کلمه جو
صفحه اصلی

banter


معنی : شوخی کنایه دار، دست انداختن، مورداستهزاء قراردادن
معانی دیگر : (به طور دوستانه) دست انداختن، سر به سر گذاشتن، با هم شوخی کردن، خوشمزگی

انگلیسی به فارسی

مسخره کردن، دست انداختن، شوخی کنایه‌دار، خوشمزگی


دست انداختن، شوخی کنایه دار، مورداستهزاء قراردادن


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
• : تعریف: witty, playful conversation.
مترادف: badinage, persiflage, repartee
مشابه: joshing, kidding, raillery, ribbing, waggery

- The guests were all interesting people, and she enjoyed their banter at the dinner table.
[ترجمه ترگمان] میهمانان همه آدم های جالبی بودند، و از شوخی های their در میز غذا لذت می برد
[ترجمه گوگل] مهمانان همه افراد جالبی بودند و از روی میز شام لذت برده بودند
فعل ناگذر ( intransitive verb )
• : تعریف: to engage in banter.
مترادف: jest, rally
مشابه: joke, josh, kid

- Shakespeare's characters banter amusingly throughout the first act of the play.
[ترجمه ترگمان] شخصیت های شکسپیر به شوخی در اولین پرده نمایش شوخی می کردند
[ترجمه گوگل] شخصیت های شکسپیر در طول اولین اثر بازی سرگرم کننده هستند
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: banters, bantering, bantered
مشتقات: banteringly (adv.), banterer (n.)
• : تعریف: to speak to in a light and playful manner.
مترادف: badinage
مشابه: josh, kid, needle, pick on, rag, rally, rib, ride, tease

- The waiter bantered the customers a bit before returning to the kitchen.
[ترجمه ترگمان] پیشخدمت قبل از برگشتن به آشپزخانه کمی از مشتری ها تشکر کرد
[ترجمه گوگل] پیشخدمت کمی قبل از بازگشت به آشپزخانه کمی مشتریان را لرزاند

• joking, teasing
joke, tease, converse in friendly manner
banter is teasing or joking talk that is amusing and friendly.

مترادف و متضاد

شوخی کنایه دار (اسم)
banter, persiflage

دست انداختن (فعل)
flout, game, fool, ridicule, put on, kid, banter, spoof, hoax, gibe, befool, mock, bullyrag, lark, laverock

مورداستهزاء قراردادن (فعل)
banter

teasing


Synonyms: badinage, chaff, chaffing, chitchat, derision, dissing, exchange, fun, gossip, jeering, jesting, joking, joshing, kidding, mockery, persiflage, play, raillery, repartee, ribbing, ridicule, small talk


tease


Synonyms: chaff, deride, fool, fun, jeer, jest, jive, joke, josh, kid, make fun of, mock, rag, razz, rib, ridicule, satirize, taunt


جملات نمونه

1. She heard Tom exchanging good-natured banter with Jane.
[ترجمه ترگمان]شنید که تام به شوخی با جین جر و بحث می کند
[ترجمه گوگل]او شنید که تام در حال تبادل نظر خوش اخلاق با جین است

2. He considered himself a master of witty banter.
[ترجمه ترگمان]خود را استاد of witty می پنداشت
[ترجمه گوگل]او خود را استاد شوخ طبعی شوخ طبع می دانست

3. He suddenly dropped his habitual banter.
[ترجمه ترگمان]ناگهان شوخی های عادی خود را کنار گذاشت
[ترجمه گوگل]او ناگهان هداياي معمولي خود را رها كرد

4. Don't banter her out of her temper.
[ترجمه ترگمان]از کوره در نرو
[ترجمه گوگل]# 39 ؛ او را از خلق و خوی خود غر نزن

5. The conversation segued into banter about the Cup Final.
[ترجمه ترگمان]گفتگو درباره فینال جام به شوخی کشید
[ترجمه گوگل]گفتگو در مورد فینال جام به هلهله کشیده شد

6. She engages in friendly banter with her customers.
[ترجمه ترگمان]او با مشتریان خود به شوخی های دوستانه می پرداخت
[ترجمه گوگل]او با مشتریان خود درگیر تجارب دوستانه است

7. The students exchanged banter with each other.
[ترجمه ترگمان]دانش آموزان به یکدیگر لبخند زدند
[ترجمه گوگل]دانش آموزان با یکدیگر تبادل نظر کردند

8. The actress exchanged banter with reporters.
[ترجمه ترگمان]این هنرپیشه با خبرنگاران به طنز برخورد کرد
[ترجمه گوگل]این بازیگر زن با خبرنگاران تبادل نظر کرد

9. He enjoyed exchanging banter with the customers.
[ترجمه ترگمان]از مبادله banter با مشتریان لذت می برد
[ترجمه گوگل]او از تبادل نظر با مشتریان لذت می برد

10. What truly grates is the painful banter.
[ترجمه ترگمان] چیزی که واقعا به \"نیکی\" نیاز داره، یه شوخی دردناک است
[ترجمه گوگل]آنچه واقعاً رنده می شود ، فریاد دردناک است

11. This light-hearted banter was amusing, but she mustn't let it get out of hand.
[ترجمه ترگمان]این شوخی خوش قلبی سرگرم کننده بود، اما نباید اجازه می داد که از دستش خلاص شود
[ترجمه گوگل]این سر و صدای سبک و خنده آور سرگرم کننده بود ، اما او نباید #39 ؛ اجازه نمی دهد که آن را از کنترل خارج کنید

12. He also noticed similarities between the banter he made up for between-songs breaks.
[ترجمه ترگمان]او همچنین شباهت هایی بین the که او برای شکستن آهنگ ها ایجاد کرده بود، را نیز مورد توجه قرار داد
[ترجمه گوگل]او همچنین متوجه شباهت هایی بین سر و صدائی شد که برای وقفه های بین ترانه ساخته بود

13. The banter was an excellent sign that the crew were very willing to establish solid cooperation and friendship based on mutual tolerance.
[ترجمه ترگمان]این banter نشانه ای بسیار عالی بود که خدمه مایل به ایجاد هم کاری و دوستی محکم براساس تحمل دو جانبه بودند
[ترجمه گوگل]این ضرب و شتم نشانه عالی بود که خدمه بسیار مایل به ایجاد همکاری و دوستی محکم بر اساس تحمل متقابل بودند

14. And always, along with the banter was affection.
[ترجمه ترگمان]و همیشه، همراه با banter که داشت بهش علاقه داشت
[ترجمه گوگل]و همیشه ، همراه با هتک محبت بود

We stood there and bantered.

آنجا ایستادیم و با هم شوخی کردیم.


a bantering tone of voice

لحن شوخی‌آمیز


He even banters with his grandfather.

او حتی با پدربزرگش شوخی دارد.


پیشنهاد کاربران

مطایبه، خوش و بش و مزاح

دست انداختن

نمک ریختن - خوشمزه بازی درآوردن - شوخی کنایه دار

جوک گفتن.

1 - ( اسم ) مزاح
2 - ( فعل ) مزاح کردن


کلمات دیگر: