کلمه جو
صفحه اصلی

delayed


معنی : به تاخیر افتاده، معوق
معانی دیگر : به تاخیر افتاده

انگلیسی به فارسی

به تأخیرافتاده


تاخیر، به تاخیر افتاده، معوق


انگلیسی به انگلیسی

• held up, postponed, put off, impeded, deferred

مترادف و متضاد

به تاخیر افتاده (صفت)
delayed

معوق (صفت)
delayed, postponed

held up


Synonyms: slowed, put off, late, postponed, deferred


جملات نمونه

1. delayed gratification
ارضا با تاخیر

2. delayed payments
پرداخت های معوقه (دیر شده)

3. delayed reaction
واکنش با تاخیر،واکنش درنگیده

4. snow delayed our progress
برف پیشرفت ما را کند کرد.

5. they delayed so much that the train left
آنها آنقدر این دست و آن دست کردند که ترن رفت.

6. pouring rain delayed our trip
باران شدید سفر ما را به تعویق انداخت.

7. the jury delayed a verdict for several hours
هیئت منصفه صدور رای را چندین ساعت به تاخیر انداخت.

8. her going was delayed
رفتن او به تاخیر افتاد.

9. mina's arrival was delayed two hours
ورود مینا دو ساعت به تاخیر افتاد.

10. our flight was delayed two hours
پرواز ما دو ساعت عقب افتاد (به تاخیر افتاد).

11. their going was delayed
عزیمت آنها عقب افتاد.

12. captain javadi's promotion was delayed for two years
ترفیع سروان جوادی دو سال به تعویق افتاد.

13. the plane's departure was delayed for two hours
حرکت هواپیما دو ساعت به تاخیر افتاد.

14. the broadcast of the program was delayed
پخش برنامه عقب افتاد.

15. the parliament resolved that the elections be delayed
مجلس رای داد که انتخابات دیرتر انجام شود.

16. the expedition of reinforcements to the front was delayed
گسیل نیروهای کمکی به جبهه به تعویق افتاد.

17. The government has delayed publication of the trade figures.
[ترجمه ترگمان]دولت انتشار ارقام تجاری را به تعویق انداخته است
[ترجمه گوگل]دولت انتشارات ارقام تجاری را به تأخیر انداخته است

18. The occurrence of storms delayed our trip.
[ترجمه ترگمان]وقوع طوفان ها سفر ما را به تاخیر انداخت
[ترجمه گوگل]وقوع طوفان سفر ما را به تأخیر انداخت

19. The driver delayed the drive until the weather cleared.
[ترجمه ترگمان]راننده تا زمانی که هوا صاف شد رانندگی را به تعویق انداخت
[ترجمه گوگل]راننده تا زمانی که آب و هوا پاک شود، درایو را تاخیر می اندازد

20. The return flight of the aircraft was delayed.
[ترجمه ترگمان]پرواز برگشت هواپیما به تاخیر افتاد
[ترجمه گوگل]پرواز برگشت هواپیما به تعویق افتاد

21. Delayed flights have a ripple effect. Just one late flight could be carrying passengers for a dozen connecting services.
[ترجمه ترگمان]پروازهای با تاخیر باعث ایجاد یک اثر ریپل (موج دار)می شوند تنها یک پرواز دیروقت می تواند مسافران را برای چندین سرویس اتصال حمل کند
[ترجمه گوگل]پرواز تاخیری یک اثر موج دار است فقط یک پرواز اواخر می تواند حمل و نقل مسافر برای دوازده خدمات ارتباطی

پیشنهاد کاربران

به عقب انداختن

وقفه پیش آمدن در هر کاری

برای مثال
Your flight has been delayed
پرواز شما به تاخیر افتاده

هنگ کردن.

به تاخیر افتادن

با تاخیر:
Your flight is delayed today
پروازتون با تاخیره امروز.

به وقفه افتادن، به تاخیر افتادن😍

مثلا:
Your Flight is delayed😐
پرواز شما به تاخیر افتاد✈️

دیرهنگام

The flight is going to depart late

عقب مانده
مثلا
he is a delayed children
او یک کودک عقب مانده است

به تاخیر افتاده
Example 1. The gate GA346 is is delayed for rain
Example 2. The gate 89047 is delayed
Example 3. Pool padaling is delayed because of the lake is plutted


کلمات دیگر: