کلمه جو
صفحه اصلی

bastardly


معنی : حرامزاده
معانی دیگر : خبیک

انگلیسی به فارسی

حرام‌زاده، خبیث


بدبخت، حرامزاده


انگلیسی به انگلیسی

• born out of wedlock; corrupt; counterfeit

مترادف و متضاد

حرامزاده (قید)
bastardly

جملات نمونه

1. I wished he had never played his bastardly tricks.
[ترجمه ترگمان]آرزو می کردم کاش هیچ وقت حقه bastardly را بازی نکرده بود
[ترجمه گوگل]من آرزو داشتم که هرگز ترفندهای وحشتناکی را انجام نمی داد

2. The bastardly documents failed to deceive the judge.
[ترجمه ترگمان]اسناد bastardly نتوانستند قاضی را فریب دهند
[ترجمه گوگل]اسناد وحشتناک قضات را فریب دادند

3. I was caught in the bastardly traffic.
[ترجمه ترگمان] توی ترافیک bastardly گیر افتاده بودم
[ترجمه گوگل]من در ترافیک غم انگیز گرفتار شدم

4. I know you are too great a gentleman to do a bastardly thing like that.
[ترجمه ترگمان]من می دانم که تو مرد بزرگی هستی که چنین کاری را انجام می دهی
[ترجمه گوگل]من می دانم که شما بیش از حد عالی است نجیب زاده برای انجام یک چیز غم انگیز مانند این

5. "Had I been born in a royal family, " said the bastardly man.
[ترجمه ترگمان]مرد bastardly گفت: \" اگر من در یک خانواده سلطنتی متولد شده بودم \"
[ترجمه گوگل]گفت: 'اگر من در یک خانواده سلطنتی متولد شده ام،' مرد مشتاق


کلمات دیگر: