کلمه جو
صفحه اصلی

baton


معنی : عصا، چوب میزانه، باتون یا چوب قانون، عصای افسران، عصا یا چوپ صاحب منصبان
معانی دیگر : (انگلیس) باتون، چوبدستی پلیس، (در دوهای امدادی - چوبدستی سبک و کوچکی که یک دونده به دونده ی دیگر می دهد) چوبچه، پاده، (امریکا - میله ی فلزی توخالی که پیشگام دسته ی موسیقی مارش نظامی در دست می گیرد و با آن بازی و هنرنمایی می کند) عصاچه، میزانه (که رهبر دسته ی موسیقی در دست می گیرد)

انگلیسی به فارسی

عصا یا چوپ صاحب منصبان، (موسیقی) چوب میزانه، باتون یا چوب قانون، عصای افسران


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: a staff denoting position or authority.
مترادف: mace, scepter, staff, truncheon, verge, wand
مشابه: caduceus, crosier, fasces, rod, stick

- The officer strode past the men, slapping his baton against his palm.
[ترجمه ترگمان] افسر با گام های بلند از کنار مردان گذشت و با مشت به کف دستش ضربه زد
[ترجمه گوگل] این افسر در برابر مردان سرازیر شد و باتوم خود را در برابر کف دست خود قرار داد

(2) تعریف: a thin rod or stick used by a conductor in leading an orchestra.
مشابه: rod, stick, wand

- The conductor tapped his baton against the music stand, and the orchestra came to attention.
[ترجمه ترگمان] رهبر ارکستر با عصا به جایگاه موسیقی ضربه زد و ارکستر توجه را به خود جلب کرد
[ترجمه گوگل] این کارگردان باتوم خود را در برابر مواضع موسیقی قرار داد و ارکستر به آن توجه کرد

(3) تعریف: a rod or staff, usu. of hollow metal, that is carried or twirled by a drum major or majorette.
مشابه: rod, stick, wand

- The drum major twirled his baton, then threw it high in the air.
[ترجمه ترگمان] طبل بزرگ با عصای خود چرخی زد و آن را بالا انداخت
[ترجمه گوگل] این درام اصلی باتوم خود را پیچیده و سپس آن را در هوا پرتاب کرد

(4) تعریف: in track and field, a hollow cylinder that is carried and passed from one runner to the next on a relay team.
مشابه: cylinder, rod, stick

- They would have won the relay if he hadn't dropped the baton.
[ترجمه ترگمان] اگر عصا را از دست نداده بود، relay را می بردند
[ترجمه گوگل] آنها می توانند در صورت رد شدن از باتوم، رله را بدست آورند

• wand; stick which is twirled by baton-twirlers in parades
a baton is a thin lightweight stick used by a conductor when he or she is conducting an orchestra.
a baton is also a short heavy stick used as a weapon by a policeman.

مترادف و متضاد

عصا (اسم)
stick, bat, rod, ferule, cane, wand, walking stick, baton, truncheon

چوب میزانه (اسم)
wand, baton

باتون یا چوب قانون (اسم)
baton

عصای افسران (اسم)
baton

عصا یا چوپ صاحب منصبان (اسم)
baton

stick used for conducting or for protection


Synonyms: billy, billy club, blackjack, club, cudgel, mace, nightstick, rod, staff, truncheon, wand


جملات نمونه

1. the policeman hit me on the head with his baton
پاسبان با باتون توی سرم زد.

2. The reactionary police made a baton charge on the demonstrating crowd.
[ترجمه ترگمان]پلیس مرتجع با باتوم به جمعیت معترض حمله کرد
[ترجمه گوگل]پلیس ارتجاعی یک بار باتوم را بر روی جمعیت نشان داد

3. They were driven back by a police baton charge.
[ترجمه ترگمان]آن ها با باتوم پلیس به عقب رانده شدند
[ترجمه گوگل]آنها توسط اتهام پلیس باتوم رانده شدند

4. Does this mean that the baton of leadership is going to be passed to other nations?
[ترجمه ترگمان]آیا این بدان معناست که رهبری baton به کشورهای دیگر منتقل خواهد شد؟
[ترجمه گوگل]آیا این بدان معنی است که رهبری رهبری به سایر ملل منتقل می شود؟

5. Each runner passes the baton to the next.
[ترجمه ترگمان]هر دونده از باتون به سمت بعدی عبور می کند
[ترجمه گوگل]هر دونده باتوم را به سمت بعدی می برد

6. She twirled her baton high in the air as she led the parade.
[ترجمه ترگمان]در حالی که رژه رژه را رهبری می کرد، She را در هوا چرخاند
[ترجمه گوگل]او در حالی که رژه را رهبری می کرد، باتوم بلند خود را بالا برد

7. Five people were injured in the baton charge.
[ترجمه ترگمان]در این حمله، پنج نفر مجروح شدند
[ترجمه گوگل]پنج نفر در شات باتوم زخمی شدند

8. The orchestra played brilliantly under Previn's baton.
[ترجمه ترگمان]ارکستر به نحو درخشانی زیر baton s بازی می کرد
[ترجمه گوگل]ارکستر به وضوح تحت باتونی Previn بازی کرد

9. We can't dance to his baton.
[ترجمه ترگمان]ما نمی تونیم با baton برقصیم
[ترجمه گوگل]ما نمی توانیم باتوم خود را رقص کنیم

10. The conductor beat time with a baton.
[ترجمه ترگمان]رهبر ارکستر، با یک باتون، زمان را شکست داد
[ترجمه گوگل]هادی زمان با یک باتوم را ضرب و شتم کرد

11. The orchestra made the recording under the baton of a young German conductor.
[ترجمه ترگمان]ارکستر، آهنگ ضبط را تحت رهبری یک رهبر جوان آلمانی به نمایش گذاشت
[ترجمه گوگل]ارکستر ضبط شده در زیر باتوم یک سرپرست جوان آلمانی ساخته شده است

12. He saw the storm-troopers practising karate, crowd control, baton practice and their skills with the knife and knuckleduster.
[ترجمه ترگمان]او پلیس storm را دید که در حال تمرین کاراته، کنترل جمعیت، تمرین با چاقو و مهارت آن ها با چاقو و knuckleduster است
[ترجمه گوگل]او شاهزادهای طوفانی را که کاراته، تمرین جمعیت، تمرین باتوم و مهارت های خود را با چاقو و دستکش کار گذاشته بودند دیدند

13. But why carry a baton for sentiment when it should be a scepter?
[ترجمه ترگمان]اما چرا وقتی که باید یک عصای سلطنتی باشد برای چه در نظر بگیرید؟
[ترجمه گوگل]اما چرا باید باتوم برای احساسات وقتی که آن را باید یک scepter؟

14. When I come home she passes the baton to me so she can rest.
[ترجمه ترگمان]وقتی به خانه می رسم با عصا به طرفم می آید تا بتواند استراحت کند
[ترجمه گوگل]وقتی به خانه می رسم، باتوم را به من می فرستد تا بتواند بماند

15. It's halfway between Baton Rouge and New Orleans.
[ترجمه ترگمان] نصف راه بین \"تریک روژ\" و \"نیو Orleans\" - ه
[ترجمه گوگل]این نیمه بین Baton Rouge و نیواورلئان است

The policeman hit me on the head with his baton.

پاسبان با باتون توی سرم زد.


پیشنهاد کاربران

عصای رهبری، نشان رهبری، نشان فرماندهی،

باتوم، تونفا

چوبدستی

تعلیمی

باتوم

عصای قدرت که از یک رئیس جمهور رئیس جمهور دیگر می رسد.

baton ( علوم نظامی )
واژه مصوب: باتوم
تعریف: وسیلۀ کوتاه و باریک چوبی یا فلزی یا پلاستیکی که مأموران پلیس یا نگهبانان از آن به عنوان سلاح استفاده می کنند |||متـ . راست باتوم straight baton, nightstick, billyclub


کلمات دیگر: