1. the decadence of china in the 18th century
انحطاط چین در قرن هجدهم
2. The decadence of morals is bad for a nation.
[ترجمه ترگمان]انحطاط اخلاقیات برای یک ملت بد است
[ترجمه گوگل]فروپاشی اخلاق برای یک ملت بد است
3. The empire had for years been falling into decadence.
[ترجمه ترگمان]سال ها امپراطوری سقوط کرده بود
[ترجمه گوگل]امپراتوری سالها در حال فروپاشی بوده است
4. There is another dimension to the decadence of Britain and the Western world.
[ترجمه ترگمان]بعد دیگری از انحطاط بریتانیا و دنیای غرب وجود دارد
[ترجمه گوگل]ابعاد دیگری برای فروپاشی بریتانیا و جهان غرب وجود دارد
5. It encourages a cynical, destructive decadence.
[ترجمه ترگمان]این کار یک انحطاط مخرب و مخرب را تشویق می کند
[ترجمه گوگل]این یک فاجعه غولآسایی و مخرب را تشویق می کند
6. Gesualdo's later madrigals, however fascinating their scent of decadence, are an evolutionary dead end.
[ترجمه ترگمان]madrigals بعدی Gesualdo، با این حال، رایحه او از انحطاط، یک پایان تکاملی تکاملی است
[ترجمه گوگل]مدرالزهای بعد Gesualdo، هرچند عطر و طعم خود را از دزدی دریایی جذاب می دانند، یک مرده تکاملی هستند
7. It's full of blasphemy and decadence.
[ترجمه ترگمان]پر از کفر و انحطاط است
[ترجمه گوگل]این پر از خرافات و انحطاط است
8. Attacks on the immorality and decadence of aristocratic culture were the staple diet of purity tracts and speeches.
[ترجمه ترگمان]حملات به فساد اخلاق و انحطاط فرهنگ اشرافی، رژیم غذایی اصلی رساله و خطابه پاکی بود
[ترجمه گوگل]حمله به انحطاط و انحطاط فرهنگ اشرافیت، رژیم اساسی پاکستان و سخنرانی ها بود
9. I do not want you decadence and emptiness, confusion, Zaojian themselves, hurt others.
[ترجمه ترگمان]من نمی خواهم که شما دچار انحطاط و پوچی و سردرگمی و ناراحتی دیگران باشید، به دیگران صدمه بزنید
[ترجمه گوگل]من نمیخواهم شما را نابسامان و ناپاکی، سردرگمی، خود زائیان، دیگران را آسیب برسانید
10. Because of its decadence, few want to understand the art taking place in the bullring.
[ترجمه ترگمان]به دلیل انحطاط آن، کم تر کسی می خواهد هنر را درک کند که در the رخ می دهد
[ترجمه گوگل]به دلیل انحطاط آن، تعداد کمی از هنرمندان می خواهند هنر را که در صحنه وجود دارد، درک کنند
11. Degenerate, decadence and emptiness loneliness loss.
[ترجمه ترگمان]فساد، انحطاط و خلا و فقدان خلا
[ترجمه گوگل]از دست دادن تنهایی تنبلی، انحطاط و تکاپو
12. It is the decadence of the modern bull that has made bullfighting possible.
[ترجمه ترگمان]این عکس یک گاو نر مدرن است که گاوبازی را ممکن ساخته است
[ترجمه گوگل]این نابودی گاو مدرن است که گاو نر را ممکن ساخته است
13. This is my life, decadence yet helpless, and resolutely have a sense of rhythm!
[ترجمه ترگمان]این زندگی من است، در عین حال ناتوان و با عزمی جزم و با عزمی جزم
[ترجمه گوگل]این زندگی من، انحطاط و در عین حال بی نظم است، و قطعا احساس ریتم دارم!
14. Terrace on the decadence of the shadow, have gone through from memory.
[ترجمه ترگمان]در اثر سقوط سایه، در حالی که از حافظه خود بیرون رفته بود، از یاد رفته بود
[ترجمه گوگل]تراس در حال فروپاشی سایه، از حافظه رفته است
15. That city seems to be the hothouse of decadence.
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسد که آن شهر خانه انحطاط است
[ترجمه گوگل]این شهر به نظر می رسد که گلخانه دزدی است