کلمه جو
صفحه اصلی

bark


معنی : کرجی، پوست درخت، عوعو، بارکاس، وغ وغ کردن، پوست کندن، عوعو کردن
معانی دیگر : (گیاه شناسی) پوست، پوسته، بشره، توزه، (عامیانه - در اثر افتادن و غیره) پوست خود را خراشیدن، پوست درخت که در چرمسازی و رنگرزی کاربرد دارد، پوست درخت را جوشاندن (به ویژه در رنگرزی و چرمسازی)، (درخت را) پوست کندن، (سگ) عوعو، واق واق، نوف، پارس، پارس کردن، واق واق کردن، صدای بلند (شبیه عوعو) کردن، دنگ دنگ کردن، (مثل سگ) به کسی پریدن، داد سر کسی زدن، فریاد (تندوکوتاه) کشیدن، هارت و پورت کردن، صدای واق واق مانند، ترق تروق، (شعر قدیمی) قایق (به ویژه زورق بادبان دار)، وه وه کردن

انگلیسی به فارسی

پوست درخت، عوعو، وغ‌وغ کردن، پوست کندن


پارس سگ، پوست درخت، عوعو، بارکاس، کرجی، وغ وغ کردن، پوست کندن، عوعو کردن


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: the harsh sound made by a dog.

(2) تعریف: any sound similar to the bark of a dog.

(3) تعریف: a sharp or brusque retort or request.
فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: barks, barking, barked
(1) تعریف: to utter a bark or barks.

(2) تعریف: to make any sound similar to the bark of a dog.

(3) تعریف: to speak in a harsh or brusque manner.
مشابه: snap
فعل گذرا ( transitive verb )
• : تعریف: to say in a harsh or brusque manner.
مشابه: snap

- He barked his orders at his staff.
[ترجمه alireza] او به کارکنان خودش دستور داد
[ترجمه yasin] او به کار کنانش دستور داد
[ترجمه ترگمان] به ستاد خود دستور داد
[ترجمه گوگل] او در کارکنان خود دستوراتش را داد
اسم ( noun )
• : تعریف: the outside covering of the trunks, branches, and roots of woody plants.
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: barks, barking, barked
مشتقات: barkless (adj.)
(1) تعریف: to remove the bark from.

(2) تعریف: to rub or abrade the skin from.
اسم ( noun )
• : تعریف: a sailing ship with between three and five masts, all but one of which are square-rigged.

• outer covering of a tree; sound made by a dog; sharp loud cough; sound of a gunshot; type of sailboat
make a dog-like cry; speak harshly and loudly; remove bark from a tree
when a dog barks, it makes a short, loud noise, once or several times. verb here but can also be used as a count noun. e.g. his spaniel gave a sudden bark.
if you bark an order or question at someone, you shout it at them in a loud, rough voice.
bark is the tough material that covers the outside of a tree.
to bark up the wrong tree: see tree.

دیکشنری تخصصی

[عمران و معماری] پوست درخت
[نساجی] پشم شتر افغانستانی و ترکمن صحرایی و ترکمنستانی

مترادف و متضاد

plant covering


Synonyms: case, casing, coat, cortex, crust, husk, peeling, rind, shell, skin


animal yelp


Synonyms: arf, bay, cry, gnarl, growl, howl, snap, snarl, woof, yap, yip


shout


Synonyms: bay, growl, grunt, howl, roar, snarl, woof, yap, yip


yelp


Synonyms: bawl, bellow, clamor, cry, growl, grumble, mutter, roar, snap, snarl, yell


کرجی (اسم)
boat, barge, carvel, hoy, bark, barque, barquentine

پوست درخت (اسم)
bark, barque, barquentine, ross

عوعو (اسم)
bark, bow-wow

بارکاس (اسم)
bark, barque, barquentine

وغ وغ کردن (فعل)
bark

پوست کندن (فعل)
hide, pelt, bark, peel, pare, hull, rind, flense, skin

عوعو کردن (فعل)
bay, bark, bow-wow, yap, yowl

جملات نمونه

Indians used to make canoes out of tree barks.

سرخپوستان از پوست درخت قایق می‌ساختند.


1. bark an order
دادزنان دستور دادن

2. bark up the wrong tree
عوضی گرفتن،بیهوده کوشیدن

3. the bark of a pistol
صدای شلیک هفت تیر

4. the bark of an angry dog
صدای عوعو یک سگ خشمگین

5. to bark one's knee
زانوی خود را خراشیدن

6. his bark is worse than his bite
هارت و پورت او زیاد است،اهل عمل نیست ولی سر و صدایش زیاد است

7. their bark is worse than their bite
هیاهو می کنند ولی کاری از ایشان ساخته نیست،فقط هارت و پورت می کنند،سر و صدایشان از صدمه و زیانشان بیشتر است

8. the dog did not bark but growled menacingly
سگ پارس نکرد ولی بطور تهدید آمیزی غرید.

9. a distant cannon began to bark
صدای تیراندازی یک توپ از دوردست به گوش می رسید.

10. he had conditioned the dogs to bark as soon as a bell was rung
او سگ ها را خو داده بودکه به مجرد به صدا درآمدن زنگ پارس کنند.

11. this disease has caused a complete exfoliation of the bark of forest trees
این بیماری موجب ریزش کامل پوست درختان جنگل شده است.

12. He peeled the bark off that tree.
[ترجمه ترگمان]پوست درخت را کنده بود
[ترجمه گوگل]پوست آن درخت را پوست گرفت

13. Timid dogs bark most.
[ترجمه ترگمان]سگ ها پارس می کنند
[ترجمه گوگل]سگهای ترسو بیشتر از همه پارس می کنند

14. You can't judge a tree by its bark.
[ترجمه Mohammad] نمیتوانی یک درخت را از روی پوستش قضاوت کنی.
[ترجمه ترگمان]تو نمی تونی با پارس کردن یه درخت قضاوت کنی
[ترجمه گوگل]نمی توانید #39 ؛ یک درخت را از روی پوست آن قضاوت کنید

15. He could subsist on bark and grass roots in the isolated island.
[ترجمه ترگمان]می توانست با پوست درخت و علف در جزیره ای دورافتاده زندگی کند
[ترجمه گوگل]او می توانست از ریشه های پوست و چمن در جزیره جدا شده زندگی کند

16. The people strip the bark and use it in medicines.
[ترجمه ترگمان]مردم پوست درخت را جدا می کنند و از آن در دارو استفاده می کنند
[ترجمه گوگل]مردم پوست پوست را می بندند و از آن در داروها استفاده می کنند

17. We found that birch bark could serve as paper.
[ترجمه ترگمان]ما متوجه شدیم که پوست درخت غان می تواند به عنوان کاغذ عمل کند
[ترجمه گوگل]ما دریافتیم که پوست درخت توس می تواند به عنوان کاغذ عمل کند

18. He cut his name into the bark with his knife.
[ترجمه anzm] او با چاقویش روی پوست درخت، نامش را نوشت
[ترجمه ترگمان]نام خود را با چاقویش برید
[ترجمه گوگل]او با چاقو نام خود را به پوست پوست برید

to bark one's knee

زانوی خود را خراشیدن


the bark of an angry dog

صدای عوعو یک سگ خشمگین


The dog barked.

سگ پارس کرد.


The engine barked.

موتور به صدا افتاد.


A distant cannon began to bark.

صدای تیراندازی یک توپ از دوردست به گوش می‌رسید.


"quiet!" the teacher barked at Akbar!

معلم بر سر اکبر داد زد؛ ساکت!


An officer was barking orders.

افسری داشت روی تلفن با صدای بلند فرمان می‌داد.


the bark of a pistol

صدای شلیک هفت‌تیر


اصطلاحات

bark an order

دادزنان دستور دادن


barking dogs don't bite

سگ‌هایی که پارس می‌کنند گاز نمی‌گیرند، کسانی که هارت‌و‌پورت می‌کنند اهل عمل نیستند.


bark up the wrong tree

عوضی گرفتن، بیهوده کوشیدن


their bark is worse than their bite

هیاهو می‌کنند؛ ولی کاری از ایشان ساخته نیست، فقط هارت‌و‌پورت می‌کنند، سر و صدایشان از صدمه و زیانشان بیشتر است.


پیشنهاد کاربران

Of a dog ) make a loud short noise )

پارس کردن سگ


her bark is worse than her bite
زبونش مثل نیش مار می مونه!

واق واق کردن

هاپ هاپ کردن سگ .

موقع

پوست درخت

وغ وغ ( کردن ) سگ

* لطفا نگید " پارس"

جناب علیزاده:

پارس، پرده، پول، پل و پارچه از ریشه - پارت - هستند به معنی - بخشی از چیزی -
پارس یعنی - بخشی از سرزمین ایران -
پارچه یعنی - تکه -
یکپارچه یعنی - یک تکه -
پول یعنی - تکه ای فلز -
پارس صدای سگ هم یعنی - صدای بریده بریده و تکه تکه - و هیچ معنی توهین آمیز و ارتباطی به اعراب ندارد.


جناب حاجی طرخانی:
عرض بنده ارتباطی به اعراب ندارد، وقتی واژگان مختلفی در فرهنگ و دایره لغات غنی پارسی برای ادای صدای حیوانی همچون سگ وجود دارد بهتر نیست نام دیگری جز نام "پارس" جاودانه بر آن برگزید؟ نمونه این عمل را ما در تمامی نام گذاری های افراد و اشیا انجام میدهیم کما اینکه در آن موارد نیز ارتباط منطقی بین پرهیز از برخی نام ها در برخی نام گذاری ها وجود ندارد، اما حسن این پرهیز دلنشین تر شدن و حفظ برخی حرمت هاست. با تشکر

attention this issue from "In Other Word" ( Mona Baker:p280 )
You're selling children! Farid barked
البته فرید فریاد زده، اما چون کار خلاف آدم فروشی رو انجام می ده، می تونیم برای توهین به شخصیت کثیفش بگیم فرید واق واق کرد، که هم فریاد زدنش رو می رسونه و هم توهینی که مترجم برای اون شخصیت پلید اعمال کرده است. دکتر محمدرضا ایوبی صانع

واق واق کردن سگ

پارس کردن

یه نوع قایق هم هست

Their dogs bark
سگِ آنها واق واق میکند

✔️ ( گیاه شناسی ) پوست
This tree bark can be used to make a black dye

The shell of tree or the sound of dog shell پوست

میتونه برای وقتی هم که کسی چیزی رو با داد میگه استفاده بشه

پارس کردن سگ
معنی کانون زبان:
Make a loud short sound


when a dog barks, it makes a loud sound

واقواقیدن.
هاپهاپیدن.


کلمات دیگر: