کلمه جو
صفحه اصلی

barb


معنی : خار، نوک، پیکان، ریش، دندانهای ریز، نیش زدن، خاردار کردن، پیکاندارکردن
معانی دیگر : نیش (انتهای تیز قلاب ماهیگیری که به عقب برگشته است)، نوک (قلاب و زوبین)، سوک، داسه، تیزی، نیشداری، گزندگی، حرف زننده، تشر، طعنه، پزگ، (قلاب و زوبین و غیره) نیشدار کردن، چنگک دار کردن، (برخی ماهی ها و جانوران) ریش، زایده های موی مانندی که در اطراف دهان وجود دارد، (پرندگان) پوشپر (پره های موی مانند پر که به ساقه وصل اند)، (گیاه شناسی) موی زبر و سرقلابی، (از ریشه ی عربی)، اسب بربر (که بومی افریقای شمالی بوده و سریع و قوی و نجیب است)

انگلیسی به فارسی

خار، پیکان، نوک، ریش، خاردارکردن، پیکان‌دارکردن


خرچنگ، خار، پیکان، نوک، ریش، دندانهای ریز، نیش زدن، خاردار کردن، پیکاندارکردن


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: a small, sharp point projecting in the opposite direction of the main point or hook, as on an arrow, fishhook, or the like.
مشابه: affront

- The purpose of the barb is to keep the fishhook from slipping out of the tissue of the fish's mouth.
[ترجمه ترگمان] هدف خارها این است که fishhook را از بیرون آوردن از بافت دهان ماهی دور نگه دارد
[ترجمه گوگل] هدف از برداشت این است که ماهی را از لغزش خارج از بافت دهان ماهی حفظ کند

(2) تعریف: a hurtful remark.
مشابه: insult

- His speech contained several barbs aimed at his opponent.
[ترجمه ترگمان] سخنان او شامل چند مورد حمله با هدف مخالف وی بود
[ترجمه گوگل] سخنرانی او حاوی چندین اشکال بود که با حریف خود هدف داشت
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: barbs, barbing, barbed
مشتقات: barbless (adj.)
• : تعریف: to provide with barbs.

• sharp hook-like projection; thorn; sharp comment; one of a breed of horse
make barbed
a barb is a sharp curved point on the end of an arrow or fish-hook.
a barb is also an unkind remark.

مترادف و متضاد

point


Synonyms: arrow, bristle, dart, prickle, prong, quill, shaft, spike, spur, thistle, thorn


pointed comment


Synonyms: affront, criticism, cut, dig, gibe, insult, rebuff, sarcasm, scoff, sneer


Antonyms: kindness, praise


خار (اسم)
fluke, prickle, acicula, thorn, bur, thistle, bramble, quill, goad, prick, sting, barb, jag, teasel, teazle

نوک (اسم)
end, bill, point, top, head, tip, peak, summit, horn, apex, beak, vertex, barb, ascender, neb, knap, jag, fastigium, ridge, nib

پیکان (اسم)
fluke, arrow, spear, dart, arrowhead, barb, point of a spear

ریش (اسم)
sore, barb, beard, whisker, ulcer

دندانهای ریز (اسم)
barb

نیش زدن (فعل)
sting, barb, bite, scarify

خاردار کردن (فعل)
barb

پیکاندارکردن (فعل)
barb

جملات نمونه

barbed wire

سیم خاردار


1. the barb of his jokes made us uneasy
تندوتیزی شوخی های او ما را ناراحت کرد.

2. i felt the barb of his personal attacks
زنندگی حملات شخصی او را احساس می کردم.

3. The barb stung her exactly the way he hoped it would.
[ترجمه ترگمان]The دقیقا همان راهی بود که او امیدوار بود
[ترجمه گوگل]بارب او را دقیقاً همانطور که امیدوار بود نیش زد

4. The barb of his wit made us wince.
[ترجمه ترگمان]The of ما را درهم کشید
[ترجمه گوگل]نوار شوخ طبعی ما را وادار به غرق شدن کرد

5. Rules are not to be broken - Barb does everything by the book.
[ترجمه ترگمان]قوانین نباید شکسته شوند و برب توسط این کتاب همه چیز را انجام می دهد
[ترجمه گوگل]قوانین نباید شکسته شود - بارب همه کارها را با کتاب انجام می دهد

6. Barb is the most two-faced woman I've ever met.
[ترجمه ترگمان]بارب \"بهترین زنیه که تا حالا دیدم\"
[ترجمه گوگل]بارب دو چهره ترین زنی است که من #39؛

7. Barb paused and glanced significantly in my direction.
[ترجمه ترگمان]بارب مکث کرد و به سمت من نگاه کرد
[ترجمه گوگل]بارب مکث کرد و نگاهی چشمگیر به جهت من انداخت

8. We thrive on the superficial barb, and shrink from the deeper, more complex, less titillating ambiguities of an issue.
[ترجمه ترگمان]ما در خار سطحی زندگی می کنیم و از چیزهای عمیق تر، پیچیده تر، کم تر ابهام آمیز یک مساله کوچک می شویم
[ترجمه گوگل]ما با نوار سطحی پیشرفت می کنیم و از ابهامات عمیق تر ، پیچیده تر و کمرنگ تر یک موضوع کوچک می شویم

9. Barb seemed quite unconscious of the attention her dress was attracting.
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسید که بارب از توجهی که لباسش جلب کرده بود کاملا بی خبر بود
[ترجمه گوگل]به نظر می رسید بارب از توجهی که لباسش به خود جلب کرده کاملاً بیهوش است

10. Barb knew firsthand how lonely that first year could be.
[ترجمه ترگمان]جک دست اول می دانست که این اولین سال چقدر تنهایی می تواند وجود داشته باشد
[ترجمه گوگل]بارب از نزدیک می دانست که آن سال اول چقدر می تواند تنها باشد

11. Young Luo spelled really! The barb also reappeared the rivers and lakes!
[ترجمه ترگمان]خیلی جوان لو چه نوشته بود! خارها هم رودخانه ها و دریاچه ها را پیدا کردند!
[ترجمه گوگل]جوان لو هجی کرد! بارب همچنین رودخانه ها و دریاچه ها را دوباره ظاهر کرد!

12. I think Barb may have something there.
[ترجمه ترگمان] فکر کنم \"بارب\" ممکنه یه چیزی داشته باشه
[ترجمه گوگل]من فکر می کنم بارب ممکن است آنجا چیزی داشته باشد

13. Through a new type scraper barb machine being developed, the problem has been solved that effect of barb on roll life in medium steel plate production and the quality of rolled plate was improved.
[ترجمه ترگمان]از طریق یک نوع جدید که در حال توسعه است، این مشکل حل شده است که تاثیر خارها بر روی زندگی رول در تولید صفحات فلزی متوسط و کیفیت صفحات نورد شده بهبود یافته است
[ترجمه گوگل]با استفاده از دستگاه نوار تراش نوار جدید ، این مشکل حل شده است که اثر بارب بر عمر رول در تولید ورق فولاد متوسط ​​و کیفیت صفحه نورد بهبود یافته است

14. The lively and recognizable Tiger barb should never be kept with long-finned species, such as angelfish, gouramis, or Veiltail hybrids as they like to nibble at their fins!
[ترجمه ترگمان]The Tiger Woods قابل تشخیص هرگز نباید با گونه های long مانند as، gouramis، یا Veiltail هیبریدی نگهداری شود چون آن ها دوست دارند به fins نوک بزنند!
[ترجمه گوگل]نوار پر جنب و جوش و قابل تشخیص ببر را هرگز نباید با گونه های باله بلند ، مانند گل مینا ، گورامیس ، یا ترکیبی Veiltail نگه دارید زیرا آنها دوست دارند از باله های خود نیش بزنند!

15. Day dreaming again, Barb? You'll never amount to anything if you spend your time that way.
[ترجمه ترگمان]دوباره داری خواب می بینی، بارب؟ اگر به این روش وقتت را صرف کنی، هیچ وقت به هیچ چیز توجه نخواهی کرد
[ترجمه گوگل]بار دیگر رویای روز؟ شما #39 ؛ اگر وقت خود را در این راه بگذرانید هرگز به چیزی نرسید

The barb of his jokes made us uneasy.

تندوتیزی شوخی‌های او ما را ناراحت کرد.


I felt the barb of his personal attacks.

زنندگی حملات شخصی او را احساس می‌کردم.


the barbs of ridicule

طعنه‌های تمسخرآمیز


پیشنهاد کاربران

Abbreviation of Barbara

طعنه زدن بد گویی کردن حرفهای نیش دار

Fights for survival in recall vote as campaigns Trade barbs on final weekend
مبارزه برای موندن ( قدرت ) و فراخوان رای ستادهای تبلیغاتی در لحظات آخر حرفهای نیش دار یا طعنه آمیز بهم میزنن


کلمات دیگر: