) تعریف: extremely boring.
• مترادف: tiresome
• متضاد: fascinating
• مشابه: boring, dreadful, dry, dull, humdrum, jejune, lackluster, monotonous, ponderous, tedious, wearisome
- How can you write about such a deadly topic?
[ترجمه ترگمان] چطور می تونی راجع به این موضوع مرگبار چیزی بنویسی؟
[ترجمه گوگل] چگونه می توان در مورد چنین موضوع مرگبار نوشت؟
- These deadly lectures put me to sleep.
[ترجمه ترگمان] این سخنرانی های کشنده باعث شد که من بخوابم
[ترجمه گوگل] این سخنان مرگبار باعث می شود من بخوابم
قید ( adverb )
حالات: deadlier, deadliest
مشتقات: deadliness (n.)
• (1) تعریف: absolutely.
• مترادف: absolutely, completely, entirely, fully, thoroughly, totally, utterly
• مشابه: deathly
- The meeting was deadly dull.
[ترجمه پري] جلسه به طور مرگ آوری کسالت آور بود.
[ترجمه ترگمان] این ملاقات مرگبار بود
[ترجمه گوگل] جلسه مرگبار خشن بود
- The figures were deadly accurate.
[ترجمه ترگمان] ارقام بسیار دقیق بودند
[ترجمه گوگل] این ارقام دقیق کشنده بود
• (2) تعریف: so as to resemble death.
• مترادف: deathly
- She lay deadly still.
[ترجمه ترگمان] او بی حرکت ماند
[ترجمه گوگل] او هنوز مرگبار است
- The room was deadly silent.
[ترجمه ترگمان] اتاق ساکت و خاموش بود
[ترجمه گوگل] اتاق خاموش مرگبار بود