کلمه جو
صفحه اصلی

banish


معنی : تبعید کردن، دور کردن، طرد کردن، اخراج بلد کردن
معانی دیگر : نفی بلد کردن، اخراج کردن، کنار گذاشتن، برطرف کردن، از سر بیرون کردن

انگلیسی به فارسی

تبعید کردن، اخراج بلد کردن، دور کردن


تبعید کردن، طرد کردن، دور کردن، اخراج بلد کردن


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: banishes, banishing, banished
مشتقات: banishment (n.)
(1) تعریف: to cast (someone) permanently out of a country by official action.
مترادف: exile, expatriate, expel, ostracize, send to Coventry
مشابه: deport, disenfranchise, disfranchise, excommunicate, oust, relegate, transport

- He was banished from the country for his part in antigovernment demonstrations.
[ترجمه ترگمان] او به خاطر حضور در تظاهرات antigovernment از کشور اخراج شد
[ترجمه گوگل] او از کشور خود برای تظاهرات ضد حکومتی تبعید شد

(2) تعریف: to force out or away.
مترادف: discard, dismiss, eradicate, exile, expel, oust
متضاد: engender
مشابه: ban, bar, cashier, drum out, eject, evict, exclude, forbid, ostracize, prohibit, reject, relegate, rid, run out, transport

- She banished from her mind all thoughts of failure.
[ترجمه ترگمان] تمام افکار ناشی از شکست را از ذهنش بیرون راند
[ترجمه گوگل] او تمام ذهنیت شکست را از ذهنش بیرون راند

• expel; send away, dismiss
if someone or something is banished, they are sent away from a place or got rid of altogether.

مترادف و متضاد

تبعید کردن (فعل)
abandon, exile, displace, banish, deport, expatriate, proscribe, extrude

دور کردن (فعل)
banish, abduct, remove, distance, dispossess, estrange, oust, parry

طرد کردن (فعل)
banish, reject, discard, excommunicate

اخراج بلد کردن (فعل)
banish

expel from place or situation


Synonyms: ban, cast out, deport, discard, discharge, dislodge, dismiss, dispel, drive away, eject, eliminate, eradicate, evict, exclude, excommunicate, exile, expatriate, expulse, extradict, get rid of, isolate, ostracize, oust, outlaw, proscribe, relegate, remove, rusticate, sequester, shake off, shut out, transport


Antonyms: allow, keep, welcome


جملات نمونه

1. to banish wrinkles
چین و چروک را برطرف کردن

2. akbar tried to banish that thought
اکبر کوشید آن فکر و خیال را از خود دور کند.

3. He was determined to banish all feelings of guilt.
[ترجمه ترگمان]او مصمم بود که همه احساس گناه را از خود دور کند
[ترجمه گوگل]او مصمم بود که تمام احساس گناه را از بین ببرد

4. You must try to banish all thoughts of revenge from your mind.
[ترجمه ترگمان]تو باید سعی کنی تمام افکار انتقام را از ذهنت دور کنی
[ترجمه گوگل]شما باید سعی کنید تمام افکار انتقام جویی را از ذهن خود بیرون کنید

5. Banish such thoughts from your mind!
[ترجمه ترگمان]این افکار را از ذهن خود دور کن!
[ترجمه گوگل]چنین افکاری را از ذهن خود دور کنید!

6. They used force to banish the natives from the more fertile land.
[ترجمه ترگمان]آن ها از زور استفاده می کردند تا بومیان را از سرزمین more دور کنند
[ترجمه گوگل]آنها با استفاده از زور بومیان را از زمین حاصلخیزتر بدرقه کردند

7. Banish that thought from your mind.
[ترجمه ترگمان]این فکر را از ذهنت بیرون کن
[ترجمه گوگل]این فکر را از ذهن خود کنار بگذارید

8. He needed to banish Mariana from his thoughts.
[ترجمه ترگمان]اون نیاز داشت ماریانا رو از افکارش دور کنه
[ترجمه گوگل]او باید ماریانا را از افکارش اخراج کند

9. How I wish that but once before you banish me we might converse together on fragrant subjects!
[ترجمه ترگمان]چه قدر آرزوی من این است که یک بار پیش از آن که من و تو دور هم جمع شویم می توانیم با هم درباره موضوعات خوشبو صحبت کنیم!
[ترجمه گوگل]چقدر آرزو می کنم که یک بار قبل از اینکه من را تبعید کنی ، ممکن است در مورد موضوعات معطر با هم گفتگو کنیم!

10. It will banish any anxieties that you may have about being alone at night or coming home to an empty house.
[ترجمه ترگمان]هیچ نگرانی ای نخواهد داشت که شما در شب تنها باشید یا به خانه خالی برگردید
[ترجمه گوگل]هرگونه اضطراب در مورد تنها ماندن در شب یا بازگشت به خانه در خانه ای خالی را از بین می برد

11. Banish gloom from your thoughts.
[ترجمه ترگمان]تاریکی افکار تو را تیره و تار کرد
[ترجمه گوگل]تاریکی را از افکار خود محروم کنید

12. So try to banish any such doubts in this crucial period.
[ترجمه ترگمان]پس سعی کنید هر گونه شک و تردیدهایی را در این دوره حیاتی از خود دور کنید
[ترجمه گوگل]بنابراین سعی کنید هرگونه شک و تردید را در این دوره حساس از بین ببرید

13. It is a simplification to banish all but the principal actors from the international stage.
[ترجمه ترگمان]این یک ساده سازی برای حذف همه بازیگران اصلی از صحنه بین المللی است
[ترجمه گوگل]این یک ساده سازی است که همه به جز بازیگران اصلی را از صحنه بین المللی اخراج می کند

14. The only way to banish the bogeyman was to look him in the eye without flinching.
[ترجمه ترگمان]تنها راهی که می شد bogeyman را دور کرد این بود که بدون انکه به او نگاه کند، به چشم او نگاه کند
[ترجمه گوگل]تنها راه برای اخراج یک مرد بزرگ ، نگاه کردن به چشمان او بدون لرزیدن بود

15. The study should banish any doubts about women's ability to handle the pressures of business.
[ترجمه ترگمان]این مطالعه باید هر گونه شک و تردیدهای مربوط به توانایی زنان برای رسیدگی به فشارهای کسب وکار را از بین ببرد
[ترجمه گوگل]این مطالعه باید شک و تردید در مورد توانایی زنان در کنترل فشارهای تجاری را از بین ببرد

Romeo was banished from his hometown.

رومئو از شهر خود تبعید شد.


Akbar tried to banish that thought.

اکبر کوشید آن فکر و خیال را از خود دور کند.


to banish wrinkles

چین و چروک را برطرف کردن


پیشنهاد کاربران

exile
reject
eject

🔴Banish : تبعید کردن - اخراج و حذف کردن - از شر چیزی خلاص شدن - بیرون کردن ( انداختن )
با Exile مترادفه
🔴Vanish : محو شدن - ناپدید شدن - غیب شدن - منقرض شدن - گم شدن

🔴Banished : تبعید شده
🔴Vanished : ناپدید شده



تعریف دیکشنری از banish :
/VERB/
1 : to force ( someone ) to leave a country as punishment
2 : to send ( someone or something ) away
[often from or to]
3 : ( to cause ( something ) to go away : to get rid of ( something



انصراف

رفع کردن

پشت سر گذاشتن


کلمات دیگر: