کلمه جو
صفحه اصلی

barefooted


معنی : مجرد، پابرهنه
معانی دیگر : پابرهنه

انگلیسی به فارسی

پابرهنه


پابرهنه، مجرد


انگلیسی به انگلیسی

• barefoot, with nothing on the feet; without shoes

مترادف و متضاد

مجرد (صفت)
abstract, single, immaterial, solitary, celibate, incorporeal, lone, discrete, barefooted, isolated, stripped, wifeless

پابرهنه (صفت)
barefooted, discalced

جملات نمونه

1. barefooted children were playing in the gutter
بچه های پا برهنه در جوی بازی می کردند.

2. Some dozen barefooted urchins ganged in from the riverside.
[ترجمه ترگمان]ده دوازده شیطان پابرهنه در کنار رودخانه به ما حمله کردند
[ترجمه گوگل]ده ها جوجه تیغی پا برهنه از کنار رودخانه جمع شدند

3. Sainsbury's sponsored the grape-treading stage and Faith gave a bare-footed demonstration before the Prince.
[ترجمه ترگمان]Sainsbury از روی صحنه grape پشتیبانی کرد و ایمان یک تظاهرات با پا برهنه در برابر ولیعهد داد
[ترجمه گوگل]Sainsbury #39 ؛ مرحله انگور پاشی را حمایت مالی کرد و Faith یک تظاهرات با پای برهنه قبل از شاهزاده برگزار کرد

4. And now, Mavis stood barefooted on the beach, looking at the moody grey sea in the dawn light.
[ترجمه ترگمان]می ویس پا برهنه در کنار ساحل ایستاده بود و در روشنایی سپیده دم به دریای خاکستری مودی نگاه می کرد
[ترجمه گوگل]و حالا ، ماویس با پای برهنه در ساحل ایستاد و به دریای خاکستری بی روح در نور سپیده دم نگاه کرد

5. It was already warm and he worked barefooted and stripped to the waist.
[ترجمه ترگمان]قبلا گرم بود و او پابرهنه کار می کرد و تا کمر برهنه بود
[ترجمه گوگل]هوا گرم بود و او پابرهنه کار کرد و تا کمر برهنه شد

6. Some of them were barefooted in this cold weather.
[ترجمه ترگمان]بعضی از آن ها در این هوای سرد پابرهنه بودند
[ترجمه گوگل]برخی از آنها در این هوای سرد پا برهنه بودند

7. And she enjoys walking barefooted on the grass.
[ترجمه ترگمان]و از راه رفتن با پاهای برهنه روی علف ها لذت می برد
[ترجمه گوگل]و او از راه رفتن با پای برهنه روی چمن لذت می برد

8. Bob would not go to town barefooted if he had all his marbles.
[ترجمه ترگمان]باب اگر همه تیله ها را داشته باشد، باب پابرهنه به شهر نمی رود
[ترجمه گوگل]اگر همه سنگ مرمرهایش را داشت باب پا برهنه به شهر نمی رفت

9. He dashed into my room, hatless, barefooted, and out of breath.
[ترجمه ترگمان]به سرعت وارد اتاق من شد، بدون کلاه، پابرهنه، و از نفس افتاده بود
[ترجمه گوگل]او بدون کلاه ، پابرهنه و نفس نفس افتاد به اتاقم

10. Then at the thought of Ashley barefooted, Scarlett could have cried.
[ترجمه ترگمان]آن وقت به یاد اشلی می افتاد، اسکارلت فریاد می زد:
[ترجمه گوگل]سپس در فکر اشلی پابرهنه ، اسکارلت می توانست گریه کند

11. You may not drive barefooted.
[ترجمه ترگمان]تو ممکن است پابرهنه رانندگی کنی
[ترجمه گوگل]ممکن است پابرهنه رانندگی نکنید

12. To see a starvIng man eating lobster salad and drinking Rhine wine, barefooted and in tatters, was curious.
[ترجمه ترگمان]دیدن یک مرد ناشناس که سالاد خرچنگ می خورد و شراب راین، پابرهنه و پاره پاره، کنجکاو بود
[ترجمه گوگل]دیدن یک مرد ستاره دار در حال خوردن سالاد خرچنگ دریایی و نوشیدن شراب راین ، پا برهنه و پاره پاره ، کنجکاو بود

13. Away from it toddled coveys of wondering, tangle - haired, barefooted, unwashed children.
[ترجمه ترگمان]دور از آن، پاهای برهنه و موهای درهم گره دار، بچه های ژولیده و سربه زیر، دور از آن بودند
[ترجمه گوگل]دور از آن بچه های عجیب و غریب شگفت انگیز ، کودکان مو ، پابرهنه و شسته نشده درهم و برهم

14. He wore overalls and a torn shirt, and was barefooted.
[ترجمه ترگمان]روپوش و پیراهن پاره پوشیده بود و پابرهنه بود
[ترجمه گوگل]او لباس عمومی و پیراهن پاره ای بر تن داشت و پابرهنه بود


کلمات دیگر: