کلمه جو
صفحه اصلی

barehanded


معنی : دست تنها، بی اسلحه، بی وسیله
معانی دیگر : با دست برهنه، بی دستکش، بیدستکش بیسلاح، بیابزار، بی اسلحه، بی وسیله، دست تنها

انگلیسی به فارسی

با دست برهنه، بی‌دستکش


بی‌سلاح، بی‌ابزار، بی‌وسیله


باریک، دست تنها، بی اسلحه، بی وسیله


انگلیسی به انگلیسی

صفت و ( adjective, adverb )
(1) تعریف: without any sort of aid in hand, such as a weapon or tool.

- He broke up the branches barehanded.
[ترجمه ترگمان] شاخه درخت را قطع کرد
[ترجمه گوگل] او شاخه ها را از هم جدا کرد

(2) تعریف: with the hands uncovered, as by gloves.

- The two men fought barehanded.
[ترجمه ترگمان] دو مرد با barehanded می جنگیدند
[ترجمه گوگل] دو مرد ناقل جنگ بودند
- She removed the plate from the oven barehanded.
[ترجمه ترگمان] بشقاب را از تنور بیرون آورد
[ترجمه گوگل] او از ورقه ورقه ورقه برش را برداشت

• empty-handed; ungloved; unarmed

مترادف و متضاد

دست تنها (صفت)
barehanded, single-handed

بی اسلحه (صفت)
barehanded

بی وسیله (صفت)
shiftless, barehanded

پیشنهاد کاربران

دست خالی


کلمات دیگر: