کلمه جو
صفحه اصلی

capricious


معنی : هوس باز، دمدمی مزاج، بوالهوس، لوس
معانی دیگر : هوسران، متلون، (مهجور) تخیلی، پرخواب و خیال

انگلیسی به فارسی

هوس‌باز، دمدمی‌مزاج، هوس‌ران


(مهجور) تخیلی، پرخواب و خیال


فریبنده، هوس باز، دمدمی مزاج، بوالهوس، لوس


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
مشتقات: capriciously (adv.), capriciousness (n.)
• : تعریف: tending to act on impulse; subject to whim or caprice; erratic and unpredictable.
مترادف: arbitrary, erratic, fanciful, fickle, unpredictable, wayward, whimsical
متضاد: consistent, steadfast
مشابه: changeable, crotchety, flighty, impulsive, mercurial, moody, skittish, temperamental, unstable, unsteady, variable

- The young prince was spoiled and capricious and could not be relied upon to carry out his duties.
[ترجمه j*gh*91] شاهزاده جوان شخصی نازپرورده و دمدمی مزاج بود و برای انجام وظایف و مسئولیتش نمیشد به او اتکا ( اطمینان ) کرد.
[ترجمه ترگمان] شاهزاده جوان پریشان و دمدمی مزاج بود و نمی توانست به انجام وظایفش متکی باشد
[ترجمه گوگل] شاهزاده جوان، خراب و فریب خورده بود و نمی توانست به وظایفش عمل کند
- The gods of the ancients could be capricious, and their favor could be gained in one moment and lost the next.
[ترجمه ترگمان] خدایان باستانی می توانستند دمدمی باشند، و لطف آن ها در یک لحظه به دست آید و نفر بعدی را از دست بدهد
[ترجمه گوگل] خدایان قدیم می توانند فریبکارانه باشند و در یک لحظه می توانند به نفع آنها دست یابند و بعد از آن از دست می روند
- The winds are capricious, so don't take the boat too far out from shore.
[ترجمه ترگمان] باد بل هوس می کند، بنابراین قایق را زیاد از ساحل دور نکنید
[ترجمه گوگل] بادها فریبنده هستند، بنابراین قایق را از ساحل خارج نکنید

• fickle, changeable
a capricious person often changes their mind unexpectedly.

مترادف و متضاد

هوس باز (صفت)
light, chimerical, capricious, pixilated

دمدمی مزاج (صفت)
flighty, erratic, capricious, pliant

بوالهوس (صفت)
flighty, fanciful, whimsical, freakish, capricious

لوس (صفت)
spoiled, fickle, facetious, capricious, gaudy, spoilt

given to sudden behavior change


Synonyms: any way the wind blows, arbitrary, blowing hot and cold, careless, changeful, contrary, crotchety, effervescent, erratic, every which way, fanciful, fickle, fitful, flaky, flighty, freakish, gaga, helter-skelter, humorsome, impulsive, inconstant, kinky, lubricious, mercurial, moody, mutable, notional, odd, picky, punchy, queer, quirky, temperamental, ticklish, unpredictable, unreasonable, unstable, up and down, vagarious, variable, volatile, wayward, whimsical, yo-yo


Antonyms: constant, dependable, sensible, staid, steadfast, steady


جملات نمونه

1. a capricious market
بازار بی ثبات

2. in march the weather became capricious again
در ماه مارس هوا دوباره متغیر شد.

3. the people's support for him was very capricious
حمایت مردم از او از روی هوس بود.

4. Those allowed to be capricious Scalled youth.
[ترجمه ترگمان]کسانی که اجازه داشتند جوان دمدمی مزاجی باشند
[ترجمه گوگل]کسانی که مجبور به جلب رضایت جوانان شدند

5. The novelist characterizes his heroine as capricious and passionate.
[ترجمه ترگمان]نویسنده قهرمان زن خود را به عنوان هوس و هوس و هوس نشان می دهد
[ترجمه گوگل]رماننویس قهرمان او را به عنوان فریبنده و پرشور توصیف می کند

6. He was a cruel and capricious tyrant.
[ترجمه ترگمان]او ظالم و دمدمی مزاجی بود
[ترجمه گوگل]او یک ستمکار بی رحمانه و فریبنده بود

7. The Union accused Walesa of being capricious and undemocratic.
[ترجمه ترگمان]اتحادیه walesa را به capricious و غیردموکراتیک متهم کرد
[ترجمه گوگل]اتحادیه والسا را ​​متهم کرد که فریبکارانه و غیر دموکراتیک است

8. She was as capricious as her mother had been.
[ترجمه ترگمان]او به اندازه مادرش بل هوس و دمدمی بود
[ترجمه گوگل]او همانطور که مادرش بود، فریبنده بود

9. I revelled in the capricious vegetation wrought in iron - even the sound of water running in the urinals was pleasing.
[ترجمه ترگمان]از درون پوشش گیاهی بل هوس که در آهن به کار افتاده بود لذت می بردم، حتی صدای آبی که در the جاری می شد لذت بخش بود
[ترجمه گوگل]من در پوشش گیاهی فاسد شده در آهن نشان دادم - حتی صدای آب در حال عبور از رگهای خونی بود

10. A capricious and malevolent spirit, thing of shadows.
[ترجمه ترگمان]یک روح هوس آلود و شیطانی، چیز سایه ها
[ترجمه گوگل]یک روحیه فاسد و بدخواه، چیزی از سایه

11. His feet turned capricious, slipping off at odd angles.
[ترجمه ترگمان]پاهایش کج و معوج شد و از زاویه عجیبی لغزید
[ترجمه گوگل]پاهای خود را فریب داد و از زوایای عجیب بیرون زد

12. The capricious and flighty Colette continued to see De Morny occasionally until the first world war.
[ترجمه ترگمان]کو لت capricious و flighty بار دیگر به دیدن De تا اولین جنگ جهانی ادامه داد
[ترجمه گوگل]Colette فریبنده و پر سر و صدا به طور مداوم تا زمانی که جنگ جهانی اول ادامه یافت De Morny

13. His wife is very capricious.
[ترجمه ترگمان]زنش خیلی دمدمی مزاج است
[ترجمه گوگل]همسرش بسیار فریبنده است

14. For instance, if environmental changes are capricious, the animal's migration viewed in isolation will also be capricious.
[ترجمه ترگمان]به عنوان مثال، اگر تغییرات محیطی capricious باشند، مهاجرت حیوانی که به انزوا نگاه می کند نیز دمدمی مزاج خواهد بود
[ترجمه گوگل]به عنوان مثال، اگر تغییرات محیطی فریب خورده باشد، مهاجرت حیوان به طور جداگانه مشاهده خواهد شد

15. They want continuity of policy, not capricious or arbitrary decisions.
[ترجمه ترگمان]آن ها خواستار تداوم سیاست، نه تصمیمات capricious و یا خودسرانه هستند
[ترجمه گوگل]آنها پیوسته سیاست را دنبال می کنند، نه تصمیمات فریبکارانه و خودسرانه

16. They had indulged them with a capricious dominion, sometimes over the one, sometimes over the other object of desire.
[ترجمه ترگمان]آنان با تسلط هوس آلودی به آنان تسلط یافته بودند، گاه بر سر یکی، گاه از سوی دیگر هوس
[ترجمه گوگل]آنها آنها را با حاکمیت فریبکارانه، گاهی اوقات بیش از یک، و گاهی اوقات بیش از دیگری از تمایل، تحمل کرده بود

17. Romantic heroines are often capricious.
[ترجمه ترگمان]قهرمانان سبک رومانتیک اغلب هوس بازی می کنند
[ترجمه گوگل]قهرمانان رمانتیک اغلب فریبنده هستند

the people's support for him was very capricious.

حمایت مردم از او از روی هوس بود.


she capriciously decided to sell the house and buy jewellery.

او از روی هوس‌بازی تصمیم گرفت که خانه را بفروشد و جواهر بخرد.


in March the weather became capricious again.

در ماه مارس هوا دوباره متغیر شد.


a capricious market

بازار بی‌ثبات


پیشنهاد کاربران

بی قاعده، متغیر

هوس باز
The capricious teenager would greet her friend warmly one day and ignore him the next

گاه و بی گاه - غیر منظم و منقطع

متغیر

دمدمی
هوس باز
لوس

دمدمی مزاج، کسی که فکرش و نظرش سریع عوض میشود. کسی که در تصمیماتش ثابت قدم نیست، کسی که تصمیماتش قابل پیش بینی و قابل اتکا نیست، ( هفته خیال، در ترکی )

capricious. Capricious is an adjective to describe a person or thing that's impulsive and unpredictable, like a bride who suddenly leaves her groom standing at the wedding altar.

آشفته


کلمات دیگر: