1. decisive evidence
شواهد محکم
2. a decisive moment in the history of a nation
لحظه ای سرنوشت ساز در تاریخ یک ملت
3. a decisive person
آدمی مصمم
4. a decisive victory
پیروزی قاطع
5. She has played a decisive role in the peace negotiations.
[ترجمه ترگمان]او نقش تعیین کننده ای در مذاکرات صلح ایفا کرده است
[ترجمه گوگل]او نقش تعیین کننده ای در مذاکرات صلح ایفا کرده است
6. Women can play a decisive role in the debate over cloning.
[ترجمه ترگمان]زنان می توانند نقش تعیین کننده ای در بحث در مورد شبیه سازی داشته باشند
[ترجمه گوگل]زنان می توانند نقش تعیین کننده ای در بحث در مورد کلونینگ بازی کنند
7. Man is a decisive factor in doing everything.
[ترجمه ترگمان]بشر عامل تعیین کننده در انجام هر کاری است
[ترجمه گوگل]انسان عامل مهمی در انجام هر کاری است
8. The enemy was defeated in a decisive battle.
[ترجمه ترگمان]دشمن در نبردی قاطع شکست خورد
[ترجمه گوگل]دشمن در یک جنگ تعیین کننده شکست خورد
9. Climate was a decisive factor in establishing where the tournament should be held.
[ترجمه ترگمان]آب و هوا عامل تعیین کننده در ایجاد این تورنمنت بود
[ترجمه گوگل]آب و هوا یک عامل تعیین کننده در تعیین جایی بود که مسابقات باید برگزار شود
10. You need to be more decisive.
[ترجمه ترگمان] تو باید more بیشتری داشته باشی
[ترجمه گوگل]شما باید بیشتر قاطع باشید
11. He had one potentially decisive factor in his favour: the element of surprise.
[ترجمه ترگمان]او یکی از عوامل بالقوه را به نفع خود داشت: عنصر غافلگیری
[ترجمه گوگل]او تا به حال یکی از عوامل تعیین کننده بالقوه خود را دارد: عنصر تعجب
12. What most people want to see is determined, decisive action and firm leadership.
[ترجمه ترگمان]چیزی که بیشتر مردم می خواهند ببینند، تصمیم قاطع، اقدام قاطع و رهبری محکم است
[ترجمه گوگل]آنچه که اکثر مردم می خواهند ببینند تعیین می شود، قاطعانه عمل می کند و رهبری شرکت می کند
13. Be decisive tell them exactly what you think should be done!
[ترجمه ترگمان]دقیقا به آن ها بگویید که فکر می کنید چه کاری باید انجام شود!
[ترجمه گوگل]قاطعانه به آنها بگو دقیقا چی فکر می کنی باید انجام شود!
14. The decisive attack took off fromthe foremost position.
[ترجمه ترگمان]حمله قاطع از درجه اول آغاز شد
[ترجمه گوگل]حمله قاطع از موضع قاطع آغاز شد
15. The economy is regarded as the decisive/key factor which will determine the outcome of the general election.
[ترجمه ترگمان]اقتصاد به عنوان عامل تعیین کننده و تعیین کننده در نظر گرفته می شود که نتیجه انتخابات عمومی را تعیین می کند
[ترجمه گوگل]اقتصاد به عنوان عامل تعیین کننده / کلیدی در نظر گرفته می شود که نتیجه انتخابات عمومی را تعیین می کند
16. They have vowed a quick and decisive response.
[ترجمه ترگمان]آن ها قول یک واکنش سریع و تعیین کننده را داده اند
[ترجمه گوگل]آنها واکنش سریع و قاطعانه ای را قبول کرده اند
17. The answer was a decisive no.
[ترجمه ترگمان]جواب قطعی بود نه
[ترجمه گوگل]جواب یک تصمیم قطعی بود